پنجشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۸۶ - ۰۸:۱۱
۰ نفر

احسان رضایی: ستاره‌های جهان در قالب دو تیم سیاه و سفید به میدان رفتند تا نلسون ماندلا حتی در جشن تولد 89 سالگی‌اش هم پیام ضد ن‍ژادپرستی را تبلیغ کند.

«تلویزیون را روشن کن؛ بزن کانال 3؛ ببین رودگولیت داره بازی می‌کنه.»

اگر شما هم این اس‌ام‌اس را چهارشنبه گذشته دریافت کردید و با دیدن پخش زنده بازی رودگولیت افسانه‌ای با پیراهن شماره 46664، دچار حس نوستالژی شدید، حتما از جشن باخبر هستید؛ جشن 89‌سالگی صاحب شماره 46664.

نلسون ماندلا - رهبری که او هم مثل رودگولیت به مبارزه با نژادپرستی شهره است - هنوز زنده و سرحال است و برای جشن تولد او، تمام ستاره‌های فوتبال از پله تا ساموئل اتوئو و اکثر رهبران دنیا به ژوهانسبورگ آفریقای جنوبی می‌روند.

تنها اوست که می‌تواند این همه اسطوره را یک‌جا جمع کند؛ حتی جیمی کارتر را که زمانی موافق رژیم آپارتاید بود، تا ماندلا به او طعنه بزند: «می‌بینیم که آقایان حمله‌کننده به عراق هم در جشن تولد این پیرمرد ضدجنگ شرکت کرده‌اند!».

می‌گویند غم تمام عالم در چشم‌های گاندی بود. بیراه نیست اگر بگوییم که تمام شادی و امید عالم هم در چشم‌های نلسون ماندلا جمع شده است. نلسون ماندلا، 27 سال تمام را در زندان به سر برد و یک لحظه هم اعتقادش را به خوبی و پاکی همه انسان‌ها از دست نداد.

مثل چوپان باش
80 سال پیش، ماندلا یک پسربچه یتیم بود که در کوهپایه‌های روستای زادگاهش داشت گوسفندها را به چرا می‌برد. خاطره این چوپانی هیچ‌وقت از یاد ماندلا نرفت. او بعدها و در زمان ریاست جمهوری‌اش به یک خبرنگار گفته بود: «اگر می‌خواهی چوپان خوبی باشی، باید با یک چوبدستی از پشت سر گوسفندها بیایی. آنهایی که پرانرژی‌تر هستند به جلو می‌روند، بقیه هم به دنبال آنها می‌روند. تو هم مواظبی که اشتباه نروند.» بعد ماندلا به آن خبرنگار گفته بود: «یک رهبر مردمی هم باید همین‌طور باشد».

 روی پلاکارد نوشته‌شده «هی پسر، تولد مادیبا مبارک».

پدر رولیهلاهِلا ماندلا، رئیس قبیله تمبو بود؛ پدربزرگش هم. قرار بود ماندلا هم رئیس قبیله شود. وقتی پدرش در کودکی او مرد، جانشین موقت پدرش او را به یک مدرسه فرستاد. معلم مدرسه که تلفظ نام رولیهلاهلا برایش سخت بود، ماندلای جوان را به نام هوراشیو نلسون - دریادار معروف انگلیسی - نلسون ماندلا نامگذاری کرد.

 مردم آفریقای جنوبی هنوز خاطرات تلخشان را از یاد نبرده‌اند.

جانشین پدرش در 16 سالگی او را از مدرسه فراخواند تا ریاست قبیله را به او بسپرد. ماندلا هم به جای برگشتن، زادگاهش را ترک کرد و به ژوهانسبورگ رفت تا آنجا به تحصیلات ادامه دهد.

این شخصیت دوگانه قبیله‌ای ـ انگلیسی هنوز هم در رفتار ماندلا هست. در حالی که ماندلا همیشه مثل یک جنتلمن صحبت می‌کند، بدش هم نمی‌آید که وسط سخنرانی، ترانه‌ای آفریقایی بخواند و با رقص محلی مردمش را چند دقیقه‌ای همراهی کند.

ملت نیزه دارد
نلسون ماندلا در ژوهانسبورگ با نگهبانی یک معدن شروع کرد. به طور مکاتبه‌ای حقوق خواند و بعد یک دفتر حقوقی زد. او در سال 1944، اولین وکالتش را با پیگیری شکایت یک سیاه از کارفرمای سفیدپوستش شروع کرد. نتیجه، افتضاح مطلق بود؛ هیچ قاضی‌ای حاضر به «به‌رسمیت شناختن» حقوق سیاهان نبود.

ماندلا جذب کنگره ملی آفریقا شد که علیه تبعیض‌نژادی فعالیت می‌کرد. او موافق مبارزه عمومی غیرخشونت‌آمیز بود. دسامبر 1956، ماندلا برای نخستین بار همراه 150 عضو دیگر کنگره دستگیر شد. محاکمه به اتهام خیانت برگزار شد و همه دستگیرشدگان تبرئه شدند. آنها هیچ اقدامی نکرده بودند.

سال1960 اما وضع فرق کرد. پلیس سفیدپوست برای سرکوب یک راهپیمایی ساده کارگران سیاه، 69 نفر را در میدان شارپ ویل قتل‌عام کرد. ماندلا، 3 شبانه‌روز خودش را در اتاق حبس کرد؛ تا یک ماه بعد هم با هیچ‌کدام از رفقایش از طرحش حرفی نزد؛  فقط در اولین جلسه بعدی کنگره ملی آفریقا بود که ماندلا طرحش را داد.

«اومخونتووه سیزوه» یا «نیزه ملت»، طرح تشکیل یک جبهه نظامی برای مقابله با خشونت پلیس بود. آنها فقط به اهداف نظامی و دولتی حمله می‌کردند و حق آسیب رساندن به هیچ سفیدپوست غیرنظامی را نداشتند. طرح تصویب شد اما اختلافات ماندلا با اعضای کمونیست کنگره در همین جلسه، باعث شد تا این فرضیه که کمونیست‌ها ماندلا را لو داده‌اند، هیچ‌وقت از صفحات تاریخ پاک نشود.

 رود گولیت دیگر آن موهای به هم بافته بلند را نداشت؛ پیر شده بود و ما دوستدارانش هم با دیدنش احساس پیری کردیم.

5 آگوست 1962، ماندلا بعد از 17 ماه تعقیب و گریز دستگیر شد. اسنادی هست که سازمان سیا محل اختفای ماندلا را به پلیس اعلام کرده بود. ماندلا به خاطر رهبری «نیزه ملت» به 5 سال زندان محکوم شد. 2 سال نگذشته بود که در جولای 1963، باقی رهبران کنگره هم دستگیر شدند.

ماندلا برای محاکمه مجدد همراه این گروه، دوباره به دادگاه آورده شد. خطابه معروف ماندلا در دادگاه، حالا در بسیاری از کشورهای آفریقایی تبدیل به متن کتاب‌های درسی شده؛ «من در طول زندگی‌ام خود را وقف مردم آفریقا کرده‌ام، با استیلای سفیدپوستان مبارزه کرده‌‌ام و با استیلای سیاهان هم مبارزه کرده‌ام.

من به دنبال جامعه‌ای آزاد هستم که همه بتوانند در آن با فرصت‌هایی برابر زندگی کنند. این آرمان من است که دوست دارم تحقق آن را به چشم ببینم. اما اگر لازم باشد، آمادگی این را هم دارم که برای آرمانم بمیرم».

رئیس دادگاه گفته بود متاسف است که قوانین اجازه نمی‌دهد او ماندلا را به مرگ در راه آرمانش محکوم کند. در عوض، دادگاه برای همه رهبران کنگره حکم حبس ابد داد.

نمی‌خواهم زندانی باشم

ماندلا 27 سال تمام با شماره 46664در زندان ماند. در زندان، او همان نیروی روحی‌ای را که گاندی تعریف کرده بود، کشف کرد. در همان حالی که روزها برای خرد کردن سنگ به بیگاری برده می‌شد، ارتباطش را با بیرون زندان حفظ کرد و در بیانیه‌هایی که هیچ‌وقت معلوم نشد چطور به خارج از زندان راه پیدا می‌کرده، سیاهان را به مقاومت دعوت می‌‌کرد؛ «متحد شوید، بسیج شوید، بجنگید، بدون کینه بجنگید».  او به مردم دستور نافرمانی مدنی داد و حکم آزادی‌اش به شرط محکوم کردن کنگره ملی آفریقا را رد کرد.

موج نافرمانی‌های مدنی سیاهان که با خشونت پلیس و عملیات نظامی سرکوب می‌شد، خیلی زود از طریق تصاویر تلویزیونی در سرتاسر جهان پخش شد. دولت‌های غربی که به بهانه کمونیست بودن کنگره ملی آفریقا، از رژیم آپارتاید حمایت می‌کردند، تحت فشار افکار عمومی مجبور به قطع این حمایت‌ها شدند. در سال 1989 دولت سفید پوست ژوهانسبورگ مجبور به استعفا شد و به جای رئیس جمهور قبلی، فردریک دی‌کلرک سرکار آمد که در اولین اقدام به زندان ماندلا رفت و با او به گفت‌وگو نشست.

علی دایی نماینده ما در این جشن بود.

اگر یادتان باشد، شب آزادی ماندلا از زندان یعنی شب 10 فوریه 1990، تلویزیون خودمان تمام برنامه‌هایش ویژه این اتفاق بود. ماندلا در زندان زندگینامه‌اش، یعنی «راه طولانی آزادی» را نوشت و بعدها درباره خود زندان گفت:«در جوانی آدم عصبانی و کم صبری بودم اما زندان باعث شد که صبور و بردبار شوم و بتوانم احساساتم را کنترل کنم. سال‌های زندان، فرصت کافی‌ای بود تا نگاهی به درون خویش داشته باشم و یاد بگیرم که بخشیدن، روح را پالایش می‌کند. روزی که دوران محکومیتم به پایان رسید و به سمت در خروجی زندان می‌رفتم، با خودم فکر می‌کردم که اگر نفرت، تلخی و غرور را کنار نگذارم، در بیرون زندان هم یک زندانی خواهم بود».

اما می‌بخشم
آنچه بعد از دوره طولانی زندان اتفاق افتاد، میان پرده‌ای سریع بود. ماندلا به میدان شارپ ویل رفت و به دوربین‌ها با دست، محل اجساد را نشان داد و گفت: «نمی‌توانم فراموش کنم اما می‌توانم ببخشم».

موانع قانونی حقوق سیاهان یکی یکی از میان برداشته شدند. در انتخابات آوریل1994، کنگره ملی آفریقا اکثریت مطلق رابه دست آورد و ماندلا، رئیس کنگره،  شد  رئیس‌جمهور. ماندلا عفو عمومی اعلام کرد و دی کلرک را به عنوان معاون خود انتخاب کرد و تا جایی که توانست مانع خشونت سیاهان علیه سفیدپوست‌ها شد. حتی در جام جهانی راگبی 1995 که در آفریقای جنوبی برگزار شد، خودش لباس  یک دست سفید تیم راگبی را پوشید و جام قهرمانی را  به کاپیتان هدیه داد. ماندلا حتی همسرش - وینی ماندلا - را  طلاق داد چون او رهبری یک گروه مبارزه علیه سفیدها را به عهده گرفته بود.

ماندلا سال 1999 از قدرت کناره‌گیری کرد و ریاست‌جمهوری را به معاونش - تابو اکبلی - سپرد و تمام همتش را صرف مبارزه با نژادپرستی در سایر نقاط جهان و نیز مبارزه با ایدز کرد و گفت: «افتخار من همین است که روستایی‌ترین مردم آفریقا هم می توانند
من را مادیبا (اسم خودمانی ماندلا) صدا بزنند». در آفریقا پارچه‌های نقشدار که لباس مورد علاقه ماندلاست، به پارچه‌های مادیبا معروف است.

آری این چنین است برادر
ظاهر قصه این است که حالا و سال‌ها بعد از مبارزات نلسون ماندلا و مارتین لوتر کینگ، دیگر نژادپرستی در جهان برافتاده و خبری از این وحشی‌بازی‌ها نیست اما واقعیت چیز دیگری است؛ حتی اگر قوانین هم اصلاح شده باشد، اصلاح ذهنیت‌ها به زمان بسیار بیشتری نیاز دارد. آمریکایی‌ها هنوز هم با «کاکاسیاه»‌ها راحت نیستند و اسکار گرفتن یک بازیگر سیاه باعث تعجب است. به‌علاوه آمریکایی‌ها از زمان 11سپتامبر، فقط به خاطر تبلیغات غلط رسانه‌ها و حکومت، ضدعرب هم شده‌اند.

حتی در کشوری مثل برزیل (که کمترین میزان تبعیض و تفاوت نژادی را در طول تاریخ قاره لاتین داشته)، تازه در 2 دوره از جام جهانی است که دروازه‌بان‌های سیاه‌پوست توانسته‌اند درون دروازه تیم ملی بایستند و تازه این، به جز آن مناطقی است که نژادپرستی همچنان با شدت و حدت در آنها در جریان است.

  آفریقای جنوبی
حتی در کشور نلسون ماندلا، قضیه تبعیض نژادی هنوز حل نشده است. در این کشور، یک تبعیض 2 طرفه در جریان است؛ سیاه‌ها دارند انتقام سال‌های رفته را می‌گیرند و سفیدها هم مقابله به‌مثل می‌کنـند. ویـنی مانـدلا- - همسر ماندلا- یکی از سردسته‌های گروه‌های سیاه ضدسفید است که ماندلا به همین دلیل از او جدا شد.

   رواندا
در این کشور کوچک آفریقا، 2 قبیله زندگی می‌کنند؛ قبیله هوتو اکثریت است و قبیله توتسی، اقلیت. توتسی‌ها همیشه مورد آزار هوتوها بوده‌اند اما سال1994 و در پی سقوط هواپیمای رئیس‌جمهور- که از قبیله هوتو بود- دولت رواندا دست به یک نسل‌کشی وسیع علیه توتسی‌ها زد. تازه همین ماه گذشته، 9هزار توتسی زندانی از آن سال، آزاد و از کشور اخراج شدند.

  سودان
40 سالی می‌شود که سفیدهای لائیک و سیاه‌های مسلمان این کشور، سر نحوه حکومت اختلاف دارند. این اختلاف‌ها به روابط بین 2 نژاد هم تسری پیدا کرده و چون اکثر سیاه‌ها فقیر هستند، سفیدها با آنها کمال بدرفتاری را دارند. 40درصد مسلمان‌ها معتقدند کارفرمای سفیدشان با آنها مثل برده رفتار می‌کند.

   اندونزی
در این کشور مهاجران زیادی از کشورهای پاکستان، هند، نپال و چین هستند. از میان همه اینها، اهالی اندونزی با چینی‌ها به‌شدت بد هستند. 380هزار چینی این کشور، مورد انواع استثمارها و خشونت‌های جسمی و روانی قرار می‌گیرند؛ به‌علاوه هرچند مدت یک بار، اهالی اندونزی دست به اقدامات خونین علیه چینی‌ها هم می‌زنند که اوج این حملات، سال1998 در جاکارتا  اتفاق افتاد.

   هند
در مذهب هندو، نوعی نظام طبقاتی یا کاست (با سکون سین) وجود دارد. هر کاستی حقوق مشخصی دارد؛ طوری که پایین‌ترین کاست یا طبقه نجس‌ها، حتی حق دست دادن با طبقات دیگر را هم ندارند. در اصلاحات وسیع دین هندو در دهه1960، بسیاری از حقوق به کاست‌‌های پایین هم داده شد مثلا حالا تمام کاست‌ها حق تحصیل دارند اما طبقه نجس‌ها هنوز از بسیاری از حقوق اجتماعی مثل حق کاندیداتوری در انتخابات بهره‌ای ندارند.

   رژیم صهیونیستی
دولتی که خودش در اعتراض به تبعیض نژادی آلمان‌ها علیه نژاد یهود شکل گرفته، حالا یکی از کانون‌های اصلی تبعیض نژادی است؛  در فوریه همین سال، کمیته ضد نژادپرستی سازمان ملل، حکومت این کشور را نژادپرست خواند. روش‌های اسرائیل در تبعیض نژادی، شامل تمام انواع می‌شود؛ از گرفتن سرزمین مادری، کشتار، شکنجه، تحریم اقتصادی، محرومیت‌های اجتماعی و ... تا آزار و اذیت روانی.

   یوگسلاوی سابق
در فاصله سال‌های 1992 تا 1995، در این منطقه از جهان، یک عملیات پاک‌سازی نژادی تمام‌عیار انجام گرفت؛ 110هزار مسلمان کشته شدند، 8/1میلیون نفر آواره شدند و بیشتر از 40هزار زن مسلمان مورد تجاوز قرار گرفتند. صرب‌ها به صراحت گفتند که هدفشان از این کار، از بین بردن خط ژنتیک مسلمان‌هاست.

کد خبر 28036

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز