اما اين رماننويس فيلسوف و نشانهشناس، چهچيزي براي كودكان و نوجوانان در چنته دارد؟ ميخواهيم از كتاب «سهقصه» صحبت كنيم كه اولين قصهي آن، «يعني بمب و ژنرال» اينطور شروع ميشود: «روزي روزگاري، اتم كوچكي بود.» يك صفحهي ديگر كه ورق بزنيد ميخوانيد: «روزي روزگاري ژنرال بدي بود.» او با اين جملههاي كوتاه، به سبك قصهها و افسانههاي قديمي شما را با شخصيتهايش مواجه ميكند. اتم كوچك غمگين و ژنرالي كه لباسهاي نظامي پر زرق و برق دارد، در حال تدارك يك قصهاند. قصهاي كه شايد ساده به نظر برسد، اما پشت آن ايدهي بزرگي است كه سالهاست بشردوستان دنيا دارند برايش تلاش ميكنند؛ ايدهي برقراري صلح و دوستي در جهان. چيزي كه دو قصهي ديگر اين كتاب هم از آن بهره بردهاند.
يك ژنرال بد منتظر است ضربهاي به اتمهاي كنار هم نشسته بزند تا جنگ زيبايي راه بياندازد و دشمن را نابود كند. چه كسي ميتواند جلوي اين ژنرال را بگيرد؟ «اومبرتو اكو» ميگويد: «بايد بدانيد كه دنيا پر از ژنرالهاي بد است.» شايد فقط خود اتمهاي توي بمبها بتوانند جلوي اين ژنرالها را بگيرند. آنها يك شب آرام و آهسته از داخل بمبها بيرون ميآيند تا ژنرال نتواند با آنها جنگ و كشتار راه بياندازد. اومبرتو اكو وقتي در پايان قصه عاقبت اين ژنرال با لباسهاي پر زرق و برق را تعريف ميكند، آخرين طعنهاش را، به كساني كه دنبال جنگ هستند ميزند كه آن هم خواندني است.
حالا ميتوانيد سراغ قصهي بعدي برويد. قصهاي دربارهي تفاوتها. نويسنده اين داستان را روي يك ايدهي جالب نوشته است؛ اينكه دانستن زبان يكديگر، ميتواند باوجود همهي تفاوتها، عامل دوستي باشد. او براي اجراكردن اين ايده، سه فضانورد آمريكايي، روسي و چيني را به فضا ميفرستد تا با يك مريخي مواجه شوند. آن سه فضانورد كه به سه زبان متفاوت سخن ميگويند، وقتي تنها ميشوند، يك كلمه ميگويند كه در هر زباني آشناست. آنها مادرشان را صدا ميكنند: «مامي، ماما، ما ما» همين يك كلمهي مشترك آنها را به هم نزديك ميكند تا جايي كه وقتي مريخي را ميبينند، دست در دست هم ميخواهند او را از بين ببرند.
فكر ميكنيد نويسندهاي با ايدههايي درباره صلح و دوستي، چنين اجازهاي به آنها ميدهد؟ چه چيزي ميتواند يك مريخي را كه به اندازهي يك سياره، با فضانوردها تفاوت دارد به آنها نزديك كند؟ پاسخ، احساسات صلحدوستانه است. وقتي پاي يك جوجهمريخي وسط ميآيد سه فضانورد و مريخي، احساساتي ميشوند و اشك ميريزند. اينهمه احساس مشترك و اين شباهت بزرگ چرا بايد دست به تخريب بزند؟
قصهي سوم باعث ميشود بُعد ديگري از اين نويسنده را معرفي كنيم. او يك منتقد هم هست و در اين داستان كه اسمش را «كرهاي ديگر» گذاشته، به همهي ما كه در زمين زندگي ميكنيم انتقاد دارد. به ما كه خودمان را پيشرفته و توانا ميدانيم اما از درك آسيبهايي كه به خود و سيارهمان زدهايم، سر باز ميزنيم. در اين قصه، امپراتور مغروري هست كه ميخواهد تمدن زمين را به سيارهي ديگري وارد كند. كرهي كوچكي كه بدون ادعا به دستاوردهاي انساني نگاه ميكند و با ديدن همهي آسيبهايي كه دچارش هستيم از پذيرش آن منصرف ميشود.
مواجههي طنزآميز ساكنان كرهي ديگر با ماشينها، آلودگي، بيمارستان و بيماريها، باعث ميشود پيشنهاد بدهند كه آنها تمدنشان را به زمين صادر كنند. اينجا نويسنده، داستان را به پايان ميرساند و ميگويد كه آن پيشنهاد براي تغيير شيوهي زندگي و تفكر همچنان باقي است اما تابهحال عملي نشده است.
يك واقعيت جالب دربارهي اومبرتو اكو اين است كه وقتي وارد ادبيات شد، حدود 50 سال داشت، اما هنوز خود را يك نويسنده جوان ميداند. كتاب «اعترافات يك رماننويس جوان» از او سال گذشته با دو ترجمه در انتشارات «مرواريد» و «روزنه» منتشر شده است.
اگر ميخواهيد خواندن آثار اين نويسندهي ايتاليايي را شروع كنيد، «سه قصه» را كه به قيمت 19500 تومان در نشر چكه (88547298) منتشر شده، فراموش نكنيد. «غلامرضا امامي»، نويسنده و مترجم ادبيات كودك و نوجوان كه از نزديك هم با اومبرتو اكو آشناست، اين كتاب را ترجمه كرده است.
بعد اگر خواستيد طعم قلم او را هم در ادبيات بزرگسال بچشيد، «آونگ فوكو» از او در نشر روزنه منتشر شده است.
نظر شما