حسین شریعتمداری در ستون سرمقاله روزنامه كيهان با تيتر« از عابر چه خبر؟» نوشت:
از رانندههای قدیمی تهران بود. روی اتوبوسهای خطی کار میکرد. آن روز در قهوهخانهای که پاتوق رانندهها بود، نشسته و تعریف میکرد که... بعله! با اتوبوس وارد میدان شوش شده بودم که دیدم باد، کلاه عابری را برده است و عابر وسط میدان دنبال کلاه خود میدود. ترمز اتوبوس چند پا بود- یعنی باید چند بار با پا فشارش میدادی تا کار کند!- اما خودم را گم نکردم! دست فرمانم معرکه بود! ماشین را با هزار زحمت کنترل کردم و بالاخره کلاه عابر را رد کردم!... پرسیدند؛ پس عابر چی؟ و جواب داد؛ خدا رحمتش کند، زیر چرخ اتوبوس له شد!
اگرچه از متن و محتوای مذاکرات هستهای تیم کشورمان با 5+1 گزارش رسمی و قابل استنادی منتشر نشده است و به قول خانم وندی شرمن در گزارش به مرکز مطالعات بینالمللی واشنگتن- و به نقل از خانم مادلین آلبرایت وزیر خارجه اسبق آمریکا- «مذاکرات مانند قارچ است که بیشترین رشد آن در تاریکی است»! ولی شواهد موجود و آنچه در اظهارنظر برخی از مقامات رسمی آمریکا آدرس داده میشود، حکایت از آن دارد که حریف در پی آن است که موضوع و دستور کار اصلی مذاکرات را که «لغو تحریمهاست» به حاشیه برده و در مقابل امتیازات نقدی که دریافت کرده و انتظار دریافت بیشتر آن را دارد، «وعدههای نسیه» تحویل دهد. از این روی، اگر تا پایان مهلت تعیین شده- 3 آذرماه جاری/ 24 نوامبر- توافقی حاصل شود، این توافق با توجه به مختصات کنونی آن، برای جمهوری اسلامی ایران یک «توافق بد» و برای آمریکا و متحدانش یک «توافق ایدهآل» خواهد بود. البته بدیهی است و از تیممذاکرهکننده کشورمان هم که فرزندان انقلابند جز این انتظار نمیرود که با عبور هوشمندانه از حاشیهسازیهای حریف، میدان بازی را به نفع جمهوری اسلامی ایران تغییر دهند... و در این باره گفتنیهایی هست؛
1- توافقنامه ژنو که قرار است ادامه مذاکرات تا رسیدن به توافق نهایی در بستر و چارچوب آن صورت پذیرد، برخلاف آنچه عزیزان مذاکرهکننده توصیف میکنند، در تمامیت خود به نفع حریف بوده است و در آن، منافع ایران غیر از چند نمونه اندک و غیر قابل اهمیت - چیزی شبیه کلاه همان عابر در داستان صدر این نوشته- دیده نشده است. در این خصوص پیش از این با ارزیابی مفاد توافقنامه یاد شده مطالبی داشتهایم که تکرار آن را اطاله کلام ارزیابی میکنیم. آمریکا در این توافقنامه تقریباً همه آنچه را که در پی آن بوده است به دست آورده و ادامه مذاکرات را فقط برای نهایی کردن و تثبیت امتیازات به دست آمده دنبال میکند، بنابراین، تلاش تیم مذاکرهکننده باید روی باز پس گرفتن و پیشگیری از تثبیت امتیازاتی باشد که در توافق ژنو به حریف داده شده است.
در این زمینه اشاره به اظهارنظر صریح «آنتونی کوردزمن»، استراتژیست آمریکایی و نزدیک به کاخ سفید درخور توجه است که تصریح میکند؛ «آنچه آمریکا در توافق ژنو به دست آورده است و قرار است در توافق نهایی افزایش نیز داشته باشد، حتی با حمله نظامی به ایران و تأسیسات هستهای آن هم قابل دسترسی نبود»! این در حالی است که پیش از او، «مایکل هایدن» رئیس سازمان «سیا» در دولت جرج بوش اعتراف کرده بود که سازمان متبوع وی نتیجه و پیآمدهای حمله نظامی به تأسیسات ایران را به دقت مورد ارزیابی قرار داده و به این نتیجه قطعی رسیده است که گزینه نظامی علیه ایران کمترین نتیجه مطلوبی! در پی نخواهد داشت و نمونههای فراوان دیگری از این دست. اگر عزیزان تیم مذاکرهکننده کشورمان بپذیرند که نه از روی عمد، بلکه به غفلت در توافقنامه ژنو امتیازاتی را به حریف دادهاند که با حمله نظامی - بخوانید بلوف حمله نظامی- نیز برای آنان قابل دسترسی نبوده است! اکنون باید بستر مذاکرات را فرصتی برای بازپسگیری امتیازات یاد شده و پیشگیری از تثبیت و رسمیت یافتن آن در توافق نهایی بدانند و نه، دادن امتیاز بیشتر!
2- در چالش هستهای دوازده ساله، موضوع اصلی، لغو تحریمهای ظالمانه و غیرقانونی بود ولی اخبار و گزارشهای درز کرده از مذاکرات که شواهدی از صحت آن نیز در دست است، حکایت از آن دارد، که این مسئله اصلی به حاشیه رانده شده و با وعدههای باز هم «نسیه» روبروست.
بر اساس این گزارش، آمریکاییها اصرار دارند که رژیم و سامانه تحریمها دستنخورده باقی بماند و تنها بخشی از آن را- که خواهیم دید اهمیت چندانی ندارد و به وعده نسیه شبیه است- به حالت «تعلیق» و نه «لغو» در آورند. یعنی تحریمها را همچنان به عنوان «شمشیر داموکلوس» بر سر فعالیت هستهای - بخوانید اقتدار و پیشرفت- ایران نگاه خواهند داشت. توضیح آن که تحریمها را عمدتاً به چهار دسته تقسیم کردهاند:
اول: تحریمهای شورای امنیت سازمان ملل «U.N. SANCTIONS». آمریکاییها میگویند این بخش از تحریمها بیکم و کاست و بدون تغییر باقی میماند و ادعا میکنند که لغو یا تعلیق آن در اختیار شورای امنیت سازمان ملل است و به این پرسش پاسخ نمیدهند که مگر 5+1، از سوی همان سازمان ملل به چالش هستهای با ایران نیامدهاند؟!
دوم: تحریمهای اتحادیه اروپا ««E.U. SANCTIONS. حریف این بخش از تحریمها را نیز بیرون از مذاکرات و عمدتاً غیر هستهای ارزیابی میکند.
گفتنی است متأسفانه تیم مذاکرهکننده کشورمان بیشترین- بخوانید اصلیترین- بخش از مذاکرات را روی آمریکا متمرکز کرده است و سه کشور اروپایی فرانسه، انگلیس و آلمان را، تا حدودی و دو کشور چین و روسیه را تقریباً به طور کامل از دور مذاکرات خارج کرده است! که مذاکرات پیدرپی و طولانیمدت با طرف آمریکایی- از جمله مذاکرات در حال انجام مسقط- نمونه آن است و صد البته به نظر میرسد حضور خانم اشتون تنها برای آن است که مذاکرات سهجانبه! تلقی شود! که این حدیث مفصلی است و نوشته جداگانهای میطلبد.
سوم: تحریمهای کنگره ««C. SANCTIONS. تیم مذاکرهکننده آمریکا اعلام داشته است که برای لغو یا تعلیق این بخش از تحریمها اختیاری ندارد و تنها میتواند در صورت لزوم برای تعلیق آن به کنگره توصیه کرده و پادرمیانی کند!
چهارم: تحریمهایی که از سوی رئیس جمهور آمریکا - دولت آمریکا- وضع شدهاند. بر اساس گزارشهای موجود، آمریکاییها اعلام کردهاند که فقط بخشی از این تحریمها را در صورت پذیرش مقدمات آن از سوی ایران - بخوانید باجهای تحمیلی - به حالت تعلیق - و نه لغو- در میآورند.
و اما این بخش از تحریمها را نیز به دو نوع تقسیم کردهاند:
الف: تحریمهای اولیه PRIMERY SANCTIONS. این بخش از تحریمها شامل شرکتها، مؤسسات و شخصیتهای حقیقی و حقوقی آمریکایی است که آنها را از رابطه تجاری، علمی و... با ایران منع کرده و در صورت تخلف به جریمههای سنگین محکوم میکند. آمریکاییها اعلام کردهاند که این بخش از تحریمها را نه لغو میکنند و نه به حالت تعلیق درمیآورند!
ب: بخش دوم از تحریمهای دولت آمریکا، تحریمهای ثانویه «SECONDARY SANCTIONS» است که مطابق آن شرکتها و مؤسسات و اشخاص حقیقی و حقوقی غیر آمریکایی از رابطه تجاری و علمی و... با ایران منع شدهاند. آمریکاییها اعلام کردهاند که فقط این بخش از تحریمها را، آنهم برای مدت 2 سال به حالت تعلیق در میآورند و این تعلیق ناچیز و کماهمیت تحریمها را نیز با دو قید محدود کردهاند.
قید اول آن که آژانس بینالمللی انرژی اتمی - که بارها نشان داده است به طور کامل در اختیار آمریکاست- پایبندی ایران به تعهداتش در توافق نهایی را تأیید کند! توجه داشته باشید که آژانس طی 12 سال گذشته علیرغم بازرسیهای فراتر از NPT و پادمان مربوطه و حتی بازرسیهای سرزده «از هر نقطه در هر زمان»- ناشی از پذیرش داوطلبانه پروتکل الحاقی- هرگز حاضر به اعلام صلحآمیز بودن فعالیت هستهای کشورمان نشده است و به قول البرادعی- البته بعد از برکناری- اقداماتش سیاسی است و نه فنی و حقوقی که وظیفه تعریف شده آژانس است.
قید دوم: تنها آن دسته از تحریمهای مذکور در بخش تحریمهای ثانويه به حالت تعلیق درمیآید که علیه فعالیت هستهای ایران وضع شده است و بقیه موارد که شامل اتهاماتی نظیر نقض حقوق بشر! تولید موشکهای بالستیک! تردید در تولید سلاحشیمیایی! حمایت از تروریسم!- حمایت از حزبالله، حماس، جهاد اسلامی، انقلابیون یمن و... - مخالفت با طرح صلح خاورمیانه -مخالفت با به رسمیت شناختن رژیم صهیونیستی - و... است به قوت خود باقی میماند!
باید توجه داشت که از مجموع 18 «فرمان اجرایی» رؤسای جمهور آمریکا برای تحریم ایران، فقط 2 مورد آن علیه برنامه هستهای کشورمان است و 16 مورد دیگر به اتهاماتی نظیر نقض حقوق بشر، ساخت موشکهای بالستیک و... مربوط است و این نکته نیز گفتنی است که شدیدترین تحریمها علیه ایران در دوره اوبامای دموکرات وضع شده و از 10 مصوبه کنگره در تحریم کشورمان 6 مصوبه آن، یعنی بیشترین آنها مربوط به زمانی است که کنگره در اختیار دموکراتها بوده است. قابل توجه جریانات آمریکاگرا- آمریکوفیل- که سادهلوحانه تصور میکنند دو حزب دموکرات و جمهوریخواه آمریکا در مقابله با ایران اسلامی، نگاههای متفاوتی دارند!
3- شواهد موجود و اظهارات مقامات رسمی آمریکا- اعم از دموکرات و جمهوریخواه- کمترین تردیدی باقی نمیگذارد که تحریمها فقط به بهانه فعالیت هستهای کشورمان وضع شدهاند و هدف اصلی از آن، مقابله با اساس انقلاب اسلامی و اقتدار روزافزون نظام و بازگشت به دوران غارتگری و چپاول ثروت ملی از سوی آمریکا و متحدانش است و...
و البته گفتنی است دیروز آقای ظریف وزیر محترم امور خارجه، در مسقط تأکید کرد که «لغو کامل تحریمها و افزایش ظرفیت غنیسازی ایران مهمترین محور مذاکرات است.» و این نگاه از جدیت ایشان در حفظ منافع ملی کشورمان حکایت میکند.
این وجیزه به درازا کشید و داستان همچنان باقی است که به نوبت دیگری موکول میکنیم ولی این نکته را نمیتوان ناگفته رها کرد که اگر در توافق نهایی، «تحریم»ها یعنی موضوع اصلی مذاکرات کماکان به قوت خود باقی باشد، چه دستاورد قابل ملاحظهای به عنوان نتیجه مذاکرات قابل ارائه است؟ جز آن که مطمئن باشیم آمریکا قابل اعتماد نیست و باید به ظرفیتها و توانمندیهای خود بازگردیم که در این صورت، تحریمها به یک درگیری فرسایشی تبدیل میشود و این در حالی است که صدها نشانه از ناتوانی آمریکا و متحدانش برای ادامه این جنگ فرسایشی در دست است.
صداي شكستن استخوانهاي تروريسم
روزنامه جمهوري اسلامي در ستون سرمقاله خود آورد:
گزارشهاي رسيده طي هفتههاي اخير از عراق، سوريه و لبنان حاكي از آن است كه گروه تروريستي داعش متحمل شكستهاي سنگيني گرديده و در اغلب ميدانها، نيروهاي داعش مجبور به عقب نشيني شدهاند. حتي گزارشهاي غيررسمي نيز از زخمي شدن و يا هلاكت سركرده داعش حكايت دارند.
زماني كه تصاوير "عواد ابراهيم علي البدري السامرائي" يا همان ابوبكر البغدادي، سركرده داعش در تيرماه گذشته در يكي از مساجد موصل، درحال سخنراني پخش شد دو بازتاب متفاوت در پي داشت. كساني كه زمينه تولد و رشد اين گروه تروريستي را فراهم ساخته بودند و با توسل به اين طرح شيطاني، نقشههاي شومي براي منطقه كشيده بودند از پيشرويهاي سريع اين گروه به وجد آمده و فريبكارانه چنين تبليغ ميكردند كه اين گروه، آمال آنان را برآورده خواهد ساخت. در مقابل، مردم بسياري از كشورهاي منطقه به ويژه مسلمانان از اينكه يك گروه تروريستي با اقدامات جنايتكارانهاش درحال مخدوش ساختن چهره اسلام است و امنيت منطقه را به خطر انداخته احساس نگراني ميكردند. با گذشت زمان كوتاهي، همه به اين نتيجه رسيدند كه اين يك توطئه طراحي شده براي ناامن ساختن منطقه است و هرچه زودتر بايد به مقابله با آن پرداخت.
در اندك زمان، بدنامي اين گروه به گونهاي شد كه حتي بانيان و حاميان اين گروه نيز مجبور شدند حمايتهاي خود را مخفي كنند و منكر ارتباط با اين گروه جنايتكار شدند. آنچه به طور عمده، مايه نااميدي داعش و پرورندگان آن شده است ابراز تنفر و انزجار اكثريت قريب به اتفاق مسلمانان، چه شيعه و چه سني، از اين گروه منحرف است.
بدون هيچ ترديد، صهيونيستها با همدستي قدرتهاي استعماري پشت توطئه داعش قرار دارند و اين جبهه توطئهگر در مسير محقق ساختن نقشه خود در بهرهبرداري از ابزار داعش، گروهي از دولتهاي منطقه را نيز فريب داده و به دنبال خود كشاندند. هدف اصلي از ايجاد داعش، بدنام كردن چهره اسلام، به جان هم انداختن مسلمانان و ايجاد فضاي امن براي بقاي رژيم صهيونيستي است.
آنچه مسلم است اين است كه صهيونيستها و قدرتهاي استعمارگر در طول چند دهه اخير، به خصوص پس از فروپاشي اتحاد جاهير شوروي، اسلام را مانع اصلي اهداف استعماري خود يافتند و از اينرو بديهي بود كه براي ضربه زدن به اسلام و مسلمانان از هيچ اقدامي فروگذار نباشند.
همواره تخريب چهره اسلام و مسلمانان، از اولويتهاي استعمارگران بوده است. پخش تصاوير تكان دهنده از جنايات داعش با كيفيت بالا، در موارد متعدد و مقياس وسيع و به زبان آوردن شعارهاي مقدس "الله اكبر" و "لااله الاالله" توسط جلادان تروريست در حين ارتكاب جنايت، امري نيست كه اتفاقي باشد بلكه اقدامي حساب شده است تا چهره اسلام، خشن ترسيم گردد و مسلمانان، انسانهايي خونخوار و تروريست جلوه داده شوند.
ايجاد چنين فضايي، بسيار مطلوب صهيونيستها و جناحهاي مغرض بينالمللي است تا كينه خود را عليه اسلام بروز دهند و به گونهاي انتقام خود را از مسلمانان، به دليل عدم همراهي با سياستها و برنامههاي صهيونيسم جهاني بگيرند.
داعش، درحالي با شنيعترين شكل به جنگ ملتهاي بيدفاع عمدتاً مسلمانان برخاسته است كه كمترين تهديدي از اين گروه متوجه رژيم صهيونيستي نيست و حتي گزارشهايي منتشر شده است كه زخميهاي داعش در بيمارستانهاي رژيم صهيونيستي مداوا ميشوند.
واكنشهاي صهيونيستها و حاميان غربي آنها در برابر اقدامات و تحركات داعش جالب و مؤيد اين واقعيت است كه دستهاي خون آلود داعش دردستان آنها قرار دارد. سران رژيم صهيونيستي با اينكه ميكوشند ارتباط خود را با داعش كتمان كنند، مقامات اين رژيم، در موارد متعددي اعتراف كردهاند كه مشكلي با داعش ندارند.
آنچه مايه تأسف مضاعف است خيانت برخي رهبران كشورهاي اسلامي منطقه است كه در اين بازي كثيف شركت كرده و موجب سرافكندگي ملتهاي خود و رسوايي خويش گرديدهاند. عربستان، قطر و تركيه، اصليترين شركاي صهيونيستها و استعمارگران در به وجود آوردن داعش و حمايت از آن ميباشند. اين دولتها با توهم اينكه در پوشش حمايت از داعش،خواهند توانست به اهداف خود، از جمله تحكيم پايه حكومت متزلزلشان و ضربه زدن به جبهه ضد صهيونيستي منطقه تحقق ببخشند به اين توطئه شوم پيوستند و در صف خائنان به منافع جهان اسلام جاي گرفتند.
آنچه خواب صهيونيستها را آشفته ساخته رخدادهايي است كه در روزها و هفتههاي اخير در جبهههاي جنگ با داعش، از سوريه و عراق تا لبنان صورت گرفته است.
اوجگيري خيزشهاي مردمي عليه گروههاي تروريستي و به ويژه داعش در كشورهاي درگير، تحول مهمي ميباشد كه نتيجه آن تاكنون بسيار اميدوار كننده براي رهايي ملتهاي منطقه از شر تروريسم و افراطيگري بوده است. شكستهاي پي در پي گروههاي تكفيري و در رأس آنها، داعش در سوريه، عراق و لبنان، صداي شكستن استخوانهاي تروريسم هدايت شده را به گوشها رسانده و خنثي شدن اين توطئه شوم را نويد ميدهد.
داعش در سراشيبي اضمحلال قرار گرفته است و رويگرداني بانيان اصلي، از اين جريان كاملاً مشهود و قابل درك است و تاكيدي بر شكست كامل نظامي اين گروه ضد بشري است.
با اينحال، اين تصور نبايد ايجاد شود كه شكست داعش در صحنه ميداني به مفهوم نابودي كامل اين توطئه است. داعش، تفكري است كه مدتها براي ايجاد آن تلاش شده و متأسفانه در بسياري از كشورهاي منطقه، از جمله در پاكستان، افغانستان، كشورهاي آسياي ميانه، آفريقا و جهان عرب اين تفكر انحرافي هنوز جذابيت دارد و سرمايههاي فراواني نيز صرف رشد و تقويت آن ميشود. در اينجاست كه نقش و رسالت زعماي دلسوز جهان اسلام و رهبران جوامع اسلامي اهميت خود را نشان ميدهد تا براي خنثي كردن اين توطئه خطرناك و زدودن لكه افراطي گري از چهره اسلام با جديت وارد شده و اين حربه را از دست دشمنان اسلام خارج سازند و چهرهاي واقعي اسلام را معرفي نمايند.
متوليان جوامع اسلامي وظيفه دارند مسلمانان را به ابعاد خطرناك و توطئه شوم افراطيگري و در تضاد بودن آن با اسلام واقعي آشنا سازند.
اين نكته بايد مورد توجه قرار گيرد كه داعش، النصره و ديگر گروههاي مشابه مورد تأييد مراجع و رهبران جوامع اسلامي اعم از شيعه و سني نيستند. محافل سياسي و دولتهاي حامي اين گروهها نيز بايد توسط ساير كشورهاي اسلامي طرد شوند زيرا قطع ريشه حمايتهاي مالي و فكري از اين گونه گروهها، مهمترين و اصليترين راه مبارزه با داعش كنوني و داعشهاي احتمالي در آينده است.
تاملي در حكم انتصاب رئيس جديد رسانه ملي
كاظم انبارلويي در ستون سرمقاله روزنامه رسالت به انتصاب رئيس جديد رسانه ملي اشاره كرد و نوشت:
دكتر محمد سرافراز با حكم رهبر معظم انقلاب اسلامي به عنوان پنجمين رئيس رسانه ملي پس از انقلاب منصوب شد. او اولين كسي است كه از خانواده رسانه ملي با بيش از 20 سال سابقه كار در اين رسانه منصوب ميشود. روساي قبلي به جز ضرغامي چنين پيشينهاي نداشتند، وي برادر دو شهيد و خود نيز جانباز انقلاب است و از همه مهمتر به بيت شريف روحانيت تعلق دارد. پدر بزرگوار او از اعضاي برجسته جامعه روحانيت مبارز تهران بود كه اكنون در ديار باقي آرميده است. كارنامه او در معاونت برونمرزي در مصاف با شبكههاي رسانهاي صهيونيستها و امپرياليسم خبري جهان، شفاف و روشن است. شبكههاي خبري كه به زبانهاي گوناگون در دوران او پديد آمدند خار چشم دشمنان اسلام بودند و ميليونها انسان در سراسر جهان مخاطب اصلي اين شبكههاي خبري هستند.
او در حالي رياست سازمان را از مهندس عزتالله ضرغامي تحويل ميگيرد كه ركوردي قابل قبول از عملكرد صداوسيما در نشر و گسترش دين و اخلاق و ترويج سبك زندگي اسلامي و نيز پاسداشت وحدت ملي و هدايت افكار عمومي در جهت مصالح و منافع ملي وجود دارد. آقاي ضرغامي در دوران پرفراز و نشيب خدمت خود در صداوسيما الحق زحمات زيادي كشيدند كه در حكم مقام معظم رهبري براي معرفي رئيس جديد رسانه ملي از او و همكارانش به نيكي ياد شده و مورد تقدير و تجليل قرار گرفتهاند.
ضرغامي طي يك دهه خدمت در رسانه ملي بارها از سوي مقام معظم رهبري به دليل مديريت خوب سريالها و فيلمهاي تلويزيوني و توليد آثار فاخر و نيز خنثي كردن توطئههاي دشمنان بويژه در نبرد نرم دشمن مورد تقدير قرار گرفته است. عملكرد صداوسيما در كور كردن چشم فتنه، ستايشبرانگيز است. كارنامه صداوسيما در حفظ وحدت ملي در سايه پاسداشت فرهنگي اسلامي قابل تقدير است و اين چيزي است كه نبايد فراموش شود. او در اين مدت 222 گام استوار در سياستهاي كلان، معاونت سيما و صدا، معاونت امور استانها، معاونت برونمرزي، معاونت سياسي، معاونت آموزش و پژوهش، معاونت رسانههاي مجازي و مركز امور بينالملل و معاونت توسعه و فناوري رسانه برداشته است كه بايد اين گامها با شتاب بيشتري در فصل جديد كاركرد رسانه ملي ادامه يابد. اكنون راهبرد 10 سال آينده رسانه ملي مشخص شده است. اگر درست عمل شود ما گامهاي بلندتري ميتوانيم براي جهاني شدن صداوسيماي جمهوري اسلامي برداريم.
در حكم مقام معظم رهبري سخن از "مسئوليت تاريخي صداوسيما" به ميان آمده است. اين مسئوليت به شرح آنچه در پيام آمده؛ حفظ و ارتقاي استقلال فرهنگي و هويت انقلاب ايران اسلامي است.
همچنين بنابر آنچه در اين حكم آمده اين مسئوليت تاريخي از طريق اين ماموريت تاريخي به سرانجام ميرسد كه؛ فرهنگ و افكار عمومي با تكيه بر فعاليتها و برنامههاي حرفهاي پيشرفته و عميق رسانهاي هدايت و مديريت شود. لذا براساس اين حكم، وظيفه صداوسيما؛
1- گسترش دين و اخلاق و اميد و آگاهي در جامعه است.
2- ترويج سبك زندگي اسلامي - ايراني است.
3- پشتيباني رسانهاي همه جانبه و مبتكرانه در امر بسيج عمومي ملت است.
4- كمك به مديريت اجرايي در جهت تامين اهداف و اجراي سياستهاي كلان نظام و تحقق سند چشمانداز كشور است.
در حكم مقام معظم رهبري روي "توليد فكر ناب ديني" تاكيد شده است. معظمله "عزم ملي و ابتهاج معنوي و نشاط انقلابي" آحاد جامعه را در رسيدن به اهداف انقلاب اسلامي در گرو آگاهي و معرفت عميق و گسترده ميدانند و تحقق اين مهم را در پيوند با سرچشمههاي توليد فكر ناب ديني و خيل دلبستگان فرهيخته و پرانگيزه انقلاب اسلامي تلقي ميكنند.
قطعا رسيدن به اين اهداف بلند در رسانه ملي مستلزم راهبردهايي است كه مشخص شده ودر پيوست حكم ابلاغ خواهد شد.
"توليد فكر ناب ديني" مستلزم يك اتاق فكر فعال در رسانه ملي است. اين اتاق فكر كجاست؟ امروز بسياري از توليدات شبكههاي گسترده صداوسيما برونسپاري شده است. كمتر توليدي را ميتوان سراغ داشت كه در درون رسانه ملي در اتاق فكر رسانه ملي طراحي و عملياتي شده باشد. البته اين يك حسن است كه رسانه ملي از توليد ملي در تامين نيازهاي خود بهرهمند ميشود. اما به هرحال رئيس رسانه ملي مخاطب اصلي پيام و حكم رهبري است و بايد در خصوص مطالبات نظام و مردم پاسخگو باشد.
امروز صداوسيما داراي يك دانشگاه است. اين دانشگاه يك دانشگاه دولتي است و وابسته به صداوسيماست. لذا كادرهاي خود را بايد در اين دانشگاه تربيت كند تا بتواند ماموريت خود را در انجام "فعاليتها و برنامههاي حرفهاي پيشرفته و عميق رسانهاي" عملياتي كند.
دانشگاه صداوسيما در سال 1348 با نام مدرسه عالي تلويزيون و سينما تاسيس شد. در سال 58 به نام مركز آموزش فني صداوسيما اولين ارتقاي خود را يافت. در سال 61 به صورت دانشكده صداوسيما درآمد و در آخرين مرحله در سال 1391 به دانشگاه صداوسيما ارتقاء يافت. امروز بيش از 30سال از قدمت اين مركز حرفهاي ميگذرد. امروز حداقل 7 دانشكده در دانشگاه صداوسيما در رشتههاي مختلف مورد نياز رسانه ملي فعال است بويژه دانشكده صداوسيماي قم كه به رشته ادبيات نمايشي و نيز دين و رسانه اختصاص يافته، اميدهاي رسانه ملي در توليد "فكر ناب ديني" است.
به نظر ميرسد در فصل جديد فعاليتهاي رسانه ملي، انتقال "اتاق فكر" بخشي عظيمي از توليدات صداوسيما از برون به درون، ضروري به نظر ميرسد. امروز رسانه ملي اين ظرفيت را - چه به لحاظ كادر علمي و فني و چه به لحاظ كادر فرهنگي و هنري - دارد كه اين انتقال صورت پذيرد. لذا در بازآرايي جديد رسانه ملي به اين مهم عنايت شود.
صداوسيما طي سالهاي پس از انقلاب بويژه در 10 سال گذشته به لحاظ كمي، رشد خوب و ارزندهاي داشته است. بالا بردن كيفيت و غني سازي محتوا نياز به "اتاق طراحي پيام" دارد. اين اتاق اكنون در رسانه ملي وجود دارد اما بايد تقويت شود، آن هم از طريق كادرهاي اصلي تربيت شده رسانه ملي كه طي دو دهه اخير در كوران كار، خاك خوردهاند و تجربيات گرانسنگي دارند. جوانسازي كادرها به اين امر مهم كمك ميكند. سازمان صداوسيما بايد پيشگام انتقال قدرت مديريت، به نسل سوم انقلاب باشد. اين نسل قطعا مومنانهتر از نسل اول و دوم انقلاب از دستاوردهاي اسلام، نظام و انقلاب پاسداري خواهد كرد.
تاخیر 16ماهه یک «احیا»
بایزید مردوخی . مشاور پیشین ﺳﺎزﻣﺎنبرنامه در روزنامه شرق نوشت:
سازمان مدیریتوبرنامهریزی، یک «اداره» به مفهوم معمول نیست و میتوان به آن لقب «نهاد» داد که کارکردهای متفاوتی دارد. در یکی از جلساتی که در ستاد بودجه در دولت اصلاحات برگزار کردیم، یکی از مدیران وقت، نظر نگارنده پیرامون بودجه منطقی یکی از وزارتخانهها را طلب کرد. پاسخ من عدد «صفر» بود! تاکید کردم اگر امروز کل آن وزارتخانه منحل شود، اتفاقی در بخشهای مربوطه در کشور رخ نمیدهد. اما تعطیلی «نهاد» آثار بسیار زیانباری را به دنبال دارد که در هشتسال دولت احمدینژاد، آثار مخرب آن بر فرآیند توسعه، برنامهریزی و بودجهنویسی در کشور خود را نشانداد. نهاد سازمان برنامهوبودجه در طول چنددهه فعالیت خود همواره تلاش کرد اصول علمی و تجربی مورد قبول را حفظکند و گسترش دهد. این سازمان همیشه مرکز نوآوری برای نظام تدبیر ایران بوده و تا جایی که امکان داشت با روشهای علمی، به بیان دیدگاههای کاملا کارشناسی پرداخت که گاهی تمجید میشد و گاهی سند تعطیلی آن را امضا میکرد. در همه ادوار، روسا، معاونان، مدیران کل و اغلب کارشناسان، افرادی نامی و توانمند بهشمار میآمدند و اثر این سازمان و مدیران آن بر بدنه کارشناسی و بالعکس، کاملا مشهود و رابطهای دوسویه بود. پیش از پیروزی انقلاب، در جمعی که مهندسان مشاور یکپروژه بزرگ حاضر بودند، نظراتی را بیان کردم که باعث تعجب حاضران شد. یکی از مهندسان پروژه در مورد محل تحصیل من سوال کرد و دلیل آن را دیدگاه بسیط و گسترده نسبت به موضوعات عنوان کرد.
پاسخ دادم آنچه آموختهام در سازمانی به اسم سازمان برنامهوبودجه اتفاق افتاده است و ما همیشه در آنجا در حال آموختن بودیم. اینکه دولت اعلام کرده است امروز قصد تصمیمگیری درباره احیا یا عدم احیای سازمان را دارد، از جهات بسیاری قابل تامل است. رویکردی از ابتدای دولت یازدهم در دو معاونت برنامهریزیونظارتراهبردی و توسعه منابعانسانی وجود داشته که کمتر با نظرات کارشناسی، پیوند داشته است. کارشناسان و متخصصان به خوبی اشاره کردهاند که کارشناسان سازمان که سالها در این مجموعه، پرورشیافته بودند و پس از انحلال و شخصمحورشدن تصمیمات، سازمان خود را ترک کردند، همچنان برای بازگشت دعوت نشدهاند. اخیرا هم که از نگارنده و چند کارشناس دیگر دعوت به عمل آمد، در پاسخ به نظرات ما میگویند فلان تصمیم قابل تغییر نیست!
رییسجمهور در شعارهای انتخاباتی خود از احیای سازمان مدیریت و برنامهریزی سخن گفته بودند و به نظر میرسید اولین گام دولتی که قرار است «تدبیر» را مدنظر قرار دهد، اقدام در این زمینه باشد، اما این اتفاق 16ماه پس از تشکیل دولت، همچنان با موانع خودساخته مواجه است. نخبگان و حامیان دولت به سبب علاقه به شخص رییسجمهور و اعضای دولت، در عیان به انتقاد در اینباره نپرداختهاند، اما پیرامون احیانشدن «سازمان» و پیامدهای آن، نگران هستند.
عقل سليم سلطان قابوس
نصرتالله تاجيك در روزنامه اعتماد نوشت:
عمان تنها كشوري در جنوب خليج فارس است كه بهدليل ديدگاه سياسي حاكميتي، درگيريهاي درون منطقه و بافت سياست و حكومت و گرايشهاي مذهبي و طايفياش از همسايگي با ايران قدرتمند فارغ از نوع حكومتش هراسي به دل راه نميدهد. عدم تنش در سابقه ديرينه تاريخي روابط دو كشور، كمك ايران به سركوب شورشيان ظفار و قدردان ايران بودن سلطان قابوس در حفظ تاج و تختاش كه وي ابايي از بيان آن نداشته و بارها به صراحت در ملاقاتها مطرح كرده است تاييد نظريه بالاست. بعد از پيروزي در دادگاه عالي در لغو حكم استرداد كه به لطف اسناد ويكيليكس، از دست دادن سلامتي و پرونده پزشكي و اشتباه، طمع و ناجوانمردي امريكاييها كه زير قولشان زده بودند ميسر شد، وزارت امور خارجه از من خواست كه با هواپيمايي كه دولت عمان به لندن ميفرستد به ايران بيايم!
من بهدليل اينكه پرونده را در دادگاه خاتمه يافته ميدانستم مخالف اين اقدام بودم. اما اصرار وزارت امور خارجه به دليل قولي كه به عمانيها داده شده بود و اعتماد و تمايل من به همكاري با دولت كشورم و اينكه هيچوقت مانعـ[ الخير نيستم به نظر مسوولان وزارت امور خارجه تمكين كردم. در ظرف دو سه روزي كه اين مكالمات و مكاتبات طول كشيد متوجه شدم براي دولت عمان مهم است كه در افكار عمومي ايران اينگونه تلقي نشود كه عمانيها فقط به امريكاييها كمك ميكنند و زندانيهايشان را از ايران ميبرند بلكه عمل مقابل هم انجام ميدهند و براي نجات زندانيان ايراني نيز تلاش ميكنند.
در فرودگاه استندست لندن روي كاناپه نشسته و در فكر فرو رفته بودم و به عمر شش ساله هدررفتهام ميانديشيدم كه ناگهان نماينده ويژه سلطان قابوس كه همراه هواپيماي خصوصي به لندن آمده بود دستش را به سمت من دراز كرد تا موبايلش را بگيرم. گفت سلطان قابوس پشت خط است. متحير بودم! از ساليان پيش در وزارت امور خارجه و استانداري هرمزگان بهدليل همسايگي در تنگه هرمز با شخصيتش آشنايي داشتم. اما هم هنوز معتقد بودم عمانيها نقش چندان زياد و موثري در لغو حكم استرداد در دادگاه نداشتند و هم از ادب به دور ميدانستم با وي صحبت نكنم. در روانشناسي اعراب و مخصوصا كاراكتر شخصيتي او چنين اقداماتي با هدف غيرسياسي و براي تعميق ارتباطات عاطفي معمول است.
بعد از احوالپرسي هيچ اشارهيي به اعزام هواپيما و نماينده ويژه نكردم بلكه از درايت و عقل سليمش در تشخيص حساسيت منطقه و همكاري دو كشور ايران و عمان در كاهش تنشهاي منطقه و حل مشكلات بين كشورها از راه تفاهم و گفتوگو تشكر كردم. به اين حرفهايي كه به وي زدم ايمان دارم و معتقدم مدل رفتاري ايران و عمان در منطقه قابل تكثير و قلمهزني است ، فقط هم در خاك سعودي بهدليل شورهزاري سياست و حكومت در اين كشور كه روز به روز به وخامت نيز ميگرايد نبايد اميدي داشت و هم شرط لازم و كافي آن جدا كردن منافع ملي ساير كشورها از سرنوشت سعودي است كه سخت شاهزادگانش به جان هم افتادهاند و بايد آنها را به حال خود رها كرد!
لذا بدون ورود به محتوا، زيرا عمانيها آنچنان ظرفيت بالايي براي فعاليت محتوايي بين ايران و امريكا ندارند و البته نيازي هم نيست، از نظر شكلي كاري كه عمانيها بين ايران و امريكا ميكنند فراهم كردن فضايي است كه دو كشور كه نهتنها به يكديگر اعتماد ندارند بلكه به يكديگر ظنين هستند در كنار هم بنشينند و فقط با يكديگر گفتوگو كنند، فارغ از اينكه چه بگويند و چه نتيجهيي بگيرند. نخستين بار نيز حسب اخبار رسانههاي غربي چنين اقدامي در اواسط اسفند ١٣٩١ در آخر دوران دولت دهم صورت گرفت. اما در ظرف شرايط كنوني نشست وزراي خارجه ايران و امريكا و خانم اشتون در مسقط هم كمكي به روغنكاري روابط ايران و امريكا است كه هردو به اتخاذ تصميمي سخت و شجاعانه نياز دارند و هم قدرت مانور عمان در منطقه و مخصوصا در مقابل سعودي را بالا ميبرد و چه زماني بهتر از اينكه وقتي امريكا و ايران تصميم گرفتهاند:
١- گوش سعودي را بهدليل بههم ريختن منطقه و كثافتكاري در سياست خارجي و تامين لجستيكي داعش بپيچانند، مسقط را محل ملاقات دو هيات قرار دهند.
٢- از فرصتي كه در سياست خارجي دو كشور ايران و امريكا فراهم آمده و عربستان سعودي و رژيم صهيونيستي با آن مخالفند بهترين بهرهبرداري را به نفع مردم دو كشور و صلح و امنيت جهاني كرده و انتخاب عاقلانه و سختي كه حتما دردناكتر از زايش حوادث ناگوار نيست، كنند.
نمايشگاهي براي ديده نشدن مشکلات
مهدي روزبهاني در روزنامه ابتكار نوشت:
نمايشگاه ها را معمولا براي تجلي محاسن يک موضوع برگزار ميکنند و عيب ها را به هر نحوي از نظرها دور نگاه ميدارند تا به اين ترتيب مخاطبان بيشتري را جذب کنند. اما چنين برخوردي با نمايشگاه مطبوعات ميتواند سمي مهلک باشد؛ چرا که مطبوعات خود چشمان بيناي يک جامعه هستند و کمبودها در اين عرصه عوارض جبران ناپذيري براي يک ملت در پي دارد. از اين رو آنچه که براي نظام مطبوعاتي مهم است؛ درک کمبودهاي آن به منظور ترميم و اصلاح است. بخصوص نظام هاي مطبوعاتي کشورهاي در حال توسعه که از مشکلات عديده اي رنج ميبرند و در يک ساختار بيمارگونه قرار گرفته اند که از يک سو خود دچار ضعفهاي زيادي اند و از طرف ديگر ساير ساختارهاي جامعه دچار مسائلي هست که بعضا با عملکرد نظارتي مطبوعات دچار کشمکش ميشود.
با اين حال نمايشگاه مطبوعات فرصتي است تا اعضاي خانواده مطبوعات ايران سالانه گرد هم جمع شوند. اما بايد ديد که اين گردهمايي چه دست آوردي براي روزنامه نگاران و خانواده مطبوعات کشور دارد؟ آيا اين نمايشگاه کمبودهاي نظام مطبوعاتي را منعکس ميکند تا اقدامي براي رفع آن ها انجام شود؟ پيش از هرچيز مهم است که فعالين عرصه مطبوعات ضرورت توجه به کمبودها و ضعف هاي نظام مطبوعاتي ايران را درک کنند و به اين باور برسند که هرنوع ضعف و کاستي در نظام مطبوعاتي کشور ميتواند مضرات زيادي براي جامعه داشته باشد.
مضراتي که دامن خانواده مطبوعات را ميگيرد و تلاش هاي آنان را براي اصلاح ساختار سياسي و اجتماعي کشور ضايع ميکند. بعد از اين است که تلاش براي اصلاح مطبوعات ميتواند به عنوان نکته اي مهم مورد توجه قرار بگيرد و صاحبان مطبوعات قبل از اينکه به فکر تجلي محاسن مطبوعه خود باشند؛ درصدد اصلاح نظام مطبوعاتي برآيند و وقتي مکاني به نام نمايشگاه مطبوعات برپا ميشود فرصت را غنيمت بشمارند و از حضور همه جانبه روزنامه نگاران براي گشايش عرصه نقدِ خود، بهره بگيرند. اما اين مهم، کمتر رخ ميدهد و بيشتر يک رقابت و جولان خبري به نمايش گذاشته ميشود و عيب هاي اين نظام همچنان در پشت پرده پنهان ميماند.
تجربه چند ساله اين نمايشگاه نشان داده است که در اينجا مسئولان، شخصيت ها و به طور کلي منابع خبري رسمي بيش از هر چيز ديگري از اهميت برخوردارند.با اينکه مردم از اين نمايشگاه استقبال ميکنند و با حضور در غرفه هاي مختلف نشريات با روزنامه نگاران ارتباط برقرار ميکنند اما تجربيات سال هاي گذشته نشان ميدهد حتي با صرف هزينه کلان براي برپايي نمايشگاه، پيوندي مناسب و بسزا ميان مطبوعات و مخاطبان برقرار نميشود. عامه مردم به عنوان مخاطبان و يکي از پايه هاي اصلي مطبوعات در هنگامه حضور منابع رسمي به فراموشي سپرده ميشوند. چند روزِ نمايشگاه ميتوانست فرصت مغتنمي براي برقرار کردن پيوند آشتي ميان مردم و مطبوعات باشد. فرصتي که مخاطبان بتوانند مستقيما با مصائب مطبوعات آشنا شوند و قرابت بيشتري با روزنامه نگاران داشته باشند تا بلکه به اين ترتيب تيراژ به خواب رفته جاني دوباره بگيرد. از طرف ديگر هرچند در دوره هاي قبل نشست هايي تخصصي در گوشه و کنار نمايشگاه برقرار بود اما رفته رفته اين مهم نيز کمرنگ تر شده و جاي خود را به سازه هاي رنگي غرفه ها با احوال پرسي گرم ميان صاحبان مطبوعات و مسئولان داده است. شايد بهتر بود روزنامه نگاران به عنوان قلب تپنده مطبوعات مهمان ويژه غرفه ها ميشدند و خبر رساني در مورد مشکلات خاموش و دردهاي ناگفته آنان نقل گپ و گفت ها ميشد.
اما در کنار اين ديده نشدن مشکلات، نکته مهم ديگري که باز هم ديده نميشود، پيگيري تحقق مسائل حقوقي مطبوعات و تصويب قانون حرفه اي روزنامه نگاري است. باتوجه به اينکه نمايشگاه مطبوعات مکان مناسبي براي گردهمايي صاحب نظران و فعالان مطبوعات است؛ ضرورت دارد تا بحث اصلاح قانون مطبوعات و تصويب قانون حرفه اي روزنامه نگاري مطرح و به عنوان يک مطالبه بنيادين از مسئولاني که نمايشگاه را محل رسانه اي شدن خود ميدانند؛ پيگيري شود و همچنين نقد و نظر در اين مورد به صورت فراگير انجام شود. هرچند ممکن است اين پيگيري از طرف بعضي نشريات وجود داشته باشد؛ اما تا زماني که خانواده مطبوعات به دور از گرايشات سياسي بر سر حقوق صنفي خود به اجماع کلي نرسند و يک صداي واحد براي تحقق حقوق خودشان نداشته باشند؛ بي شک دسترسي به اين مسئله امکان پذير نيست. ميتوان گفت زماني اين امکان فراهم ميشود که پيگيري مشکلات و مسائل صنفي از اولويت هاي اساسي برپايي نمايشگاه باشد. البته اينکه دولت متولي برپايي نمايشگاه است خود ميتواند به عنوان يک معضل و مانع نيز شناخته شود.
به هرحال سکوت فعلي و عدم ارائه نقد در مورد نظام مطبوعاتي مسئله اي است که باعث ميشود کمبودها به نمايش گذاشته نشود. بر اين مبنا بايد گفت که اين به نمايش نگذاشتن ها و پشت پرده بودن کمبود و کاستي مطبوعات سم مهلکي است که ذره ذره جان قلم را ميگيرد و بدين واسطه زهرش به پيکره جامعه تزريق ميشود.
معادلات سیاسی امریکا پس از سلطه جمهوریخواهان بر کنگره
در ستون سرمقاله روزنامه ايران نيز با قلم سید حسین موسویان تغييرات كنگره آمريكا پرداخته شد:
بعد از پیروزی اخیر جمهوریخواهان در کنگره امریکا این نگرانی به وجود آمد که توافق نهایی هستهای فیمابین ایران و قدرت های بزرگ غیر ممکن شده است. اکثریتی که جمهوریخواهان در انتخابات اخیر به دست آوردند در حالی فراتر از پیشبینیها بود که این برتری طی 70 ساله گذشته تاریخ انتخابات کنگره صورت نگرفته بود. لذا نباید تردید کرد که قدرت جمهوریخواهان در امریکا بیشتر شده و محبوبیت باراک اوباما بهعنوان پرچمدار تئوری تعامل با ایران بسیار کاهش یافته است. اما آیا این به معنی نابودی توافق نهایی هستهای با ایران است؟
اگر جمهوریخواهان در این انتخابات بیش از دوسوم آرا را کسب کرده بودند میتوانستند از اختیارات بیشتری برای مقابله با ایران برخوردار شده و با تصویب قوانین جدید، اختیار تعلیق تحریم ها را از رئیس جمهوری بگیرند. اما در حال حاضر این اتفاق صورت نگرفته است و جمهوریخواهان کمتر از دوسوم صندلی های کنگره را در اختیار دارند و لذا قدرت سلب اختیارات اوباما برای تعلیق تحریم ها را ندارند. بنابراین در صورتی که ایران و گروه 1+5 به توافق نهایی دست یابند، رئیس جمهوری امریکا میتواند تحریمها را تعلیق کند اما برای لغو دائمی آنها نیازمند مصوبه کنگره است که با توجه به اکثریت جمهوریخواهان کار بسیار دشواری خواهد بود. لذا اوباما به دو دلیل نیازمند توافقی است که بتواند در داخل از آن دفاع کند.
دلیل اول متقاعد کردن کنگره است. اگر توافقی که با ایران انجام میشود، در داخل امریکا قابل دفاع باشد، اکثریت جمهوریخواهان قدرت مقابله با آن را نخواهند داشت. افکار عمومی امریکا بشدت مخالف جنگ است. شکست مذاکرات با ایران در افکار عمومی امریکا به معنی احتمال جنگ است و این مسألهای است که جمهوریخواهان متوجه آن هستند و نمیخواهند بهعنوان مسئول جنگ با ایران شناخته شوند.
دلیل دوم هم انتخابات ریاست جمهوری آینده امریکاست. در شرایط فعلی، دموکرات ها از شانس بهتری برای پیروزی در انتخابات آتی ریاست جمهوری امریکا برخوردارند چرا که جمهوریخواهان هنوز کاندیدای برجستهای برای رقابت با هیلاری کلینتون ندارند. لذا توافق هستهای با ایران اگر برای اوباما قابل دفاع باشد شانس پیروزی دموکرات ها را افزایش میدهد در غیر این صورت ممکن است موجب باخت دموکراتها در انتخابات بعدی هم بشود.
اما در صورت توافق نهایی و تعلیق تحریمهای یکجانبه امریکا از سوی اوباما، اولا: اروپا قادر به تعلیق و لغو کامل تحریم های یکجانبه خود خواهد بود. ثانیاً اوباما قادر خواهد بود که سایر قدرت های بزرگ را در تعلیق و لغو تحریم های چندجانبه سازمان ملل همراهی کند و جمهوریخواهان، قدرت ممانعت از موافقت اوباما با تعلیق و لغو تحریم های سازمان ملل را نخواهند داشت. در چنین حالتی، ستون فقرات تحریم ها در هم خواهد شکست چون اروپا، روسیه و چین با نظرات جمهوریخواهان اکثریت در کنگره امریکا هم نظر نیستند.
اما مسألهای که هم دموکراتها و هم جمهوریخواهان بخوبی متوجه آن هستند، شرایط ویژه منطقه، قدرت و نفوذ ایران است. هردو حزب بزرگ امریکا داعش را تهدید جدی تلقی میکنند و این در حالی است که در مورد اوضاع منطقه سردرگم بوده و استراتژی درازمدت و محاسبه شدهای ندارند و بیشتر دچار روزمرگی شدهاند. لذا به جایگاه و نقش مهم ایران در منطقه بخوبی واقف هستند بنابراین در صورتی که هریک از دو حزب برنده انتخابات ریاست جمهوری امریکا باشند، امکان تعامل با ایران را منتفی نمیدانند بویژه اینکه اگر توافق نهایی هستهای با ایران با رویکرد برد - برد برای هر دو طرف رقم بخورد.
لذا از یک سو پیروزی بزرگ جمهوریخواهان کار توافقنامه نهایی را سختتر کرده است زیرا اوباما برای لغو تحریم ها نیازمند موافقت کنگره است. از سوی دیگر شرایط خاص و بسیار بحرانی منطقه درکنار حسن نیت ایران در مذاکرات و اجرای کامل و دقیق توافقنامه موقت ژنو، روسیه و چین و اروپا را قانع کرده که زمان توافق نهایی فرارسیده است و دولت امریکا باید برای تحقق آن همراهی کند.
بنابراین در چنین فضایی که دولت اوباما هم بشدت مشتاق توافق با ایران است، ایران نیز باید حداکثر سعی خود را برای یک توافق برد- برد بهخرج دهد.
٭ دکتر سید حسین موسویان معاون پیشین سیاست خارجی شورای عالی امنیت ملی و عضو پیشین تیم هستهای که هماکنون در دانشگاه پرینستون امریکا مشغول تدریس و تحقیق است.
نظر شما