او جلوی باغچه خانه قایم باشک بازی میکرد، وقتی چشمبندش را برداشت، متوجه شد که اصلا نمیداند، کجاست و ترس سراسر وجودش را فرا گرفت.
شارون پنج ساله بود که متوجه موضوع ناجوری در اطرافش شد. او میگوید؛ نمیتوانستم خانه یا خیابان را تشخیص بدهم. مثل اینکه دنیایم عوض شده بود. به باغچه دویدم و مادرم را دیدم. از او پرسیدم کجا هستم؟ چرا این خانه عجیب است!؟
به مشکل شارون اصطلاحا (DTD) یاDevelopmental Topographical Disorientation و یا گمشدگی مکانی وسیع گفته میشود. افرادی که این مشکل را دارند همواره در تلاش هستند که نقشههای ذهنی ایجاد کنند و نمیتوانند به آسانی جایگاه خود را در محلها تشخیص بدهند. به همین خاطر آنها به آسانی گم میشوند.
این اشخاص ممکن است صبح از خواب بیدار شوند و خانه خودشان را تشخیص ندهند و به عنوان مثال ندانند که مسیر اتاق خواب از کدام جهت است.
هنوز هم همین جربان هر روز برای شارون تکرار میشود: مثلا وقتی او از یک فروشگاه بیرون میزند و میخواهد به خیابان اصلی برود، یادش میرود که فروشگاه در کدام سمت خیابان بوده و بایستی به سمت راست یا چپ برود تا به خیابان اصلی برسد.
سرانجام شارون راهی برای رفع این مشکل پیدا کرد، هر بار که این قضیه پیش میآمد، او به جایی خصوصی مثل دستشویی میرفت، بعد دور یک دایره میچرخید و وقتی چشمانش را باز میکرد، دنیا به وضعیت اولش بازمیگشت.
وقتی او با خانوادهاش به یک ساحل همیشگی میرفت، بسته به اینکه در وضعیت طبیعی یا غیرطبیعی باشد، تصور رفتن به ساحلهای متفاوتی داشت و بنابراین خاطراتش هم به همین خاطر، آشفته بود.
سرانجام در ۲۹ سالگی او به برادرش قضیه را گفت و با پزشکان مشورت کرد. ولی هیچ کدام تشخیص درستی ندادند، یکی از تشخیصهای مطرح شده، اختلال چند شخصیتی بود که همین امر، شارون را عصبی کرد، طوری که دوباره ساکت شد.
بیست سال دیگر گذشت تا اینکه دوستی شارون را تشویق کرد که در مورد مشکل خود برای یک نورولوژیست به نام اولیور ساکس، نامهای بنویسد.
او انتظار نداشت به نامهاش پاسخ داده شود، اما به نامه او جواب داده شد، ساکس در این نامه نوشته بود که او احتمالا اختلال تشخیص مکانها را دارد که اسم دیگر همان DTD است.
او به پزشک دیگری به نام جوزپه در دانشگاه کالگاری آلبرتا نیز مراجعه کرد. در آنجا هم تشخیص بیماری DTD برای او داده شد.
پس از تحقیقات بسیار روی شارون مشخص شد که افرادی که DTD دارند هیچ مشکلی از نظر هوشی یا حافظه ندارند، چرا که آنها میتوانند در جهتهایی که به صورت شفاهی به آنها گفته میشود، حرکت کنند و مغز آنها از نظر ساختاری سالم است.
به عبارت سادهتر میتوان این بیماری را اینگونه تشریح کرد؛ افراد سالم وقتی در خیابانی راه میروند یا میرانند، اطلاعاتی در مورد موقعیت مکانی محلهای شناخث در مغز ذخیره میشود و به صورت پویا پردازش میشود. به این ترتیب یک نقشه شناختی بهروز از محیط اطراف به صورت پیوسته در مغز ایجاد میشود.
اما در افرادی که دچار DTD هستند، ارتباط بین هیپوکامپ و قشر مغز در ناحیه پیشانی کاهش یافته و این افراد نمیتوانند اطلاعات جغرافیایی را به درستی پردازش کنند و زمانی که حرکت میکنند، نمیتوانند ارتباطی بین شاخصهای مکانی خاص را در ذهن ایجاد کنند و همه اینها باعث میشود که آن نقشه ذهنی در ذهن آنان ایجاد نشود.
چیزی که هنوز روشن نشده، این است که چطور بستن چشم و دور گشتن، شارون را به وضعیت اولیه و طبیعی بازمیگرداند!
دانشمندان میگویند؛ در حال حاضر درمانی برای DTD وجود ندارد و کسانی که این مشکل را دارند باید به وسایل جانبی و راهنماییهای خاص خود متکی باشند.
به همین دلیل است که شارون برای مسیرهای کوتاه، جهتها را به خاطر میسپارد. او میگوید؛ "برای اینکه از اتاق خواب به دستشویی بروم، باید در را باز کنم، مستقیم بروم و بعد دست چپ!"
برای مسیرهای طولانی او نیاز به جیپیاس دارد، اما مشکل این است که وضعیت ذهنی او هنگامی که گم میشود، مانع تمرکز او برای یافتن مسیر میشود.
او سعی میکند با راههای مختلف با مشکل خود کنار آید و به همین خاطر هر بار ترفند تازه ای به کار میگیرد. او میگوید؛ شاید خندهدار باشد ولی یکبار برای رفع این مشکل یک شخصیت عروسکی بزرگ خریدم که خیلی به آن علاقه داشتم و تا مدتها وقتی او را میدیدم، متوجه میشدم که در خانه هستم...یعنی با این ترفند، متوجه میشدم که در کجا هستم.
گفته میشود؛ افرادی که به این بیماری دچار هستند در بیشتر موارد با عدم تشخصیص درست مواجه هستند. بیماری آنها نه تنها درست تشخیص داده نمیشود، بلکه آنان با تشخیص اشتباه درمان اشتباه نیز دریافت میکنند.
- برگرفته از: newscientist