دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۳ - ۰۵:۳۰
۰ نفر

کامران بارنجی‌– آزاده باقری: بعد از مدت‌ها با حضور جذابش در یک برنامه نه چندان جذاب، بیننده‌های تلویزیونی را تحت‌تأثیر قرار داد. شاید همان حضور غیرمترقبه و تأثیرگذارش باعث شد از سوی عوامل آن برنامه دعوت به همکاری شود و الان هفته‌ای یک‌بار قرار است به مردم درست و خوب‌خندیدن را آموزش دهد.

آقای دکترخنده!

عليرضا خمسه، مرد خنده است؛ خنده‌هاي مداوم و تمام نشدني. او البته دغدغه‌هاي زيادي دارد؛ دغدغه خنديدن مردم. مي‌گويد در جامعه‌اي مي‌شود مداوم و تمام‌نشدني خنديد كه همه‌‌چيز سرجاي خودش باشد. گفت‌وگوي ما با اين كمدين، حول و حوش همين دغدغه چرخيد؛ اينكه چه چيزهايي مي‌تواند به خنديدن و شاد بودن يك جامعه كمك كند. حرف‌هاي خمسه را بخوانيد نكته‌هاي ظريفي كشف مي‌كنيد كه ممكن است جاي ديگري نخوانده باشيد.

  • آيا شما هم قبول داريد كه فشارهاي زياد ازجمله شرايط اقتصادي باعث گرفته‌ترشدن‌ مردم شده است. شما فكر مي‌كنيد كه در اين شرايط چه‌كار مي‌شود كرد كه مردم بيشتر بخندند؟

از نظر من مهم‌ترين علامت رضايت مردم از زندگي «خنده» است. اگر در يك جامعه خنده وجود نداشته باشد يعني مردم از زندگي‌شان راضي نيستند. در اين جامعه كمدين‌ها چندان كاري ازشان برنمي‌آيد. بعضي چيزها دست اقتصاددان‌ها، سياستمداران و دولتمردان است چون سلامت روحي و رواني جامعه از شرايط ديگري مانند اقتصاد جدا نيست. بنابراين همه اينها در جامعه به‌صورت حلقه‌هاي زنجير به هم وابسته هستند.مثلا در حوزه اقتصادي جامعه‌اي كه مورد تحريم قرار مي‌گيرد، حقش داده نمي‌شود و نمي‌تواند با كشورهاي ديگر دادوستد داشته باشد؛ طبيعي است كه اقتصاد خوبي نداشته باشد. پس وقتي اقتصاد دچار مشكل شد افرادي هم كه در آن جامعه زندگي مي‌كنند بنا به دلايلي كه خيلي روشن است ناخوش مي‌شوند. علامت و نشانه ناخوشي‌شان هم اين است كه خنده از زندگي آنها رخت برمي‌بندد. در اين جامعه كمدين‌ها هم معمولا كاري نمي‌كنند. يا خودشان افسرده مي‌شوند يا مهاجرت مي‌كنند. اما كشوري مثل ايران كه از بحران‌ها گذشته است و همه مردم به يك رفاه نسبي رسيده‌اند كمدين‌ها نه‌تنها مهاجرت نمي‌كنند بلكه دعوت مي‌كنند از كمدين‌هاي همتاي خودشان كه براي اجراي برنامه به كشورشان بيايند؛ يعني به جامعه‌اي بيايند كه همه‌‌چيز آماده براي بروز رفتاري به اسم خنده است و دوست دارند همه در اين امر مهم مشاركت كنند.

  • حرف شما قبول ولي الان جمله‌اي كليدي مثل «برو بابا دلت خوشه» زياد شنيده مي‌شود، يعني انگار ديگر كششي وجود ندارد كه مردم بخواهند براي خنديدن تمرين كنند.

اين طبيعي است. مردم هر كشوري -نه فقط ايران- بايد در چند جبهه بجنگند تا بتوانند بر آنها پيروز شوند و شرايط خنديدن پيدا كنند و اين زمان مي‌برد. اين جبهه‌ها جبهه فردي، خانوادگي و اجتماعي هستند. در جبهه فردي، روانشناس‌ها و كمدين‌ها مي‌توانند وارد شوند و كمك كنند تا مردم بهتر بخندند. در جبهه خانوادگي علماي تعليم و تربيت و روانشناس‌هاي خانواده بايد كمك كنند و در نهايت در حوزه اجتماعي بيشتر از هر كس غيراز جامعه‌شناس‌ها، اين دولتمردان هستند كه بايد شرايط در آرامش خنديدن مردم را فراهم كنند. ما كمدين‌ها فقط در حيطه فردي مي‌توانيم كمك كنيم. فرض كنيد مثلا به فردي بگوييم به‌رغم همه بحران‌هايي كه داري، بخند. فرد مي‌گويد چطور بخندم؟ من مي‌گويم يادت مي‌دهم و او مي‌خندد ولي اين يك تلاش و كمك فردي است؛نمي‌شود آن را در تمام جامعه منعكس كرد. حتي ممكن است به همه اعضاي يك خانواده هم نشود منعكس كرد. ولي خب، بين همه اين افراد ممكن است كساني به بينشي رسيده باشند كه به‌رغم تمام بحران‌هايي كه درگير آن هستند همچنان به‌راحتي بخندند، خود من يكي از آنها.

  • شما جايي گفته بوديد در محله‌اي بزرگ شده‌ايد كه دعوا و تنش زياد داشت و شايد اين محله خشن به شما كمك كرده به سمت كمدي بياييد. شما در خودتان چيزي را كشف كرديد كه توانستيد خودتان را از آن جامعه خشن جدا كنيد؛ آن كشف چه بود؟

اين به ژن برمي‌گردد. خداوند كساني را آفريده است كه آمادگي دارند در مقابل سختي‌هاي اجتماعي مقاومت كنند. در همين جامعه خيلي‌ها هستند در جواني سكته مي‌كنند و جان خود را از دست مي‌دهند يا سرطان و بيماري‌هاي لاعلاج مي‌گيرند. در عين حال كساني هم هستند كه تا 120سال عمر مي‌كنند ولي تعداد اين افراد كه مي‌توانند اين همه سال باشادي و سلامت زندگي كنند خيلي كم است. لبخند و مهرباني شعار خوبي است اما لبخند و مهرباني در شهري كه آلوده نباشد، در جامعه‌اي كه بيكاري نباشد، در جامعه‌اي كه فساد مالي و اخلاقي نباشد، راحت‌تر است لبخند در اصل معلول است. علت‌ها تلاش‌هايي است كه دولت‌ها براي ارتقاي سطح زندگي شهروندانشان مي‌كنند و هر چقدر اين تلاش‌ها بيشتر شود افراد بيشتري در جامعه خواهند خنديد.

  • حرف شما قبول ولي كلا در فرهنگ ايراني اينگونه جا افتاده كه مردم پايين شهر بيشتر از بالا‌شهري‌ها كشش براي خنديدن دارند.اين را همه ما كه در اين سطح زندگي كرده‌ايم بعينه ديده‌ايم ولي اين اواخر اين بعد از زندگي انگار دارد كم‌رنگ‌تر مي‌شود.

خب، در سال‌هاي گذشته احساس امنيت بود. فرض كنيد در دوران قبل كه ما مستأجر بوديم اگر صاحبخانه به ما مي‌گفت بلندشو بلند مي‌شديم و به خانه ديگر مي‌رفتيم. در آن زمان اصلا اين ضرب المثل باب بود كه «اجاره‌نشين خوش نشين». چون در آن زمان با يك درآمد كم مي‌شد خانه‌اي را اجاره كرد. الان يكي از مشكلات جوانان براي اينكه نمي‌توانند ازدواج كنند تهيه مسكن است. زندگي سالم يعني اينكه يك دختر يا پسر در سن جواني بتوانند آينده‌اي براي خودشان ترسيم كنند. ببينند آينده، شغل، خانه و زندگي دارند يا نه؟ همه اينها در اين سال‌ها سخت شده و خب در شرايط سخت، خنديدن سخت است ديگر.

  • خب اين وسط نقش شما كمدين‌ها حساس‌تر مي‌شود. نسل ما نسل خوشبختي بود كه با «هوشيار و بيدار» و فيلم‌هاي شما بزرگ شدند. شايد نسل امروز چنين خاطراتي نداشته باشند كه بخواهند بعدها با آنها، تصوير خوب بسازند و بدانند خنديدن، درست خنديدن و فرهيخته خنديدن كلا چيست. شايد شما بتوانيد اين نقش را به‌عهده بگيريد و دوباره خوب خنديدن را به اين نسل و نسل‌هاي گذشته يادآوري كنيد؟

حرف من اين است كه دولت مسكن و شغل را براي جوانان تهيه كند، هواي پاك به مردم بدهد، بعد خمسه وارد ميدان مي‌شود؛ آن وقت ببينيد كه مردم چه قهقهه‌اي مي‌زنند. اما الان به يك نفر گفتم فلان برنامه طنز را مي‌بيني؟ در جوابم گفت من در آن زمان دارم در آژانس كار مي‌كنم. من حتي به يكي از دوستان خودم آن برنامه را نشان مي‌دادم اصلا تمركز نداشت برنامه را ببيند. در شرايطي كه مردم دغدغه فكري دارند خمسه به مردم بگويد هه هه هه بخنديد؛ مردم هم در جواب مي‌گويند هوهوهو! من را هووو مي‌كنند كه يعني چطور مي‌توان الان خنديد.

  • به‌ هر حال در شرايط سخت در جامعه شما كمدين‌ها مرجع هستيد و انتظار داريم براي اين فضاي اخم‌آلود فكري كنيد.

الان كه شما مي‌گوييد من الگو هستم يا خوب ياد گرفته‌ام بخندم يا در شرايط سخت مي‌خندم اينها درست است، اما خود من هم خيلي جاها مي‌بُرم؛ از گرما، از آلودگي هوا، از ترافيك، از عدم‌پايبندي‌ها نسبت به تعهدها و... . براي همين خيلي‌ها مي‌گويند آقاي خمسه ما ديگر از شما توقع نداريم عصباني بشويد. ما كه تافته جدا بافته نيستيم. ما هم انسان هستيم. بيشتر از شما سعي مي‌كنيم بخنديم اما به هر حال عصباني مي‌شويم. در بي‌پولي‌ها و فقر دچار فشار مي‌شويم.

  • شده دچار فشار مالي شديد شويد؟

فراوان. تازه من خوب هستم برخي از همكارهاي من وضعيت اصلا خوبي ندارند. در انجمن بازيگرها 400عضو وجود دارد. از اين 400تا عضو 14تاي آنها حال و روزشان خوب است. اما بعضي‌ها شايد نزديك است سر از خيابان و چادر در بياورند. اينها حاصل جامعه‌اي است كه به عدالت اقتصادي و اجتماعي نرسيده است. تمام تلاش همه ما بايد اين باشد كه اين عدالت به حقيقت بپيوندد. هنر نمايش، سينما و رسانه در اصل بازگو كردن اين چيزهاست. بايد از مسئولان بخواهيم به وظايفشان عمل كنند، مردم هم همراه با مسئولان تحمل كنند و لبخند بزنند. شما خودتان در روزنامه همشهري تيتر زده بوديد كه آمار معوقات و بدهي‌ها به بانك مركزي بيش از آن چيزي است كه رسما اعلام شده! اين يعني خيلي‌ها از اين امكانات كشور به نفع خودشان استفاده كرده‌اند و همين من و خيلي‌ها را اخمو مي‌كند. بايد اتفاق‌هاي خوب بيفتد، كه به گوش مردم برسد تا فضا براي شادي جمعي مهيا شود.

  • قبول داريد بعضي‌ها زندگي كردن بلد نيستند و كلا همه‌‌چيز را خيلي سخت گرفته‌اند. شما خودتان هم روزهاي سخت داشته‌ايد چه كار مي‌كرديد در آن دوران تا بتوانيد حال خودتان را خوب كنيد؟

سعي مي‌كردم از بحران بگذرم؛ مثل داستان مولانا. مولانا مي‌گويد با دوستش مي‌رفته كنار رودخانه. دوستش در رودخانه ديد كه پوستيني مي‌رود. شيرچه زد پوستين را بگيرد. نگو پوستين نبوده خرس واقعي بوده. مولا مي‌گويد پوستين را رها كن و از آب بيرون بيا اما دوستش مي‌گويد من پوستين را رها كردم او من را رها نمي‌كند. گاهي غصه و گرفتاري به‌گونه‌اي فرد را گرفته كه هر كاري مي‌خواهد بكند او را رها نمي‌كند. غم و غصه را اگر مي‌شد رها كرد خيلي خوب مي‌شد.

  • شما در زندگي‌تان الكي خوش بوديد يا واقعا سعي كرديد بخنديد؟

الكي خوش نمي‌دانم يعني چه؟ چون در مهارت‌هاي جديدي كه آموزش داده مي‌شود مي‌گويند بايد بخنديد و شعارشان هم اين است كه خنديدن دليل نمي‌خواهد ولي در فرهنگ ما كه بعضي جاها با خنده مخالف بودند مي‌گفتند الكي خوش. از نظر من الكي خوش يعني كسي كه شاد است و شعارش اين است كه مي‌خندم چون خنديدن دليل نمي‌خواهد. شايد در جامعه نيز اين موضوع به اشتباه جا افتاده باشد. هيچ وقت آدم خوش خنده آدم جنتلمني معرفي نشده؛ يعني اينطور تصور شده هرچقدر جدي‌تر باشي درنظر ديگران بهتر به‌نظر خواهي رسيد. مي‌گفتند «خنده نشانه سبك مغزي است.» همين‌ها شايد باعث شده كم كم خنديدن برايمان سخت شود.

  • قبل از اينكه وارد كار حرفه‌اي كمدي بشويد از قضاوت‌هاي اطرافيانتان نترسيديد؟

بدترين كار اين است كه شما بر اساس قضاوت ديگران زندگي كنيد. شما حتما داستان نصرالدين، پسر و الاغش را شنيده‌ايد. قضاوت ديگران نبايد مهم باشد. مهم قضاوت خودمان و خداي خودمان است. من مي‌گويم خدايا شكرت. همين كه سالم هستم، خانواده و شغلم را دوست دارم هر دقيقه خدا را شكر مي‌كنم و همين براي خنديدن و شاد بودن كافي است.

  • شما در زندگي‌تان بيشتر به چه چيزهايي مي‌خنديد؟

به دلايل شادي‌بخش؛ مثل همين سلامتي.

  • اولين خنده‌اي كه يادتان مي‌آيد و به‌خاطر داريد سر چه موضوعي بود؟

وقتي كه به دنيا آمدم خنديدم. مادرم 100بار برايم تعريف كرده براي همين به ياد مي‌آورم.

  • با خانواده‌تان به چه چيزي مي‌خنديد؟

از پيامك‌هايي كه برايم ارسال مي‌شود. معمولا من و همسرم براي هم مي‌خوانيم و مي‌خنديم. در خانه هم وقتي كنار هم هستيم خيلي شوخي مي‌كنيم و مي‌خنديم.

  • چه توصيه‌اي براي آنهايي كه اين مصاحبه را مي‌خوانند داريد؟

من يك توصيه كلي دارم، اينكه مردم سعي كنند از افراد عبوس و اخمو دوري كنند و حتما با افراد خوش مشرب و شوخ طبع رفت‌وآمد داشته باشند. حتما فيلم خنده‌دار ببينند و كلا دور و بر مسائل غم‌انگيز و غم‌افزا نروند. جذب نور شوند و از تاريكي و غم دوري كنند.

زنده بودن را مديون خمسه هستم

روايت همسر عليرضا خمسه از روزهايي كه اين بازيگر سرشناس پرستاري‌اش را كرده است

مرواريد پورشفيقي، 21سالي مي‌شود كه در كنار عليرضا خمسه به‌عنوان همسرش او را همراهي مي‌كند. او از اين 21سال زندگي مشترك دو دختر 19 و 6ساله و كلي خاطرات مشترك با خانواده آقاي كمدين دارد.

  • چطور با هم آشنا شديد؟

ما همسايه بوديم چون پدرم خلبان بود خمسه هم به‌عنوان يك فرد شناخته‌شده خيلي وقت‌ها با پدرم برخورد داشت. زماني كه ما با هم آشنا شديم، مادرم هم در جريان بود. وقتي خمسه از من خواستگاري كرد، پدرم مخالفت كرد اما در حال حاضر يكي از دوست‌هاي خوب خمسه است و ارتباط خوبي با هم دارند.

  • چه شد كه به آقاي خمسه علاقه‌مند شديد؟

عليرضا براي من هميشه هنرپيشه‌اي مورد احترام و با تحصيلات عاليه بود. البته خيلي زياد آدم مبادي آداب و با شخصيتي بود و همه اينها باعث مي‌شد بر علاقه من اضافه شود.

  • آدم بامزه‌اي هم بود؟

بله. آدم بسيار طنازي است. اين به‌صورت بالقوه نه‌تنها درون خودش بلكه در تك‌تك اعضاي خانواده‌اش هم ديده مي‌شود. اصلا ژن غالب‌ خانواده خمسه‌ها طنازي است.

  • معمولا زندگي شخصي بازيگراني در سطح عليرضا خمسه با حاشيه‌هاي زيادي همراه است، چه شد كه شما توانستيد اين همه سال با هم زندگي كنيد؟

من و خمسه عاشق هم هستيم. براي همين فاكتوري كه ما را تا الان كشانده و زندگي‌مان را حفظ كرده با وجود تمام بالا و پايين‌ها و مشكلاتي كه در زندگي مان رخ داده عشق است.

  • مي توانيد كمي از مشكلات‌تان بگويد؟

هيچ وقت يادم نمي‌رود دوره‌اي در سال 78 من بيماري بسيار سختي را سپري كردم و دوره درمان سختي داشتم. اين شانس را داشتم كه يك پرستار خوب مانند خمسه را در كنار خود احساس مي‌كردم. او مانند يك عاشق واقعي در آن زمان كنارم بود كه هيچ وقت فراموش نمي‌كنم؛ يعني اگر همراهي او نبود شايد من الان زنده نبودم و براي همين خودم را مديون او مي‌دانم. دوره‌اي هم در خانه 64متري يكخوابه زندگي مي‌كرديم؛ يعني جايي بوديم كه وقتي درسا به دنيا آمد وسايل او را نمي‌دانستيم بايد كجا بگذاريم. يك رنوي 2 در داشتيم اما با اين حال شاد بوديم. اين تجريه زندگي به من نشان داده الزام خنديدن و شاد بودن شرايط اقتصادي نيست. اين نيست كه حتما رفاه باشد تا شاد باشيم. حتي داريم كساني را كه خيلي رفاه دارند اما بلد نيستند شاد باشند و از زندگي و رفاه‌شان لذت ببرند.

  • شما خودتان خواستيد خانه‌دار باشيد و به وضعيت فرزندانتان برسيد؟

من در كنار مادر بودن، كار گريم هم انجام مي‌دادم و فارغ التحصيل رشته مترجمي زبان انگليسي هستم. ماجراي خانه‌دار بودن من يك مقدار به بچه‌ها مربوط بود؛ براي اينكه بر سر تربيت آنها خيلي وسواس دارم.از غذا گرفته تا رسيدگي درسي و رفتاري را ترجيح مي‌دادم خودم انجام بدهم و همچنان هم به اين موضوع اعتقاد دارم.

  • چرا اينقدر به‌خودتان فشار مي‌آورديد كه از فرزندانتان مراقبت كنيد؟

من خيلي عجيب وابسته به فرزندانم هستم،حتي به‌خود خمسه، به همين دليل ترجيح مي‌دهم وقتم را كنار اينها بگذرانم تا اينكه كار كنم. حتي اگر به گذشته برگردم باز هم همين كار را خواهم كرد. در حقيقت اصلا پشيمان نيستم كه وقتم را براي همسر و فرزندانم گذاشته‌ام.

  • در خانواده‌اي كه عليرضا خمسه در آن باشد حتما محيط هم شاد مي‌شود، درست است؟

دقيقا. ولي اين را بدانيد كه ما كلا خانواده پرچانه‌اي هستيم. با هم صحبت و شوخي زياد مي‌كنيم. درسا(دختر بزرگ‌تر) را هم معمولا وارد اين دسته از شوخي‌ها مي‌كنيم. از طرف ديگر خيلي اهل سفر هستيم. من خودم هميشه براي سفر آماده هستم. واقعا هم به همه‌مان خوش مي‌گذرد چون زياد سخت نمي‌گيريم و هر جايي مي‌رويم مخصوصا وقتي شهرهاي مختلف ايران را مي‌گرديم كلي كيف مي‌كنيم.

پدرم را به زور دانشگاه بردم

درسا خمسه، دختر 19ساله خانواده 4نفره عليرضا خمسه است. او در حال حاضر دانشجوي سال دوم رشته كامپيوتر سخت‌افزار در دانشگاه آزاد تهران جنوب است. مي‌گويد از نظر ظاهري به پدرش بيشتر شباهت دارد و البته اخلاقش هم شبيه پدرش است.

  • شما به‌عنوان يك نسل چهارمي توانسته‌اي مشكلات‌ات را با پدرت حل كني؟

شايد تعجب كنيد ولي من بيشتر از هركسي شبيه پدرم هستم، به همين‌خاطر زياد با او در تضاد نيستم. واقعا اختلاف‌نظري كه من با مادرم دارم با پدرم خيلي كمتر است. من بچه بودم و مي‌خواستم از خيابان عبور كنم مادرم غش كرده بود اما پدرم خيلي عادي مي‌گفت برو بايد يادبگيري. اصولا با پدرم بهتر كنار مي‌آيم. اصلا بخش مراقبت‌هاي ويژه با مادرم است (مي‌خندد).

  • معمولا سر چه موضوعاتي با پدرت صحبت مي‌كني؟

وقت‌هايي كه در خانه است سر موضوعات روانشناسي از او كمك مي‌گيرم. من آدمي هستم كه از بچگي مانند بزرگ‌تر‌ها رفتار كردم. سؤالات فلسفي برايم زياد پيش مي‌آيد، به همين‌خاطر به مسائل زيادي فكر مي‌كنم. در ميان اين فكرها نيز سؤالاتي برايم پيش مي‌آيد كه نمي‌توانم به جواب آنها برسم. در اين موارد با پدرم خيلي صحبت مي‌كنم.

  • مثل اينكه شوخ طبعي پدرت را نداري و جدي‌تر به‌نظر مي‌آيي؟

نه. به هر حال من دختر آقاي خمسه هستم.

  • تا حالا پدرت دانشگاه آمده؟

يك بار كه خيلي ديرم شده بود و استادم كسي بود كه اگر نيم ساعت تأخير مي‌كرديم كلا مي‌گفت درس را بايد حذف كنيم با من تا دم در كلاس آمد. پدرم را مجبور كردم سر كلاس بيايد و علت تأخير را بگويد. در مدرسه هم براي گرفتن كارنامه هر بار مي‌آمد؛ اين چيزهايش خوب است.

کد خبر 268434

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار مهارت‌های زندگی

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha