اين دو همكاري در شرايطي شكل گرفت كه ايران بعد از دعوت مقامات سياسي عراق و افغانستان براي كمك به اين دو ملت همكاري بينالمللي را پذيرفت و بخشي از اين روند با نوعي همكاري بين ايران و آمريكا همسو شد كه تحت عنوان مكانيسم ژنو يا همكاري درباره كشور ثالث ياد ميشد. بعد از اين دو تجربه اما هر گاه درخواستي از سوي آمريكا براي همكاري فراهم شد ايرانيها رد كردند و دليل آن هم تجربه ايرانيها از 2همكاري سابق بود.
در آن مقطع بهرغم اينكه ايرانيها وارد فضاي همكاري براي يك كشور ثالث شدند 2پاسخ آمريكاييها بهشدت براي ايران ناراحتكننده بود؛ اول آنكه بعد از همكاري سال2001 بوش ايران را بهعنوان عضوي از مثلث شرارت نامگذاري كرد و دوم آنكه بعد از همكاري سال2003 بخش جديدي از تحريمهاي ناعادلانه عليه ايران شكل گرفت. حالا ايرانيها با سابقه چنين تجربهاي با خواست جديد آمريكا و با صحبت جديد آقاي جان كري مواجه ميشوند كه همكاري در عراق را به ايران ميخواهد تحميل كند.
بهنظر ميرسد استراتژياي كه اوباما در پيش گرفته، استراتژي قدرت نرم است. يكي از شاخصههاي قدرت نرم مديريت كم هزينه تحولات منطقهاي و يا مديريت از راه دور با حداقل هزينه اعم از هزينه جاني و مالي است. آمريكاييها در سال2011 نيروهاي خودشان را از منطقه خارج كردند و الان هم بيشتر سعي ميكنند در قالب فرماندهي، مستشاري و آموزشي در منطقه حضور داشته باشند، بهره اقتصادي لازم را ببرند و كار خود را بهدست ديگران انجام بدهند، لذا اگر دعوتي هم از ايران ميشود در راستاي همان قدرت نرم است و ايرانيها بايد با ترديد جدي به اين دعوت پاسخ ندهند.
در عين حال ايران بهعنوان كشوري كه قدرت منطقهاي محسوب ميشود و در شاخصههاي مختلف قدرت منطقهاياش حتي از حضور منطقهاي آمريكا هم بالاتر قرار ميگيرد طبيعتا بايد بدون راهبرد وارد هيچ تحولي نشود. بهطور طبيعي جمهوري اسلامي ايران در عراق نقش پايمردي بازي ميكند. پايمردي يعني كه نوعي حضور و نوعي كمك كه كشور كمكدهنده در درجه اول دنبال منافع خودش نيست و سعي دارد مسئلهاي از مسائل منطقه را حل كند و اين جملاتي است كه توسط مقامات دولت عراق؛ چه آقاي نوري مالكي كه بيش از حد بهعنوان نيروي ايران مطرح شده است و چه تيم جديد سياست خارجي و دولت عراق اين واقعيت را عنوان ميكنند.
ملاقاتهاي آقاي حيدرالعبادي با آقاي اوباما و اشاراتي كه به نقش ايران در اين ملاقات ميشود و يا مواضع آقاي جعفري وزير خارجه عراق كه در اجلاس نيويورك به يك صندلي خالي اشاره كرد و گفت كه بهنظرم بايد ايران بهعنوان كشوري كه بيشترين پايمردي را در عراق نشان داده است در اينجا مينشست به علاوه اطلاع آمريكاييها از تأثيرگذاري ايران در عراق باعث شده كه آقاي جان كري درخواست همكاري را براي ايران مطرح كند اما اين درخواست همكاري يعني كشاندن ايران درون همان راهبرد خود آمريكا. يعني آمريكاييها بخشي از هزينههاي خودشان را روي دوش ايران بگذارند و بهره خودشان را ببرند؛ ضمن اينكه بازگشت خودشان به عراق را تطهير كنند و در عين حال ناكارآمدي ائتلاف خودشان با چهل و اندي كشور را بههم بپوشانند.
با اين تفاصيل اينجا سؤالي كه پيش ميآيد اين است كه ايران بايد در مواجهه با درخواست همكاري آمريكا چه كار كند؟ پاسخ اين است كه ايران هم حق دارد موضوع را راهبردي ببيند. هرگونه همكاري كه در عراق قرار است صورت بگيرد بايد با دولت مستقر عراق صورت بگيرد نه آمريكا. نوع تعامل بينالمللي ايران كه بخشي از آن ميتواند در چارچوب تعامل با آمريكا باشد فقط در شرايطي ميتواند امكانپذير باشد كه آمريكا نگاهش به موضوعات بينالمللي را تغيير دهد. مهمترين مصداق تغيير اين نگاه هم در توافقنامه هستهاي است كه قرار است امضا بشود يا در شرف امضاست.
اگر اين توافقنامه بهگونهاي شناخته شود كه ايران بهعنوان كشوري مستقل برخوردار از حقوق هستهاي باشد بهمعناي تعديل يك نگاه از سوي آمريكاييها تفسير ميشود البته تعديلي كه در آن حضور قدرتمندانه و مقاومت ملت ايران صاحب نقش است، در اين شرايط ايرانيها ميتوانند وارد تعاملي شوند كه تلاقي مثبت با آمريكاييها پيدا كند. در غيراينصورت تازماني كه آمريكاييها در اختلافي كه با ايران دارند شرايط منفي را بخواهند تحميل كنند ايرانيها بايد به هرگونه همكاري با ديده منفي بنگرند. اساسا بحث پاسخ و واكنش به درخواست جان كري را هم بايد به بعد از امضاي احتمالي توافقنامه هستهاي موكول كنند.
در اين كش و قوس ما بايد از تجربه سوريه هم استفاده كنيم. سوريه كشوري است كه در زمان بحران داخلي خود در قلمرو استراتژيك آمريكا دعوت به همكاري ميشد. مشخصا از دهه1990 ميلادي كه روند صلح خاورميانه شكل گرفت، از آن زمان در قالبهاي مختلف مثل طرح 2+6 (6 كشور عضو شوراي همكاري خليجفارس به علاوه سوريه و مصر)؛ سوريه كشوري بود كه در قلمرو راهبردي آمريكا بازي ميكرد. حتي ما ميديديم در جلساتي كه اتهاماتي عليه ايران انجام ميگرفت سوريه هم در آن جلسات حضور داشت اما ديديم كه همين كه نقطه ضعفي از سوريه ديده شد بلافاصله آمريكا در مسير براندازي حكومت اسد هم حركت كرد بنابراين بايد از اين اتفاقات تجربه گرفت. آمريكاييها حتي بعضا كشورهايي را دعوت به همكاري ميكنند و بعد از آن نتيجه مثبت خودشان را ميگيرند و اهرمهاي فشار را عليه آن كشور تقويت ميكنند.
آمريكا از يك طرف ادعا ميكند كه ايران را به ائتلاف عليه ضدداعش دعوت نكرده است و از طرف ديگر در رسانهها براي همكاري با ايران اعلام آمادگي ميكند، اين پارادوكس در رفتار آمريكاييها ناشي از واقعيتي است كه بر يك شعار خود را تحميل كند آمريكاييها خيلي دوست دارند در دنيا به زعم خودشان افتخار مهار ايران را به نام خودشان بنويسند ولي در عمل ميبينند اين امكانپذير نيست بهنظر ميرسد يك موضع مقام آمريكايي مثل دعوت آقاي جان كري از ايران بسيار بيشتر از سلسله تبليغاتي كه بر سر شكلگيري ائتلاف آمريكا و 40 كشور ديگر انجام گرفت، برد رسانهاي پيدا ميكند از آن جهت كه آن موضوع اتفاقي بود كه در بستر شعاري شكل گرفت و اين موضوع در يك فضاي عملي و واقعي شكل ميگيرد.
نظر شما