دومی: آخه روش نوشته «حاوی زردهی تخممرغ»!
بیژن غفاریساروی از تهران
*
حواسپرتی
اولی: خیلی خیلی باید من رو ببخشی که یکساعت با حرفهام سرت رو درد آوردم.
دومی: نه بابا، خواهش میکنم؛ من که همهاش حواسم جای دیگه بود!
هوشنگ جابری از سنندج
*
صبر
پدر: باز که همهی نمرههات پایینه. پس توی کلاس چیکار میکنی؟
پسر: صبر میکنم تا زنگ بخوره!
الهام قاسمی از تهران
*
دفاع
قاضی: میتونی از خودت دفاع کنی؟
متهم: بله، ولی شرایطی داره.
قاضی: چه شرایطی؟
متهم: اینکه دستبندم رو باز کنین!
مهسا اسماعیلی از کرج
*
صورتحساب
صندوقدار: خب، شما چی داشتین؟
مشتری: یکساعت معطلی، نیمساعت دلضعفه، حالا هم که حالت تهوع!
بهنام محمدی از تهران
*
صف نان
پسری به نانوایی میرود و میبیند صف مردانه خیلی شلوغ است، اما در صف خانمها کسی نیست. پسر هم که شرایط را میبینید، میرود در صف خانمها میایستد و میگوید: ببخشید، خواهرم گفت که دوتا نون بدین!
مریم ستایش از کرج
*
دلیل
قاضی: برای چی از دیوار خونهی این آقا بالا رفتی؟
دزد: خب، چون در خونهاش بسته بود!
لیلا برادران از تهران
*
نخ
اولی: این نخ چیه به انگشتت بستی؟
دومی: پدرم بسته که یادم باشه نامهاش رو براش پست کنم.
اولی: خب، پست کردی؟
دومی: نه، آخه پدرم یادش رفت نامه رو بهم بده.
فؤاد کریمی از سنندج
*
پیشرفت
مادر: میخواستم ببینم وضعیت درسی پسرم چهطوره... این چندوقت پیشرفت کرده؟
معلم: بله... بله... اوایل سال ته کلاس مینشست، دو ماه بعد کنار دیوار، اخیراً هم توی راهرو میایسته!
مریم ارشادی از تهران
*
حساب و کتاب
اولی: داری ۱۰۰هزار تومن به من قرض بدی؟
دومی: نه متأسفانه ۸۰هزار تومن بیشتر ندارم.
اولی: اشکالی نداره. همون ۸۰هزار تومن رو بده، ۲۰هزار تومن طلب من!
هیوا محسنی از تهران