میثاق هم یکی از شناگران حرفهای است که در مسابقات زنان کشورهای اسلامی، مدال برنز گرفته. حدادی در فصل گذشته رقابتهای بسکتبال، یکی از بهترینها بود، برای پیکان امتیازهای زیادی گرفت و وقتی به عنوان یار کمکی در صباباتری بازی کرد، همه را راضی نگه داشت.
او در تیم ملی هم چهره بود. حامد حدادی این روزها در اردوی تیم ملی بسکتبال است و تا چند روز دیگر در مسابقات آسیایی – که انتخابی المپیک هم هست – به میدان میرود. همسر او هم که تا چند وقت پیش خود یک ورزشکار کاملا حرفهای بود، فعلا برای حامد دعا میکند تا به بزرگترین آرزویش (یعنی حضور در المپیک) برسد.
- به خاطر اینکه قد بلند بودید، سراغ بسکتبال رفتید یا اینکه اول بسکتبالیست شدید و بعد قد بلند؟
از همان اول قدم بلند بود. همیشه اطرافیانم با تعجب به من نگاه میکردند. بین همسن و سالهایم از همه بلندتر بودم.
- احتمالا لقبهایی هم بین دوستانتان داشتهاید؟
بله، یک چیزهایی مثل بابا لنگدراز.
- ناراحت هم میشدید؟
بچه که بودم بله اما الان دیگر برایم مهم نیست. عادت کردهام.
- حالا حتما از بلندقد بودنتان راضی هستید؟
صددرصد. لطفی است که خدا به من داشته و خیلی راضیام.
- دقیقا از چه سنی احساس کردید نسبت به بقیه یک سر و گردن بلندتر هستید؟
از همان روزها که مدرسه میرفتم؛ چون همیشه میز آخر مینشستم.
- چند دفعه از کلاس اخراج شدید؟
از دستم در رفته، خیلی زیاد. مادرم تعریف میکرد وقتی در مهدکودک بودم، 2بار اخراج شدم.
- حتما میانهات با درس هم خوب نبود.
اوایل خوب بود اما دبیرستان که رفتم، به خاطر اردوهای تیم ملی خیلی غیبت داشتم و کمکم درسم ضعیف شد. برای همین هم دیگر ادامه ندادم و از درس و مشق دور شدم.
- لباسخریدن هم برایت خیلی دردسر دارد؟
اوایل لباس خیلی سخت پیدا میشد؛ برای همین، بیشتر لباسهایم را از خارج کشور میخریدم. برای یک سال کامل خرید میکردم. اما تازگیها یک مغازه در تهران پیدا کردهام که خدا را شکر، لباسهای سایز بزرگ دارد.
- سایز پایتان هم باید بزرگ تر از حد معمول باشد؟
بله 53. البته کفش خیلی راحتتر از لباس پیدا میشود.
- تا حالا سرتان به جایی خورده؟
هزار بار. مجبورم از هرجا که میخواهم رد شوم، سرم را پایین بیاورم. البته چهارچوبها استاندارد است ، من از استاندارد بلندترم؛ برای همین عادت کردهام هرجا میروم، سرم را خم کنم.
- پس سر به زیر شدهاید؟!
بله تا دلتان بخواهد. خودم هم سر به زیرم، نه فقط به خاطر قدم.
- خانمتان هم قد بلند است. احتمالا خانهتان باید با بقیه خانهها متفاوت باشد؛ مثلا چارچوبها شاید بلندتر باشد، آینهها، کابینتها؟
نه آنچنان. هنوز صاحبخانه نشدهایم که در خانهمان تغییری بدهیم. البته خانمم به راحتی رد میشود اما من باید سر به زیر باشم.
- گفتید که واقعا سر به زیر هستید. به خاطر ورزش و تاثیر بسکتبال بوده؟
تقریبا. بسکتبال باعث شد رابطهام با مردم خوب شود. قبل از اینکه بسکتبالیست شوم، خیلی خجالتی بودم. شاید به خاطر قد بلندم بود. بیشتر در خانه بودم و هیچجا نمیرفتم. زود ناراحت میشدم ولی حالا همهچیز فرق کرده.
- تا حالا کسی به شما گفته گول هیکلت را نخور!
بله اما من که گول هیکلم را نمیخورم. چند وقت پیش داشتم رانندگی میکردم، یک درگیری پیش آمد و آقای راننده پیاده شد و داد و بیداد کرد. وقتی از ماشین پیاده شدم گفت گول هیکلت را نخور ! من هم ترسیدم، سوار ماشین شدم و رفتم.
- ترسیدید؟
آره بابا. بعضی وقتها بقیه میترسند. فکر میکنند چون قدم بلند است، اهل دعوا هستم اما اصلا دعوایی نیستم.
- یادم میآید چند سال پیش با عصبانیت زدید شیشه رختکن را شکستید؛ بازی پیکان – صباباتری بود.
بله. آنموقع از داوری عصبانی بودم. یاد آن روز که میافتم، موهای بدنم سیخ میشود. حالا دیگر مثل آنوقتها نیستم؛ خیلی آرام شدهام و یاد گرفتهام وقتی داور سوت زد و خطا گرفت دیگر کاری نمیشود کرد. البته از وقتی ازدواج کرده ام ، بچه خوبی شدهام. رفتارم عوض شده.
- یعنی از کاری که آن روز کردید، پشیمانید؟
آن موقع دست خودم نبود. ضربهاش را هم خوردم. ولی دیگر اینطوری عصبانی نمیشوم.
- دوست داشتید به جای بسکتبالیست، فوتبالیست میشدید؟
نه. حاشیه فوتبالیستها زیاد است. البته تبلیغات زیادی هم برایشان میشود. مطبوعات هم خیلی هوایشان را دارند. روزنامهها 7 صفحه به فوتبال اختصاص میدهند و 2 صفحه به بقیه رشتهها.
- البته در همان 7 صفحه، حاشیهها و دردسرها هم بیشتر است.
من معتقدم به آن مطالبی که باعث دردسر میشوند، نباید جواب داد. باید در میدان جواب داد ؛ مثل کاری که علی دایی میکند. ورزشکار، به جای اینکه با روزنامهها درگیر شود، باید تواناییهایش را نشان دهد.
- وضع مالی بسکتبالیستها چطور است؛ رشته بچه پولدارهاست؟!
نه بابا. بچه پولدارها میروند سراغ گلف و تنیس. البته بعضی بسکتبالیستها وضعشان خوب است.
- مثل حامد حدادی؟
نه، من جزوشان نیستم.
- ماشین که حتما دارید؟
پرشیا داشتم و به خاطر بدهی فروختم اما تصمیم دارم دوباره بخرم.
- و اما زندگی مشترک. شما خیلی زود ازدواج کردید، درست است؟
بله. هر ورزشکاری باید زود ازدواج کند. زیرا بعد از ازدواج حواسش فقط به ورزش و زندگیاش متمرکز میشود و نه مسائل حاشیهای. من 20 سالم بود که ازدواج کردم.
- چطور با همسرتان آشنا شدید؟
از طریق یکی از دوستان مشترکمان باهم آشنا شدیم و به ایشان علاقهمند شدم. هردو اهوازی بودیم و قدمان هم که بلند بود. فکر میکنم بهترین تصمیمی که در زندگی گرفتهام، انتخاب همسرم بوده.
- یعنی قد بلند یکی از معیارهایتان بوده؟
بله. خب، باید یکجورهایی به هم میخوردیم. قد و دستپخت خوب برایم خیلی مهم بود.
- پس شکمو هم هستید؟
خیلی زیاد. قرمهسبزی و زرشکپلو خیلی دوست دارم. از کرفس و فسنجان هم متنفرم.
- اگر خانمتان فسنجان درست کند که حتما میخورید؟
نه، نه اصلا درست نمیکند.
- اگر دعوایتان بشود چی یا قهر باشید؟
آنوقت که دیگر غذا نمیخورم.
- اگر خانمتان آشپزی بلد نبود، بازهم باهم ازدواج میکردید؟
بله خب، استعدادش خوب است. یاد میگرفت.
- در خانه کمک هم میکنید؟
اگر خسته نباشم حتما.
- مثلا چه کار میکنید؟
بیشتر جای لامپها را عوض میکنم. البته بعضی وقتها ظرف هم میشویم.
- خانمتان هم ورزشکار است؟
بله. شناگر است.
- سعی نکردید به بسکتبال علاقهمندشان کنید؟
یکبار پاس دادم که بگیرد اما توپ به انگشتش خورد و شکست. موفق نشدم.
- خودتان به شنا علاقهمند نشدید؟
چرا. اول بسکتبال دوست دارم، بعد شطرنج، بعد شنا. فوتبال را هم دوست دارم.
- آیا ورزشکاربودن شما و همسرتان باعث تفاهم بیشتر شده است؟
بله، صددرصد! اگر همسرم ورزشکار نبود، به هیچوجه نمیتوانست با شرایط من کنار بیاید. ورزشکار حرفهای همیشه در مسافرت، اردو و مسابقه است و این موضوع را فقط یک ورزشکار درک میکند.
- خانم میثاق ناطقی! از اینکه آقای حدادی خیلی به سفر میروند، ناراحت نمیشوید؟
نه. اتفاقا به نظرم لازم است. تنوع، به زندگی هیجان میدهد.
- چه ویژگی خاصی در حامد دیدید که باعث شد با او ازدواج کنید؟
سادگی و مهربانیاش. حامد برخلاف جثه بزرگش، دل کوچکی دارد. خیلی خیلی مهربان است.
- در بازیهایش خیلی جدی است، در خانه چطور؟
حامد در خانه، خیلی آرام است. میدان ورزش، نیاز به یک روحیه جدی دارد اما خانه، باید محل آسایش و آرامش باشد.
- کی با هم ازدواج کردید؟
یک سال و 5 ماه پیش.
- واکنش اطرافیانت چه بود در برابر اینکه با یک مرد 2 متر و 18 سانتی ازدواج میکنی؟
همه هیجانزده بودند. اوایل برای من هم خیلی عجیب و جالب بود.
- حامد گفت که بهترین انتخاب زندگیاش، انتخاب همسرش بوده.
برای من هم حامد بهترین انتخاب بود. از وقتی با حامد آشنا شدم، تلاشم را بیشتر کردم و یاد گرفتم برای رسیدن به هر چیزی باید تلاش کرد. از طرفی، تمرکزم روی مسائل مختلف بیشتر شده. صبورتر هم شدهام.
- به کسی پیشنهاد میکنی که با یک مرد 2 متری ازدواج کند؟
(میخندد) بله حتما؛ البته اگر روحیاتش مثل حامد باشد. حامد برای من بهترین تکیهگاه است. با او احساس امنیت میکنم.
- شما هم ورزش میکنید؟
بله، البته چند وقتی است کمتر ورزش میکنم. قبلا برایم جدیتر بود. میخواهم استراحت کنم. زمانی که دانشجو بودم، از طریق تیم دانشگاه وارد ورزش حرفهای شدم. در بازیهای اسلامی زنان هم مقام سوم را بهدست آوردم. ولی چند وقت است که دنبال ورزش نمیروم. فعلا حامد ورزش کند، کافی است.
چند هفتهای میشود که در اردو است. 2 هفته دیگر بازیهای آسیایی شروع میشود. اگر بتواند مقام خوبی بیاورد به المپیک میرود. آرزوی حامد، بازی در المپیک است. من هم برای رسیدن به آرزویش دعا و لحظهشماری میکنم.
- راستی اختلاف قد شما چقدر است؟
قد من 74/1 سانتیمتر است و قد حامد 18/2 سانتیمتر، 44 سانت اختلاف قد داریم.