دانیل لورانس وتینی که پس از حضور در فیلم جنجالبرانگیز «لری سیمکش: مامور بهداشت» به چهرهای شناخته شده در هالیوود بدل شد در «کمدی دلتا» نقش محوری را بر عهده دارد. او در این فیلم در کنار بیل انگوال و دیجی کوالز همبازی است.
«کمدی دلتا» چنانکه از نامش برمیآید فیلمی در ژانر کمدی است که توسط سیبی هاردنیگ در سال 2007 ساخته شده است. این فیلم چندی پیش در سینماهای آمریکا روی پرده رفت. فیلمی که منتقدان استقبال خوبی از آن به عمل نیاوردند؛ منتقدانی که برخی از آنها دست انداختن سربازان آمریکایی را در فیلم برنتابیدهاند.
«کمدی دلتا» حتی اگر واجد ارزشهای سینمایی نباشد و خیلی از شوخیهایش سبک تلقی شود، به قول منتقدی یک ویژگی بارز دارد؛ این هجویه هالیوودی بازتابی است از دلزدگی مردم آمریکا از جنگ این کشور با عراق.
فیلم داستان گارسون رستورانی را روایت میکند که در یک روز همسر و کارش را از دست میدهد و همین امر او را پریشان خاطر میسازد. از این رو تصمیم میگیرد که برای رهایی از افکاری که مدام آزارش میدهند برای تعطیلات آخر هفته برنامهای را ترتیب دهد و به اتفاق دوستانش بیل و اورت برای گردش و شکار به جنگل بروند، اما به پادگان نظامی آمریکا میروند.
گلن مورشاور، یکی از ژنرالهای ارشد ارتش در مراسم سخنرانی در میان جمعی از سربازان گلایه میکند که «این روزها در جنگ قهرمان واقعی کمتر پیدا می شود. همرزمان ما در عراق نیازمند یاری ما هستند و عدهای نیروی تازه نفس باید از یگان ارتش جورجیا به آنها بپیوندند»...
در کمدی دلتا، گروهبان کیل گرو (کیت دیوید) سه هالو را در جنگل گیر میاندازد و با سربازان ذخیره ارتش اشتباه میگیرد. این سه سرباز نالایق مجبور میشوند که تحت آموزشهای نظامی این افسر عالی رتبه و سختگیر قرار بگیرند و سه روز تمام تمرینات مقدماتی را انجام دهند. آنها سعی میکنند به هر بهانهای از مأموریتشان سرباز زنند و مدام غرولند میکنند و مسخره بازی درمیآورند.
با این حال به شدت از پایگاه آنان را میپایند و کوچکترین رفتارشان را زیر ذرهبین قرار میدهند. به هر حال بعد از سه روز با اولین هواپیما به شهر فلوجه اعزام میشوند تا در اولین عملیات شرکت کنند. شرایط نامساعد جوی در طول پرواز خلبان را مجبور میکند که محمولههایی را که قرار بود به عراق برساند بیرون بریزد. سه سرباز نالایق هم که دزدکی لابلای بارها خوابیده بودند با آن به پایین پرتاب میشوند و با چتر نجاتشان فرود میآیند.
آنها خود را وسط بیابانی بزرگ مییابند که از هر طرف پایانی ندارد با تصوراتی که درباره خشکی صحراهای خاورمیانه در ذهن داشتند فکر کردند که به عراق رسیدهاند. آنها راه بیابان را در پیش میگیرند تا با دشمنان بجنگند. به اولین روستایی که میرسند اقامت میکنند اما وقتی برای خوردن غذا به یکی از رستورانها میروند از این که در عراق غذای مکزیکی میبینند شگفتزده میشوند.
طولی نمیکشد که آنها متوجه میشوند در روستایی مکزیکی گرفتار آمدهاند و این مقدمهای است بر اتفاقاتی خندهدار.
بعد از اکران این فیلم، موج نقدهای منفی در مطبوعات سینمایی دستاندرکاران این فیلم را حسابی ناامید کرد. شاید این همه انتقاد و سرزنش برای چنین فیلمی با حضور هنرمندانی مطرح دور از ذهن بود، اما در نظرسنجی راتن توماز هم تنها سه درصد از مخاطبین به آن رأی مثبت دادند. یکی از منتقدین درباره این فیلم نوشت: «کمدی دلتا» تنها آمیزهای از کمدی اسلپ استیک، ترسهای روانشناختی و جوکهای بیمحتوا و پر طمطراق است و برخلاف گونه طنزی که برای آن برگزیدهاند نه تنها خندهدار نیست بلکه حتی قابل نکوهش و سرزنش هم است.
اما دانیل لورانس وتینی در اول ژوئن 2007 در مصاحبهای رادیویی علت شکست کمدی دلتا را بدشانسی این فیلم دانست و گفت: «این فیلم به دلیل اکران همزمان با مرد عکنبوتی 3 و شرک 3 آنطور که شایسته آن بوده مورد استقبال قرار نگرفته است.» علاوه بر این سایت موویزدات کام در مقاله اول ژوئن خود در باره این فیلم مینویسد: کمدی دلتا، فیلمی است که برخلاف مرد عنکبوتی، شرک و دزدان دریایی کارائیب مورد توجه قرار نگرفت. البته مقایسه آنها درست مثل مقابله جکیچان با یک بچه عقب افتاده ذهنی است!
اسکات گوین در 13 ژوئن 2007 در سایت سینما بلند (Cinema Blend) مینویسد:«کمدی دلتا» اساساً مزخرف است و من در همه رشتهها به آن حداقل امتیاز را میدهم. به نظر من بیننده باید خیلی کند ذهن باشد که به این فیلم بخندد و از آن لذت ببرد.
تا به حال فکر میکردم که کروت تاپ بدترین بازیگر در یک فیلم سینمایی بوده است اما حالا مطمئنم که هیچ هنرپیشهای به افتضاحی لری سیمکش بازی نکرده است و انصافاً سزاوار تمشک طلایی بوده که در سال 2006 برای بازی بدش در مأمور بهداشت کاندیدای آن شد. این کمدین به ظاهر معروف و مطرح در کنار انگوال و کوالز قرار گرفته تا بهزور لطیفههای بیمحتوا ودیالوگهای مثلاً طنز فیلمی را صد و ده دقیقه طول بدهد. اما سناریونویسان این فیلم باید از همان ابتدای کار میدانستند که لودگی این بازیگران برای ساخت یک فیلم ارزشمند کافی نیست تا این افتضاح را به بار نیاورند و مجبور نشوند به تقلید از فیلمهای دیگر پناه آورند.
منتقد هالیوود ریپورترنیز درباره این فیلم مینویسد: کمدی دلتا بازتاب بیزاری و خستگی مردم آمریکا از جنگ عراق است و کمدی تازهای است که قهرمانان Blue collar را به خط مقدم جبهه میکشاند، اما به چه قیمتی؟ به قیمت ضایع کردن این هنرپیشگان در یک سناریوی ضعیف؟
اگر زمانی قرار باشد منتقدین در بررسی تاریخ سینمای هالیوود این فیلم را نقد کنند قطعاً بخش عمده نظریاتشان را به هنرپیشگی لری سیمکش اختصاص خواهند داد و متذکر خواهند شد که نقاب کاراکتر او در این فیلمنامه با شخصیت واقعیاش به عنوان ستاره تمامعیاری که در فیلم مأمور بهداشت بهخوبی درخشید فرسنگها فاصله دارد و لری نتوانسته بهخوبی در قالب این نقش قرار گیرد و تأثیرگذار ظاهر شود. او در کمدی دلتا نیز از نظر قدرت بازیگری درست در ردیف همبازیهایش بیل انگوال و دیجی کوالز جای گرفته، نه آن هنرپیشه توانمندی که همه از او انتظار داشتهاند...
هر روز شمار زیادی از سربازان آمریکایی در گوشه و کنار جهان کشته میشوند و ناخواسته قربانی سیاستهای خام و قدرتطلبانه سردمداران این کشور میشوند. در این شرایط کارگردان «کمدی دلتا» خواسته این سیاستها را هجو کند که اقدام درستی است، منتها فیلمنامه آشفته و غیرمنسجم المانهای طنز در کمدی دلتا بهقدری کمرنگ هستند که به هیچ عنوان نمیتوان علت ساخت آن را توجیه کرد.
این فیلم فقط انرژی و هزینه سازندگان آن را تلف کرده است و هیچ ارزش هنری ندارد. نه لری و نه انگوال هیچکدام شخصیت کمدی قوی ندارند که حضورشان روی پرده نقرهای آن هم در چنین نقشهایی تاثیرگذار واقع شود. حتی کوالز که کمی سرگرمکننده و نرمالتر به نظر میرسد در بیشتر صحنهها کنار ایستاده و فقط دور خودش دور میزند.
حماقت و خرفتی هرکدام از این کاراکترها به بیروحی و خشکی فیلم علیرغم کمدی بودنش میافزاید، حتی بهرهگیری از کمدی کلام، شوخیهای فیزیکی و اسلپ استیک هم نتوانسته حتی یک صحنه زیبا خلق کند. اما برخلاف انتظار، دیوید و ترجو با اینکه نقشهای منفی دارند جالبتر ظاهر شدهاند و برای لحظاتی خنده بر لب مخاطب مینشانند.
تای بر در 12 ژوئن 2007 در بوستون گلوب مینویسد:کمدی دلتا در اولین روزهای نمایشش با هجوم بیامان تبلیغات منفی روبهرو شد.
«جنگ طنز نیست، شوخیبردار هم نیست... اما این فیلم چرا!»
«در این جنگ باد نمیوزد بلکه میغرد»
شاید تا حدی هم حق با آنها باشد. اما بیایید این فیلم را دنبالهای برای «ارنست در ارتش» در نظر بگیریم؛ فیلمی که هنرمند فقید ، جیم وارنی مجال پرداختن به آن را نیافت. البته شاید این فیلم عالی و بدون نقص نباشد اما بدون شک افتضاح مطلق هم نیست. برای آنها بیابان، بیابان است و روستایی که مورد تهاجم راهزنان قرار گرفته یک شهر عراقی که گارد جمهوریخواه آن را محاصره کرده.
این کمدی جنگی تقریباً به سبک «Stripes» و «Buck Privates» ساخته شده. البته صحنههایی هم در آن وجود دارند که خالی از لطف نیستند و هیچ ردی از بیذوقی و بیمزهگی در آن دیده نمیشود. وقتی که سر و کله دانی ترجو در نقش کارلوس سانتانا (سرکرده راهزنان) پیدا میشود فیلم تازه کمی جان میگیرد و تماشاگر را به خنده میاندازد. رمز موفقیت ترجو در آن است که تا حدی در کاراکترهایی که به او پیشنهاد میشود تغییر ایجاد میکند.
او در کمدی دلتا آهنگ «زنده خواهم ماند» را به سبک karaoke میخواند و علیرغم بازی در چند سکانس کوتاه توجه بیشتری را به خود جلب میسازد و بهطور کلی از نقش اولهای فیلم تاثیرگذارتر واقع میشود. کاراکترهای این فیلم از لحاظ سیاسی سرنخی به منتقدین نمیدهد و اصلاً موضعشان را مشخص نمیکنند و از این بابت به خود میبالند. هرچه فیلم به پایانش نزدیکتر میشود بیشتر رنگ و بوی طنز به خود میگیرد.
مطبوعات میتوانند با ارجاع به درونمایههای این فیلم حمله به هر ملتی را پیروزی دیگری بر ضد تروریسم بدانند! در فیلم سایهای تاریک و نامحسوس از لطیفههای ضد دیکتاتوری احساس میشود که با انگیزههای سلطهجویانه و پرعتاب خطاب جبهه خودکامه مخالفت میکند .
منابع: هالیوود ریپورتر می 2007
بوستون گلوب می 2007
موویز دات کام. اول ژوئن 2007