چهارشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۳ - ۰۷:۱۹
۰ نفر

سمانه رحیمی: «مدیریت»؛ این همان کلمه کلیدی است که اتفاقا جای خالی بزرگی در زندگی مشترک خیلی از ما دارد؛ خلئی که بیشتر از اینکه خودش را در مسائل اقتصادی نشان بدهد، موقع گفت‌وگو و جروبحث و خلاصه در موقعیت‌های حساس حس می‌شود.

سی‌سی‌یو  را دور بزن!

استادان امر بارها گفته‌اند آن چیزی که باعث موفقیت در ازدواج می‌شود فقط عشق و علاقه نیست بلکه شیوه حل مشکلات است. «شروع خشن»؛ این راه‌حل بیشتر زوج‌ها برای شروع یک گفت‌وگو است؛ شروعی که در بهترین حالت، مهر پایان را همان اول راه بر مکالمه‌مان می‌نشاند. حالا بدترین حالت کدام است؟ بدترین حالت همان طغیان عاطفی است که ممکن است همسرتان دچارش بشود. وقتی شما بحث را با حملات لفظی یا به قول خودمان به شکل «خشن» شروع می‌کنید، طرف مقابل به تنگ می‌آید. اصولا وقتی شخصی مورد حمله قرار بگیرد، ضربان قلب و فشار خونش افزایش پیدا می‌کند و هورمون‌هایی مثل آدرنالین در خونش ترشح می‌شود. در این حالت، فرقی نمی‌کند فرد با یک شیر درنده روبه‌رو باشد یا همسر بداخلاقی که می‌خواهد بداند چرا «هیچ‌وقت یادت نمی‌ماند در دستشویی را ببندی؟» یا چرا «همیشه لباس‌هایت را پرت می‌کنی؟». یکی از روانشناسان بزرگ می‌گوید از نظر فیزیولوژیک بین آن حمله‌ای که از طرف یک حیوان درنده می‌شود با آن بداخلاقی‌ها هیچ تفاوتی وجود ندارد؛ در هر صورت واکنش آدم‌ها به هر دوی این موقعیت‌ها یکسان است. وقتی چنین طغیان‌هایی پیش می‌آید، تمایل طرفین به این سمت پیش می‌رود که از گفت‌وگو دوری کنند و در نتیجه از نظر عاطفی هم از هم فاصله می‌گیرند.2عبارت کلیدی بالا را خواندید؟

خوب است بدانید همین 2 عبارت، تصویر مشترک روابط خیلی از ما هستند. حالا بیایید از یک منظر دیگر به قضیه نگاه کنیم. اگر زندگی مشترک را به یک قلب تشبیه کنیم، چند عامل باعث حمله قلبی می‌شود؛ 4 نشانه خطرناکی که اگر در سبک تعامل شما با همسرتان پیش بیاید و از آنها پیشگیری نشود، میزان احساسات منفی و تنش بین‌تان را زیاد می‌کند و باعث حمله قلبی می‌شود؛ حمله قلبی‌ای که می‌تواند حلقه‌های ارتباطی بین شما و همسر گرامی‌تان را یکی پس از دیگری از بین ببرد، حرف‌های مشترک‌تان را به کمترین میزان ممکن تقلیل بدهد و در نهایت شما را به بدترین مرحله، یعنی سکوت برساند؛ جایی که 2 طرف در مقابل هم سکوت می‌کنند و هیچ حرفی برای هم ندارند؛ درواقع یک جور طلاق عاطفی که بدترین نوع جدایی است. در این شماره به سراغ 2 تا از این نشانه‌های خطرناک رفته‌ایم تا آنها را بشناسیم. یادتان نرود! شماره بعدی ما را در هفته بعد و همین صفحه از دست ندهید که با 2 نشانه دیگر سراغ‌تان می‌آییم.

شاید برای شما هم اتفاق افتاده باشد

این روزها زن و شوهرهای زیادی به مراکز مشاوره مراجعه و در مورد زندگی مشترک‌شان صحبت می‌کنند؛ زوج‌هایی که خیلی‌هایشان تازه ازدواج کرده‌اند و گاهی هم 20-10سال از زندگی مشترک‌شان می‌گذرد. خیلی‌هایشان می‌گویند با عشق و علاقه با هم ازدواج کرده‌اند و رابطه‌شان براساس محبت شکل گرفته اما آرام‌آرام در روابط زناشویی‌شان به مرحله‌ای رسیده‌اند که احساس می‌کنند به درد هم نمی‌خورند، تفاهم ندارند، حرف هم را نمی‌فهمند و مهم‌تر از همه اینکه اصلا نمی‌توانند درست با هم صحبت کنند! اینها همان مواردی هستند که نه انحراف اخلاقی و نه اعتیاد، بلکه خلأ مدیریت، زندگی مشترک‌شان را به اینجا کشانده؛ زن و شوهرهایی که خانم دکتر مریم نجابتیان با تعداد زیادی از آنها روبه‌رو شده است.

عامل اول سکته: سکوت کردن

1- چرا شروع می‌شود؟
عامل 85درصد سکته در روابط بین همسران از سوی آقایان است. نکته اینجاست که وقتی در بین بحث و گفت‌وگو، زن‌ها سکوت می‌کنند، مردها از لحاظ فیزیولوژیک برانگیخته که نمی‌شوند هیچ، آرام هم می‌شوند اما وقتی مردها سکوت می‌کنند ضربان قلب خانم‌ها بالا می‌رود و عصبانی‌تر می‌شوند. خانم‌ها معمولا با کلام آرامش پیدا می‌کنند و در مقابل فردی که سکوت کرده عصبانی‌تر می‌شوند. اینطور مواقع به جای اینکه سکوت کنید، حداقل با جملات کوتاهی مثل «می‌فهمم»، «درست است» و یا حتی با سر تکان دادن و حتی گفتن «اوهوم»، می‌توانید همسرتان را آرام کنید. زن‌ها دوست دارند طرف مقابل با آنها حرف بزند، همراه بشود و همدلی کند. درمقابل مردها وقتی با کسی مشکل پیدا می‌کنند یا دغدغه فکری دارند، ترجیح می‌دهند بروند یک جای ساکت و مشکل‌شان را حلاجی کنند.

2- چطور شروع می‌شود؟
وسط یک جروبحث طولانی هستید که ناگهان به‌نظرتان می‌آید با همسرتان بر سر این بحث به نتیجه نمی‌رسید و بهتر است کلا دیگر چیزی نگویید. هرچه همسرتان از آن طرف با شور و حرارت حرف می‌زند، شما مثل یک دیوار سنگی نشسته، به روبه‌رو نگاه و حداکثر کانال تلویزیون را عوض می‌کنید. این یکی از بدترین مواردی است که در روابط زوجین اتفاق می‌افتد. خیلی مواقع افراد حس می‌کنند بهتر است برای اینکه بحث و مشاجره تمام بشود، ساکت بنشینند و هرچه طرف مقابل می‌گوید هیچ‌چیز نگویند. موارد زیادی از زن و شوهرها را دیده‌ایم- معمولا در سال‌های پنجم و ششم زندگی به بعد- که به این نتیجه رسیده‌اند که بهترین راه سکوت است. اینجور مواقع آقا می‌آید و می‌گوید: «خانم 4 ساعت می‌ایستد دعوا می‌کند. من می‌نشینم و هیچ‌چیز نمی‌گویم.» می‌پرسم: «حالا این ساکت نشستن تأثیری هم دارد؟» می‌گوید: «نه! او آنقدر داد می‌کشد و دعوا می‌کند تا خودش آرام می‌شود.» بعضی مواقع سکوت برای حفظ خونسردی خوب است اما نه همیشه و به شکل سکوت مطلق!

3- چطور برخورد کنیم؟
هر زهری یک پادزهر مؤثر دارد. اگر همسرتان با سکوتش شما را عصبانی می‌کند، به جای اینکه صدایتان را بالاتر ببرید، به یک راهکار عملی فکر کنید. به‌عنوان مثال بگویید: «تو این کار را کردی و بد بود. من را ناراحت کرد. بهتر نیست به جایش این کار را بکنی؟» با طرح این پرسش‌ها او را وادار به تعامل و حرف زدن می‌کنید. اگر زمانی که با همسرتان اختلاف نظر دارید، از تعامل و گفت‌وگو با هم فرار کنید، اصلاح زندگی‌تان دشوار می‌شود. یعنی اینکه نمی‌خواهید مشکل حل بشود. خیلی وقت‌ها اگر رابطه به همین صورت ادامه پیدا کند ممکن است حتی در معرض جدایی قرار بگیرید. البته اشکالی ندارد گاهی راه‌حل سکوت را انتخاب کنید اما نکته مهم این است که به سکوت کردن عادت نکنید.

عامل دوم سکته: انتقاد کردن

1- چرا شروع می‌شود؟
فرض کنید همسرتان به شما گفته: «امروز موعد پرداخت قبض گاز است. لطفا آن را پرداخت کن.» شما اما به دلایلی فراموش می‌کنید قبض را پرداخت کنید. این دلایل ممکن است در بهترین حالت به خاطر کار زیاد و یا در بدترین حالت فراموشکاری همیشگی شما باشد.

اگر همسر شما بعد از این ماجرا بگوید: «تو کلا آدم بی‌مسئولیتی هستی و هر کاری که به‌تو واگذار می‌کنند را انجام نمی‌دهی» چه احساسی در شما ایجاد می‌شود؟ احساس‌تان این نیست که «او هیچ کار من را قبول ندارد و من را آدم بی‌مسئولیتی می‌داند»؟ حالا فرض کنید به جای این جمله، همسرتان بگوید: «چرا قبض را پرداخت نکردی؟» شما در این مرحله در شرایطی قرار می‌گیرید که باید توضیح بدهید. درواقع فرصتی به شما داده می‌شود که اشتباه‌تان را جبران کنید. با خودتان تصمیم می‌گیرید برنامه‌‌ریزی کرده و مثلا فردا آن قبض را پرداخت کنید یا حتی یادداشت می‌کنید که دیگر فراموش‌تان نشود اما وقتی شما را بی‌مسئولیت خطاب می‌کنند آیا شرایطی ایجاد می‌شود که بتوانید خودتان را تغییر بدهید؟ در واقع با این کار به طرف مقابل می‌فهمانید که تو چنین آدمی هستی و تغییر نمی‌کنی. تفاوت انتقاد با شکایت همین است؛ شکایت به‌خود آن رفتار خاص می‌پردازد. اگر دقت کرده باشید، همه آدم‌ها از انتقاد فراری‌اند. چون کسی دلش نمی‌خواهد آدم‌ها به او برچسب بزنند یا توهین کنند. وقتی از یک فرد انتقاد می‌شود، نخستین عکس‌العمل او این است که سعی می‌کند از خودش دفاع کند. درواقع حل مشکل به حاشیه می‌رود.

2- چطور شروع می‌شود؟
آخرین جر‌و‌بحثی که با همسرتان داشته‌اید را به یاد بیاورید. یادتان هست مکالمه‌تان با چه جمله‌ای شروع شده است؟ مشکل همین جاست که به جملاتی که موقع بحث‌های کوچک و بزرگ استفاده می‌کنیم، توجه نداریم؛ «تو آدم بی‌مسئولیتی هستی»، «من همیشه گذشت می‌کنم اما تو هیچ‌وقت این کار را نمی‌کنی»، «تو آدم مغرور و خودخواهی هستی»، «تو فقط به خواسته‌های خودت توجه می‌کنی» و... .

اینها همان جمله‌های کلیشه‌ای هستند که خیلی‌هایمان موقع بحث‌ها زیاد از آنها استفاده می‌کنیم؛ عبارت‌هایی که معمولا هم با «تو هیچ‌وقت...» و «تو همیشه...» شروع می‌شوند اما مشکل این است که این جملات درواقع انتقاد از کل وجود و شخصیت طرف مقابل به‌حساب می‌آیند و باعث می‌شوند همسرتان هم دفاعی برخورد کرده و در مقابل شما مقاومت کند. درست است! اینکه یک زوج از رفتار هم ناراضی و خواهان این باشند که رفتار طرف مقابل‌شان اصلاح بشود، یکی از مسائل زندگی زناشویی است اما انتقادی که شامل حمله، سرزنش یا اتهام به طرف مقابل است، به جای اینکه به یک رفتار خاصی اشاره کند، شخصیت فرد را زیر سؤال می‌برد. پس اگر انتقاد نکنیم چکار کنیم؟ شکایت کنید! قرار نیست درخواست شکایت‌تان را پیش هیچ دادگاهی ببرید.

کافی است از رفتارهای کوچک هم شکایت کنید. درخواست شکایت جزئی مثل «فلان کار تو من را ناراحت کرد» می‌تواند خیلی از مسائل کوچک را از بین ببرد. معمولا زوج‌ها اوایل ازدواج که شناختی از روحیه هم ندارند و هنوز هم در رابطه‌شان رودربایستی هست، خیلی راحت‌تر می‌توانند حرف‌های خودشان را بیان کنند و وقتی مسئله ناراحت‌کننده‌ای می‌بینند در مورد آن صحبت کنند. اما مدتی که می‌گذرد و از شخصیت هم شناخت بیشتری پیدا می‌کنند، خیلی وقت‌ها به جای اینکه با تکیه بر آن شناخت، درک و همدلی ایجاد کنند، انگشت می‌گذارند روی نقاط ضعف شخصیتی طرف مقابل.

3- چطور برخورد کنیم؟
«چندبار باید به او بگویم؟ این دومین باری است که گفته‌ام اما باز هم سهل‌انگاری می‌کند.» ما باید یاد بگیریم با آدم‌های مختلف چطور رفتار کنیم. گاهی اوقات اگر یک‌بار دیگر تذکر بدهید، ممکن است همین آدم سهل‌انگار خودش را برای همیشه اصلاح کند. حتی اگر دفعه دوم هم مورد بی‌توجهی قرار بگیرد اما فرد لااقل با خودش می‌گوید: «همسرم 2 بار به من گفته و من بی‌توجهی کرده‌ام.» درواقع تذکر شما کمی او را قلقلک می‌دهد اما خیلی وقت‌ها ما اجازه نمی‌دهیم همسرمان اشتباهش را بفهمد. دفعه اول می‌گوییم و دفعه دوم به مرحله عصبانیت می‌رسیم. هیچ کداممان این روش را امتحان نکرده‌ایم که یک حرف را 3-2 بار با آرامش بگوییم. این را هم باید درنظر داشته باشیم که یک سری از مسائل به شخصیت آدم‌ها برمی‌گردند. فردی که از بچگی احساس مسئولیت در وجودش شکل نگرفته، یکدفعه در زندگی مشترک به یک انسان مسئول تبدیل نمی‌شود اما همین آدم، اگر در کنارش شخصی را داشته باشد که از شیوه تربیتی درست استفاده کند، سریع عصبانی نشود و همان رفتاری که درگذشته دیده را با او نکند، به مرور زمان تغییر رفتار می‌دهد. یکی از سؤالاتی که همیشه در مشاوره‌ها از من می‌شود، این است که «آدم‌ها هیچ‌وقت تغییر نمی‌کنند؟» من اعتقادم این است که اتفاقا آدم‌ها تغییر می‌کنند اما تغییر کردن یک پروسه طولانی‌مدت است و با صبر و حوصله انجام می‌شود و متأسفانه ما همه مان صبرمان کم است.

کد خبر 258748

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز