او متخصص همهچیز است. از سلول گرفته تا آمپول و شکستن شاخ غول!
شما میتوانید هرسؤالی دارید از پرفسور آلیاژ بکنید تا ایشان فوری و اینلاین جواب بدهند. اینجا درست همانجایی است که به آن نیاز دارید. دانشمندان زیادی از دانشگاه آلیاژ فاغالتحصیل شدهاند.
* * *
راستی معرفی نکردم. این هم آنتیهیستامین دستیار پرفسور آلیاژ با ضریب هوشی سی و پنج. البته منفی سی و پنج.
«چرا وقتی ناراحت میشویم، همزمان از چشمهایمان اشك میآید؟»
هاهاها! این سؤال یکی از نوجوانهای هفتهنامهی دوچرخه است که از نمیدانم کجا فرستاده. این شما و این هم پاسخ پرفسور آلیاژ. در ضمن منتظر سؤالهای كلیدی شما هستیم.
* * *
آنتی هیستامین: خب یک سؤال بینهایت خندهدار، مخصوص بچههای مایهدار.
پرفسور آلیاژ: برو بچه پارازیت نینداز. بگذار بچههای مردم راحت باشند.
آنتی هیستامین: خب، پرفسور بگذارید من جواب بدهم. ریزش اشک از نظر تاریخی برمیگردد به دورهی پادشاهی اشکانیان. ولی از نظر علمی نظریههای زیادی وجود دارد. نظریهی دالتون، نظریهی پیاژه، نظریهی فوکو، مارکوس، استرالوپیتهکوس و غیره.
پرفسور آلیاژ: کی از شما نظر خواست که میپری وسط بحث. اشک نه ریشهی تاریخی دارد، نه ریشهی جغرافیایی و نه ریاضی فیزیک. از نظر من اشک مایعی است بیرنگ، بیبو و بیخاصیت که بهطور طبیعی وجود ندارد.
آنتی هیستامین: پس چرا وقتی ناراحت هستیم سروکلهاش پیدا میشود؟
پرفسور آلیاژ: نهخیر جانم، از نظر علمی اشک ریختن یک جور بیماری ویروسی است که در سلول جانوران و گیاهان و باکتریها وجود دارد و هیچ ربطی هم به غم و غصه و عاشقی و اندوه و شعرهای عشقولانه ندارد. درواقع بدن انسان روزانه هشت لیتر آب دریافت میکند و هفت لیتر هم صادر میکند. در این میان معلوم نیست چه بلایی سر آن یک لیتر دیگر میآید. بعضیها معتقدند آن یک لیتر به شکل عرق از بدن خارج میشود، بعضیها میگویند پس این همه آب دهان که قورت میدهیم از کجا میآید؟ بعضیها اعتقاد قلبی به آب بینی دارند و بر این نکته بسیار تأکید زیاد میکنند.
آنتی هیستامین: اه... اه... اه... حالم بد شد. نظر خودتان چیست پرفسور؟
پرفسور آلیاژ: به اعتقاد بنده، ما در بدنمان یک غده داریم به نام آبدزدک. این غده در بالای چشم، نرسیده به گوش، سمت چپ، جنب مغز واقع شده است. این غده خیلی نامرد است و کارش این است که ما را ناراحت کند. به نظر بنده غم و ناراحتی به خودی خود وجود ندارد. آدمها هم مجهز به نیروی خیر و شادی هستند. هرگاه این غده پر از آب دزدیده شده شود، نیاز به برونریزی دارد. خب، انسان سرش را که نمیتواند ببرد دستشویی. پس وقتی به این غده فشار روحی وارد میشود آبها راهی برای گریز میجویند. پس چه کار میکنند؟ کاری میکنند که آدمها ناراحت بشوند و این آبها به شکل خودجوش از چشم ما خارج شود. پس بنابراین ما خیالمان از بابت همهچیز راحت میشود و احساس سبکی و راحتی مینماییم.
آنتی هیستامین: عجب! عجب!
پرفسور آلیاژ: بله دیگر. تازه کنترل آبدزدک در بعضی انسانها مشکل و در بعضی مشکلتر است. مثلاً خانمها تقریباً کنترلی بر این غده ندارند، ولی آقایان به دلیل اینکه ریش و سبیل دارند بخشی از این آب صرف آبیاری ریش و سبیلشان میشود. به خاطر همین، شاعرها شعرهای زیادی در این باره سرودهاند که همهاش الکی است. چرا؟ چون این ناراحتی نیست که باعث ریزش اشک میشود، این اشک است که باعث ناراحتی میشود.
همانطور که میدانی بعضیها بلدند بدون ناراحتی آب مغزشان را خارج سازند. اینگونه افراد نابغهاند و بدینوسیله احساس ترحم دیگران را برمیانگیزند. مثل دانشآموز درسگریزی که برای گرفتن نمرهی قبولی اشک میریزد یا بچهای که بدینوسیله پدر بیچارهاش را وادار میکند برایش تبلت یا گوشی لمسی بخرد. میگویند اشک جنبهی درمانی هم دارد و اگر یک لیتر اشک مورچه را با یک قاشق سس خرسی و یک قاشق مرباخوری پودر استخوان کرگدن و دوتار سبیل گربهی ماده مخلوط کنید، خیلی باحال میشود.
آنتی هیستامین: چی با حال میشود؟
پرفسور آلیاژ: هرچیز بیحال میشود باحال.
تصویرگری: مهدی كاظمی
نظر شما