هرقدر هم دربارهي زندگي واقعي و روزمرهاي بگوید كه آدم ممكن است در جايي در اسكاتلند داشته باشد كه فقط هشتهزار نفر جمعيت دارد، هرقدر دربارهي باغچهي سبزيجاتش و كلمبروكليها و هويجها و جوانههاي گندم كه محصول امسالش بودهاند و دوقلوهايش كه هر صبح به مدرسه ميبردشان پرچانگي كند، باز چيزي عوض نميشود.
باز كسي باور نميكند او جادوگري با تاج يخ نيست. كسي باور نميكند او خونآشامي كه نميخواهد كسي را كه دوستش دارد تغيير دهد و شبيه خودش كند، نيست. كسي باور نميكند او مردي كه مرد نيست و زني كه زن نيست، نيست.
كسي كه جوان نيست. پير نيست. موجودي كه انگار از نامعلوم ميآيد و به نامعلوم ميرود. كسي كه فيلم خونآشاميِ جارموش را يكجور مستند از زندگي خودش ميداند و ارلاندوي بيجنسيت و بيزمان ويرجينيا وولف را يك اتوبيوگرافي.
و درعينحال اصرار دارد ثابت كند كاشتن نخودفرنگي و بچهداريكردن كارهايي است كه او بلد است. انگار اصرار دارد ثابت كند عاديترين آدم دنياست، درعينحال كه غيرعاديترين آدم دنياست. و اصرار دارد از ديگران هم اين اعتراف را بگيرد كه «شما مگر نيستيد؟»؛ «شما مگر خبر نداريد عاديترين و غيرعاديترين آدم دنيا هستيد؟»
در مصاحبهاي در جواب اين جمله كه ميگويند او از سيارهي ديگري ميآيد، او يك بيگانه است، با خونسردي ميگويد «مگر شما بیگانه نيستيد؟» او مجذوب نيمهي تاريك آدمهاست. به آن اعتقاد دارد و احترامش را نگه ميدارد.
نيمهي تاريك آدمها هم نه، نيمهي ناشناخته و جداافتادهي آنها. طرفي كه در سايه است و خودش را با گنگي، سكوت، ابهام و ترديد نشان ميدهد. با بيشكلبودن و ابدينبودن. ميميكها و حسهايي كه سوئينتون انگار براي بازنمايي آنها ساخته شده.
صورتي بيرنگ با تناسبي اغراقآميز و شيءوار كه ميتواند بهشكل ترسناكي افشاگر و بهشكل ترسناكي پنهانكار باشد.
خودش ميگويد وقتي فهميده قالب كتابي كه بايد دربارهي كوين حرف بزنيم از روي آن ساخته شده نامههايي است كه اوا (مادر كوين) به شوهرش نوشته است، ترسيده و فكر كرده اگر فيلمنامه بخواهد اين نامهها را به يكجور گفتار متن براي كاراكتر تبديل كند، او قطعا از نقش كنار ميكشد.
ميگويد «چون چيزي براي گفتن وجود ندارد. شریکی براي درميانگذاشتن وجود ندارد. چيزي كه زن درگير آن است غيرقابل درميانگذاشتن است. آن چيز حتي تنهايي هم نيست. برزخ است. كه از تنهايي بدتر است. لالماني است. چيزي كه من در آن خوبم. زني با نگاهي لال. يكبار كسي مرا با باستر كيتون مقايسه كرد. بهخاطرش هنوز خوشحالم».
سوئينتون دو ماه پيش ۵۴ساله شد و اين روزها مشغول بازي در آخرين فيلم برادران كوئن به اسم هايل سزار! است كه فيلمبرداري آن يك ماه پيش در لسآنجلس شروع شده. او در اين فيلم با رالف فاينس و جرج كلوني همبازي است.
این پرونده در شمارهی دیماه مجلهی ۲۴ منتشر شده است.
منبع:همشهري24
نظر شما