*
بدخطی
پدر: چرا تکالیف مدرسهات رو نمینویسی؟
پسر: چون معلممون گفته، اگه میخوای بازم بدخط بنویسی، اصلاً ننویس!
فرشته اسدزاده از تهران
*
راه حل
سردبیر یک مجله با ناراحتی به ویراستار مجله میگوید: این چه وضعیه آقا؟ باز هم که مجله پر از اشتباهه. هرروز صدها نفر از خوانندههای مجله با نامه و تلفن دارن اعتراض میکنن.
ویراستار با خونسردی میگوید: خب اینکه کاری نداره. میخواین نشونی و شمارهی تلفن رو هم اشتباه چاپ کنیم که دیگه نتونن تماس بگیرن و اعتراض کنن!
مهرداد اسماعیلی از همدان
*
لباس
دختر: مامان... این لباسی که برام دوختی، اندازهام نیست. یقهاش اینقدر تنگه که بهسختی میتونم نفس بکشم.
مادر: لباس هیچ اشکالی نداره دخترم. تو سرت رو کردی توی آستین لباس!
الهام قاسمی از تهران
*
در میهمانی
میزبان: پسرم، بذار باز هم برات غذا بکشم.
پسر: نه، دستتون درد نکنه. دیگه جا ندارم.
میزبان: پس چندتا میوه بذار توی جیب کتت که موقع برگشتن، توی راه بخوری.
پسر: خیلی ممنون، اما جیبم هم دیگه جا نداره!
محمدعلی بابایی از کرج
*
مزاحمت
مادر: کجا بودی؟
پسر: یه سر رفته بودم خونهی نیما.
مادر: مزاحمشون که نشدی؟
پسر: اصلاً... اتفاقاً مامانش تا من رو دید گفت فقط تو رو کم داشتیم!
امیر صادقی از تهران
*
رضایت
اولی: از ماشین جدیدت راضی هستی؟
دومی: خودم نه، اما مکانیکم خیلی راضیه!
علی یزدانی از تبریز
*
رفع گرسنگی
مشتری: من با این غذای شما سیر نشدم. خیلی کم بود. بهنظرتون چی برام بیارین سیر میشم؟
پیشخدمت: فکر کنم اگه صورتحساب رو براتون بیارم به اندازهی کافی اشتهاتون کور بشه!
لیلا ایوبی از تهران
*
دعوا
اولی: از دعوای دیروز، چیزی به گوشت رسیده؟
دومی: آره... یه سیلی محکم!
حمید موسویان از اراک
*
گاو
پدر: آقا... خوب به من نگاه کنین... من شبیه گاوم؟
معلم: نه آقا... این چه حرفیه؟
پدر: پس چرا به پسر من گفتین گوساله؟!
ترانه سعیدی از تهران