حتی در فیلمها و سریالهای تخیلی و فانتزی هم، قوانین بین کارگردان و مخاطبش تدوین میشود و هر دو به این قوانین فرضی تا انتهای اثر پایبند میمانند.
اما فرض کنید یک سریال تلویزیونی کاملاً رئال، که حتی به لحاظ زمانی هم فاصلهای با زندگی و جامعه مخاطبانش ندارد، تصویری از شخصیتها و مناسبات آنها ارائه کند که به هیچ عنوان پذیرفتنی نباشد! چنین سریالی میتواند حاصل یک روند درست و هنرمندانه و نتیجه کار گروهی حرفهای و دلسوز باشد؟!
«ما چند نفر» سریالی است که از همان قسمت آغازین، مدام مخاطب خود را با سؤالات و ابهامات بسیار درگیر کرد. مخاطب این سریال از همان ابتدا شاهد شخصیتهایی بوده که قوام نیافتهاند و نه فقط به تنهایی کامل نیستند، شناسنامه مشخصی ندارند و سیاه و سپیدیهایشان معنادار نیست، بلکه در کنار هم و در مراوداتشان هم هیچ اصل یا اصولی را نمیتوان یافت که بر مبنای منطق و قوانین حاکم بر زندگی شکل گرفته باشد.
تفاوتهای فردی بین افراد یک خانواده، حتی فرزندان که در یک محیط رشد و پرورش کردهاند، پذیرفتنی است اما این تفاوتها تا حدی میتواند طبیعی جلوه کند. اما آنجا که این خصوصیات به جایی میرسند که مرز تفاوت در ایدئولوژیها را رو میکنند، دیگر نمیتوان شاهد خانوادهای بود که اعضای آن بدون مسئله با این تفاوتها کنار میآیند و زندگی میکنند تا زمانی که موقعیتی خاص پیش بیاید!
حقیقت این است که این چند نفر اگر هم جاذبهای برای تماشاگر داشته باشد ناشی از حضور بازیگرانی خوشچهره و جوان یا بازی هنرمندانی مجرب و پیشکسوت است و این سریال بیشترین ضربه را نه از بیتجربگی کارگردان، نه نحوه پخش و نه هیچ چیز دیگر نخورده، مگر از سستی ستونهای قصه که رویدادها و شخصیتها را غیر قابل باور کرده است.
ماجراهای فیلمنامه «ما چند نفر» طوری کنار هم چیده شده که به سادگی میتوان دستهایی را که هر قصه و رویداد را انتخاب و کنار دیگری گذاشته، دید و حضور سنگینش را احساس کرد. دستهایی که نتوانسته رویدادها را با روال طبیعی و منطقی هدایت کند و به پیش ببرد و گاه، هم شخصیتها و هم روابط بین آنها را به خاطر رسیدن به نقطهای از پیش طراحی شده، چنان تغییر داده و مخدوش کرده که دیگر با هیچ منطقی سازگاری ندارد!!