تاریخ و تمدنهای قدیمی، موزههایی پر از آثار زیبا، هنرهای دستی و در کنار همه اینها، آثار و نمادهای امروزی و بینالمللی، همه و همه میتواند سفری رؤیایی را برای هر انسانی از هر گوشه دنیا رقم بزند. برای افرادی که سالهاست ذهنشان باتصاویر نادرست و مبهمی علیه ایران و مردمانش شکل گرفته، همهچیز این کشور میتواند عجیب و سؤال برانگیز باشد؛ تعجبی که حالا فردی مانند «نادین توس» آلمانی کمتر با آن روبهروست؛ هرچند که هنوز هم وقتی از او درباره ایران و مردمانش میپرسند کمی گیج است و نمیداند دقیقا از چه و کجا باید بگوید. او امسال برای نخستین بار و به دعوت یکی از دوستان ایرانیاش، در ایام نوروز سفری به تهران و کرمانشاه داشت؛ سفری که یکی از دستاوردهای آن حدود 200عکسی است که در شبکههای اجتماعی منتشر کرده و باعث شده تا همهجا در معرض سؤالهای فراوان دوستان و اقوام از سفرش قرار بگیرد و بارها درباره پاسخهایی که باید بدهد فکر کرده و شاید برای همین بوده که از انجام این مصاحبه بسیار استقبال کرد و گفت که دوست دارد نظراتش را با خود ایرانیها هم به اشتراک بگذارد.
- چند سال داری و کجا به دنیا آمدهای؟
من 29سالهام و در شرق آلمان و در دهکدهای نزدیک چک به دنیا آمدهام. برای ادامه تحصیل به شهر «بن» آمدم و در نهایت تا فوقلیسانس در رشته جغرافی اینجا به تحصیلاتم ادامه دادم.
- چرا جغرافی را انتخاب کردی؟
این چیزی است که خیلیها از من پرسیدهاند و قانع کردنشان کمی سخت است. جغرافی بهنظر علمی وابسته به طبیعت و خالی از حضور انسانها میآید اما اصلا اینطور نیست. نمیتوان طبیعت و موضوعات جغرافیایی را بدون درنظر گرفتن انسانها، خواستهها، نمادها و احساساتشان بررسی کرد. به همین دلیل بهنظرم علم جامعی است که هم محیط پیرامون انسان را معرفی میکند و هم از تاریخ و فرهنگ و انسانها میگوید.
- چه شد که تصمیم گرفتی به ایران سفر کنی؟ از قبل شناخت یا دیدی نسبت به این کشور داشتی؟
من دوستان ایرانی زیادی دارم و به همین دلیل هم چند سالی است که کتابهای زیادی درباره ایران خواندهام و فیلمهای زیادی هم دیدهام. البته بیشتر فیلمهایی که دیدهام در خارج از ایران ساخته شده چراکه مهمترین مشکلم در دیدن فیلم یا حتی خواندن کتاب، ترجمه است؛ ترجمههای آلمانی آثار ایرانی خیلی کم است. فیلم «جدایی نادر از سیمین» را چون زیرنویس داشت و در سینماها به نمایش درآمد دیدم. در مورد تاریخ ایران که همه ایرانیهایی که اینجا هستند مدام از آن حرف میزنند و به آن میبالند، مطالعات زیادی داشتم که بیشتر نوشته افرادی بود که چند سالی در ایران زندگی کرده بودند یا کتابهای تاریخی عمومی و مشهور مورخان اروپایی.
- زیاد سفر میکنی؟
بله، بیشتر هم به کشورهای آسیایی. به هند، بنگلادش، اندونزی، تایلند، کامبوج، میانمار و مالزی سفر کردهام و در برخی از آنها چند ماهی زندگی کردهام.
- گفتی که مطالعات زیادی درباره ایران داشتهای. با تمام این اوصاف چه تصوری از تهران داشتی؟
راستش را بخواهی یکی از دوستانم همیشه به من میگفت تهران یک شهر بزرگ با خانههای زیادی است که در نهایت به یک کوه بزرگ ختم میشود. این گفتهها باعث شده بود که درنظر من تهران یک شهر خاکستری باشد که در پس همهچیز کوه دیده میشود. به همین دلیل من با دیدن این همه پارک و سرسبزی در تهران شگفت زده شدم. شهر بزرگ و شلوغ و پر از خانه بود اما اصلا یک شهر خاکستری نبود. من تقریبا هر روز از صبح تا شب در تهران گشتم و همهچیز برایم جالب بود.
- چه جاهایی را در تهران دیدی؟
راستش آدرس جایی را نمیدانم چون همیشه عدهای از آشنایان و یکی از دوستان ایرانیام کنارم بودند و مرا با خود میبردند اما بازار مرکزی تهران، بازار تجریش، برج میلاد، دریاچه تهران، کاخ گلستان و خیلی جاهای دیگر را دیدم. یکی از چیزهایی که برایم خیلی جالب بود، مجسمهها و آثار رنگارنگ و زیبایی است که در بسیاری از خیابانها و بزرگراهها نصب شده بود. خیلی از آنها واقعا زیبا بودند و خیلی خوب است که انواع هنر در همه جای شهر حتی روی دیوارها هم دیده میشود. نکته دیگری که آرزو میکنم کاش در آلمان هم اجرا شود، وجود دستگاههای ورزشی در همه پارکها بود. باور نمیکنید در یک جای سبز کوچک در یک خیابان، 3دستگاه وجود داشت که افراد میتوانستند به شکل رایگان از آنها استفاده و ورزش کنند؛ محدودیتی هم وجود ندارد!
- از میان تمام این مراکز و فضاها کدام بیشتر نظرت را جلب کرد؟
من به شکل حرفهای کوهنوردی میکنم و روزهایی که به کوه توچال، دربند و کلکچال رفتیم به من خیلی خوش گذشت اما یکی از جاهایی که خیلی دوست داشتم محله هفتحوض، نارمک و سمنگان بود. آنجا خیلی شبیه پاریس بود؛ میدانهای زیاد، مغازههای زیاد، ساختمانهای بلند و خیابانهای پهن. باور کنید مرا یاد پاریس انداخت و آنقدر برایم لذتبخش بود که من چندین بار به این میدان رفتم.
- پس تفکرات و تصوراتات نسبت به ایران و تهران حسابی تغییر کرده است.
بله. بهنظرم ایران کشوری آسیایی - اروپایی است. هنوز تصاویری در ایران دیده میشود که مختص آسیاست؛ مثلا دستفروشی. من این تصاویر را خیلی دوست دارم اما به هیچ وجه در اروپا دیده نمیشود. از طرفی ساخت و سازها و توجه مردم به قوانین ترافیکی بیشتر شبیه اروپاست. من خیلی راجع به ترافیک تهران شنیده بودم اما خودم در نوروز -شاید چون شهر خلوت بود- خیلی با آن روبهرو نشدم با این همه مردم به قوانین رانندگی، تابلوها و چراغها اهمیت میدهند؛ مثل هند نیست که هیچکس به رنگ چراغ و تابلویی که نصب شده حتی نگاه هم نمیکند.
- و حالا ایران را چطور به افرادی که از تو درباره آن سؤال میکنند معرفی میکنی؟
سؤال سختی است چون هر کشوری ابعاد مختلفی برای بیان و بررسی دارد که من در این مدت کم نمیتوانم درباره همه آنها نظر بدهم. برنامهام خیلی فشرده بود و بیشتر به جاهایی که مرا میبردند، رفتهام. صرف گفتن اینکه شهر زیبایی است بهنظرم یک جواب سطحی است. من زمان زیادی را با خانوادههای ایرانی گذراندم که به هر بهانهای در خانه یا خارج از خانه کنار هم جمع میشوند. این امتیاز بزرگی است که در اروپا کمتر دیده میشود. مردم در پارکها بدمینتون یا روی میزهایی که هست، پینگپنگ بازی میکنند و محدودیتی در رفتارهای اجتماعی آنها دیده نمیشود؛ حتی خانمها با داشتن حجاب هیچ ممنوعیتی برای این فعالیتها ندارند. همه اینها موضوعاتی است که من تا پیش از حضورم در اینجا، نگاه دیگری به آنها داشتم.
- همانطور که گفتی تفاوتهای فرهنگی و رفتاری زیادی بین مردم ایران و اروپا وجود دارد. چه رفتارها و فرهنگهایی بود که در مواجهه با آنها تعجب کردی یا برایت عجیب بود؟
اول از همه تعارف! من سیر بودم و بیشتر از حد غذا خورده بودم اما باز هم به زور غذا در دهان من میگذاشتند. من اصلا چنین رفتاری را ندیده بودم. ما همیشه به تعداد مهمانان غذا میپزیم و اگر کسی دلش خواست دوباره بشقابش را پر میکند و اصراری به این کار نداریم. یکی دیگر اینکه ایرانیها خیلی میوه میخورند. همیشه در مهمانیها یک ظرف میوه وجود دارد که خیار هم در آن هست!
- چه چیزش عجیب است؟!
خیار که جزو سبزیجات است و بهنظرم نباید در کنار میوهها باشد؛ هرچند که من خیلی خیار دوست دارم! یک نکته دیگر اینکه ایرانیها همه جا، حتی در آشپزخانه هم فرش پهن میکنند. فرش یک کالای ارزشمند و گرانبهاست و موقع آشپزی کثیف و خراب میشود و من نمیدانم چرا شما به این موضوع توجه نمیکنید. یک موضوع دیگر هم این است که بهنظرم ایرانیها خیلی دوست دارند میزان ثروتشان را به هم نشان دهند. خانمها خیلی زیاد طلا بهخودشان آویزان میکنند. من خوانده بودم که جراحی زیبایی بینی هم در ایران خیلی رواج دارد و خیلیها دوست دارند این کار را انجام دهند که با چشمان خودم نمونههای بسیاری هم دیدم. خیلیها دماغشان را عمل کردهاند و مثل هم آرایش میکنند که بهنظرم باعث شده خیلی از ایرانیهای شبیه هم باشند و تفاوتهایشان مشخص نشود.
در ضمن شما ایرانیها خیلی سؤال میپرسید بدون اینکه منتظر جوابش باشید. پشت هم میگویید؛ «خوبی؟»، «چی کار میکنی؟»، «خوش گذشت؟»، «چیزی میخوری؟» و... من نمیتوانستم به خیلی از آنها جواب بدهم و بیشتر اوقات هم یادم میرفت که من هم درباره حال طرف مقابلم از او سؤال بپرسم. راستش حسابی گیج میشدم!
- تا به حال با چنین رفتارهایی روبهرو نشده بودی؟
اصلا، این رفتارها در اروپا وجود ندارد و ایرانیهایی هم که آنجا هستند کمتر چنین برخوردی دارند. راستی بهنظرم ایرانیها خیلی زیاد میخندند. مدام چیزی تعریف میکنند و با صدای بلند میخندند. در زبان آلمانی ضربالمثلی هست که میگوید: «خوراکی ترش، خنده را به لب میآورد.» فکر کنم ایرانیها مدام خوراکیهای ترش میخورند! این خیلی خوب است چراکه در آلمان افراد بیشتر در خودشان هستند، کمتر با صدای بلند حرف میزنند یا با صدای بلند میخندند.
- نکتهای یا حرفی هست که بخواهی بگویی؟
بله. در ایران ساختمانها و بناهای قدیمی و زیبای زیادی وجود دارد که متأسفانه به آنها توجهی نمیشود. نماهای آنها خراب و کهنه شده و زیباییشان را از دست دادهاند. در آلمان قانونی وجود دارد که مالکان خانههایی که بیش از 100سال عمر دارند را موظف میکند با هزینه شخصی به نمای این ساختمانها رسیدگی کنند. نمیدانم چنین قانونی در ایران وجود دارد یا نه اما بهنظرم برای حفظ این ساختمانها باید کاری کرد.
- بازهم به ایران میآیی؟
من خیلی دوست داشتم به اصفهان و شیراز سفر کنم که وقت کافی نداشتم اما مطمئنم دوباره به ایران میآیم و اینها را از نزدیک میبینم. دوست دارم به ایرانیها بگویم قدر این همه نعمت و تاریخ کهن و فرهنگشان را بدانند. هر چند خیلی از چیزهایی که داشتید برای من تازه و غریبه بود اما ایران را دوست داشتم.