او بیشتر وقتها برای ما از تجربههایش میگوید، از اینکه مکانیکی را از حبیب مکانیک یاد گرفته و برقکاری را از مرحوم حاج مشهدی و باغبانی را از پدربزرگش.
خودم در مقایسه با نوجوانی او خورهی کامپیوتر و اینترنت هستم و گیمها را تا مرحلهی آخر میروم. البته پدرم حالا کار با اینترنت را میداند و در حال یادگیری گیمهاست. این همه تلاش برای یادگیری را از کجا آورده است؟ خودش که میگوید برای اینکه از کودکی به یاد گرفتن مهارتها عادت کرده است. میگوید هرسال تابستان شغل جدیدی را انتخاب میکرده تا کار جدیدی یاد بگیرد... این از
پدرم!
* * *
امیر دو تا کیسهی بزرگ پراز میوه را برداشت و پشت سر زن جوان راه افتاد. هر چند قدم یکبار کیسهها را زمین میگذاشت تا دستهایش استراحت کند و بعد از برداشتن کیسهها، دنبال زن میدوید تا جا نماند!
امیر زنگ خانهی ما را زد. مادرم گفت میوهها را آوردند، برو تحویل بگیر. با بیحوصلگی تبلت را زمین انداختم در را که باز کردم جا خوردم. منتظر دیدن کاظم آقا بودم، همیشه او میوهها را میآورد، اما این که همسن خودم است و در مدرسهی ما درس میخواند. این امیر است، اسمش را هم میدانم.
امیر سه سال دیگر دیپلم میگیرد از آن بچه درسخوانهاست. هیچوقت با او هم کلاسی نبودم اما خیلی از همکلاسیهای من برای حل مسئلههای درسی سراغ او میروند. مخ ریاضی و فیزیک است. سرو وضع و تیپش هم که بد نیست، او اگر هم کار کند باید در اداره یا آموزشگاهی کارآموزی کند اینجا چرا؟
امیر مرا میشناسد، اما از دیدن من خجالت نمیکشد. سلام میدهد و پول را میگیرد. من هم از او میپرسم كه خیلی سخت است؟ اما باید بپرسم مگر کار دیگری نبوده که او در میوهفروشی کار میکند؟
جوابم را میگیرم. او مثل پدرم است دنبال مهارتهای جدید است، دنبال درک وضعیت دیگران. حالا دیگر میدانم که او سال گذشته در یک دفتر کامپیوتری کار نرمافزاری انجام میداده و میدانم که در ازای کارهای تابستانیاش پول میگیرد و البته میدانم او با همهی اعضای فامیل و دوستان خانوادگی صحبت کرده تا هرسال در کنار یکی از آنها شاگردی کند.
نظر شما