یکشنبه ۲۸ دی ۱۳۹۳ - ۰۶:۴۴
۰ نفر

دکتر علی‌اکبر فرهنگی: بسیاری از مورخان تصویر مستقل و بزرگی از تاریخ بشر طرح کرده‌اند. آنان جریان تاریخ را به‌نحوی طرح می‌کنند که نه پراکندگی فرهنگ‌ها درنظرشان صورت قاعده‌ای جزمی می‌یابد و نه وحدت تاریخ بشریت.

قزاق ها و قزاقخانه در ایران

 پس هر فرهنگي براي خود تاريخي دارد كه در عين اتصال و اتكال به فرهنگ‌هاي ديگر را، خويش را مي‌رود و كار خود را مي‌كند و براي خود عمري دارد. فرهنگ قزاق از اين قاعده مستثني نيست. اين فرهنگ و قوم نيز براي خود تاريخي دارد كه در برهه‌اي از زمان ساري و جاري بوده و در سرزمين‌هايي پراكنده شده است.

  • تاريخ‌نگار لحظه‌هاي استثنايي

آقاي محسن ميرزايي- كه او را بايد تاريخ‌نگار لحظه‌هاي استثنايي ناميد- در اثر گرانسنگ دوجلدي‌اش، به نام «تاريخچه بريگاد و ديويزيون قزاق» به گردآوري و ثبت آثار بي‌بديل قزاق‌ها از ريشه و خاستگاه تا به دست آوردن قدرت و از دست دادن آن، همه و همه پرداخته است. اين اثر دو جلدي اولين بار در سال1383 هجري شمسي منتشر شد و پس از 10سال اينك به چاپ دوم مي‌رسد. هرچند نقش قزاق‌ها در تاريخ معاصر ايران بسيار پررنگ بوده ولي متأسفانه كمتر مورد توجه اهل علم و تحليلگران تاريخ معاصر قرارگرفته است. از اين رو كمتر جواني است كه با اين بخش از تاريخ معاصر كشور خود آشنا بوده و حتي دلمشغولي آن را داشته باشد كه در مورد آن بداند. تاريخ ملل و اقوام دور و نزديك را مطالعه كرده و با رغبت به دنبال آنها مي‌رود ولي اين بخش مغفول مانده است.

واژه قزاق به معني بي‌خانمان، حادثه‌جو و طغيانگر است. اين تحليلي است كه آقاي ميرزايي با استناد به مستندات تاريخي مطرح كرده است. علاوه بر اين خواننده در اين اثر بزرگ از نظر نوع تاريخ‌نگاري حجيم، با تعداد كثيري از واژگان نظامي و اجتماعي و اداري آشنا خواهد شد و برايش جذابيت و حلاوتي وصف‌ناپذير را به همراه مي‌آورد همچون آسپيران، باطاليون، اميرپنجه، تروچك پاد، دژورن، ديويزيون، رژيمان و... .

به نوشته آقاي ميرزايي در دايره‌المعارف «بريتانيكا» واژه قزاق چنين تعريف شده است: «قزاق‌ها شاخه‌اي از ترك‌ها هستند كه به زندگي شباني تا جنگ جهاني اول ادامه مي‌دادند». بسياري از آنها از شهرهاي ترك‌نشين «خوارزم» از جمله «خيوه» و «بخارا» فرار كرده‌اند و نام آنان در زبان تركي «بي‌خانمان»، «حادثه‌جو» و «طغيانگر» معني مي‌دهد. قوم قزاق در قرن 13ميلادي زير فرمان چنگيزخان مغول درآمدند و تحت حكومت «جوجي‌خان» فرزند جوان چنگيزخان قرار گرفتند، سپس يكي از بخش‌هاي «آلتون اردو» يا اردوي طلايي شدند و جزو امپراتوري غربي مغول به شمار آمدند.

به نوشته آقاي ميرزايي، سرانجام پس از 3قرن، تسلط و حكومت منسجم اردوي طلايي مغول در شرق و غرب آسيا افول كرد و در اوايل قرن شانزدهم اين امپراتوري وسيع به «خانان» چندي تقسيم شد. «اردوي طلايي» چنگيزخان كه قزاق‌ها جزئي از آن بودند و در اين هنگام در «استپ‌هاي تركستان» به‌سر مي‌بردند به 3 قسمت تقسيم شدند: «اردوي كوچك»، «اردوي ميانه» و «اردوي بزرگ».

«اردوي كوچك» زمستان‌ها را در ساحل درياي خزر و درياچه «آرال» مي‌گذراندند و تابستان‌ها به دامنه كوه‌هاي شمالي و جنوبي مي‌رفتند. «اردوي ميانه» زمستان‌ها را در سواحل «سيردريا» و تابستان‌ها را در سرزمين‌هاي قسمت بالاي «قويل»‌و «ارنتيش» مي‌گذراندند و «اردوي بزرگ» زمستان‌ها را در جنوب درياچه «بالخاش»‌ و زمين‌هاي «هفت‌رودخانه» به سر مي‌بردند و تابستان‌ها به دره‌هاي «تيان شان» مي‌آمدند. قوم قزاق‌ مسلمان و سني مذهب بودند و موقعيت آنان طوري بود كه نمي‌توانستند از حكومت واحدي پيروي كنند. غذا و لباس آنها از گوسفندانشان تأمين مي‌شد و بهترين آشاميدني آنان «كوميز» بود كه از شير تخمير شده به دست مي‌آمد.

قزاق‌ها از نژاد «ازبك» هستند. قوم «قرقيز» در قرون وسطي در قسمت علياي رودخانه «يني‌سئي» زندگي مي‌كردند. قسمت عمده اين قوم تدريجا به جنوب غربي مهاجرت كردند و در قرن شانزدهم ميلادي به يك قسمت از ملت «ازبك» نزديك شدند. اين «ازبك‌ها» از خوانين خود كه به كشورگشايي پرداخت و با مردم سرزمين‌هاي متمدن حوزه درياچه «آرال» درگير بودند، جدا شده بودند. وقوع انقلاب بلشويكي و بروز خشكسالي و فقر و گرسنگي عوامل اصلي مهاجرت قزاق‌ها از سرزمين اصلي خود به سرزمين‌هاي ديگر و به ويژه ايران بوده است. قزاق‌ها كه همواره طرفدار شاه بودند با سقوط نيكلا با ژنرال‌هاي بلشويك جنگيده و پس از شكست‌هاي پي‌درپي به اطراف پراكنده شدند. در روند دردناك مهاجرت، گروه بسياري در روستاها و شهرهاي اطراف گرگان ساكن شدند. با ورود آخرين گروه از مهاجران در سال1937 ميلادي قزاق‌ها در 3شهر گرگان،گنبدكاووس و بندر تركمن به صورت گروه‌هاي متشكل زندگي مي‌كردند و به جابه‌جايي‌هاي مداوم خود خاتمه دادند. آنان حتي پس از شكل‌گيري كشور قزاقستان اغلب ترجيح دادند كه در ايران بمانند.

به نوشته آقاي ميرزايي، در مجموع قزاقان مهاجر به ايران از 5 نسل تشكيل شده‌اند كه نسل اول كساني هستند كه با فرزندان خردسال خود به ايران كوچ كردند نسل پنجم كودكان و نوجوانان تا 20سال هستند كه از امتيازات اجتماعي ديگر كودكان و نوجوانان ايراني برخوردارند و بسياري از روندهاي جامعه‌پذيري را در نظام آموزشي كشور ايران طي كرده‌اند.

به نوشته آقاي ميرزايي، ناصرالدين شاه كه در عالم خيال هوادار اصلاح قشون بود در نخستين سفر خود به فرنگستان شيفته نظم و ترتيب و مانورهاي منظم و انيفورم‌هاي زيباي قشون كشورهاي مختلف به خصوص «اتريش» شد ولي در آن سفر كار چشمگيري انجام نداد. در سفر دوم خود به فرنگستان دوباره خيال اصلاح قشون به خاطرش خطور كرد. شاه كه در ماوراي قفقاز سفر مي‌كرد و آن ناحيه آكنده از سپاهيان روسي بود كه از جنگ‌هاي روس و عثماني كه پايان يافته بود بازمي‌گشتند و همه جا عده‌اي از قزاق‌ها او را همراهي مي‌كردند كه وضع خوبي داشتند او را شيفته خود كرده بودند. آنان اونيفورم‌هاي زيبايي به تن داشتند و چابك‌سواري مي‌كردند.

شاه كه در اشتياق چنان قوايي بود به «گراندوك ميخائيل نيكولاوويچ» گفت، برسر آن است كه چنان سواره نظامي را در كشور خود پديد آورد. به نظر ناصرالدين شاه قزاق‌ها هيچ كمتر از «چچن‌ها» نيستند، بلكه از آنها بهترند و اين بوده است كه دولت روسيه تزاري از آنها در قشون خود استفاده مي‌كردند و از چچن‌ها نه.

ردپاي قزاق‌ها از اين زمان در تاريخ ايران ديده مي‌شود. آنان در حركت وليعهد مظفرميرزا از تبريز به تهران و تاجگذاري او نقش برجسته‌اي داشتند و مي‌توان گفت از همه جهت مورد اطمينان بودند. آنها در تمام مشاغل به كار پرداختند اما چون صاحب زمين و بنه و آب نبودند اگر به صنعت و خدمات و به ويژه به نظامي‌گري روي آوردند، در تمام دولت‌هاي شكل گرفته از زمان مظفرالدين شاه به بعد آنها در قشون جزو افراد شناخته شده بوده و مدارج ترقي را پيمودند. از اين پس آنها جزئي از قشون ايران بوده و در فراز و فرودهاي نظامي و سياسي نقش داشته‌اند. صفحات زيادي از كتاب آقاي محسن ميرزايي به اين فعاليت‌ها و بازي‌هاي قدرت تعلق دارد كه خواندن آنها بسيار لذتبخش و حاوي اطلاعات دقيقي است.

  • ناصرالدين شاه؛ مجذوب قزاق‌ها

اگر بخواهيم كمي دقيق‌تر و عميق‌تر به اثر محسن ميرزايي بپردازيم درمي‌يابيم همانطور كه پيش‌تر آمد، ناصرالدين شاه در سفر فرنگ، هنگام عبور از خاك روسيه (قفقاز) سخت مجذوب رژه و شيرينكاري‌هاي سواران قزاق شده بود كه لباس‌هاي پرزرق و برق و خوش‌دوخت به تن داشتند. روياي ديرين خود مبني‌بر دگرگون‌سازي قشون كشور و نوسازي آن را با ديدن آنها محتمل مي‌ديد. به اين فكر افتاد كه عده‌اي از اين سواران را با خود به ايران آورده به عنوان معلم سواركاري استخدام كرده و آنها را به شكل هسته مركزي گارد سواره سلطنتي به كار گيرد.

براي عضويت نخستين فوج، گارد سواره از فرزندان مهاجران ايراني‌الاصل قفقازي كه پس از شكست جنگ‌هاي قفقاز و از دست رفتن 17شهر بزرگ در ايران مانده بودند و اكثرا از اشراف و بزرگان قفقازيه بودند استفاده شد. بدين‌ترتيب اولين بريگاد قزاق از فرزندان اين ايرانيان ايران‌دوست، شكل گرفت؛ هرچند زير پوشش تعاليم صاحب‌منصبان روسي بوده و از آنها فنون نظامي را مي‌آموختند. انگليسي‌ها كه در اين ماجرا خود را بازنده محسوب مي‌كردند و براين عقيده بودند كه از روس‌ها رودست خورده و سهم كمتري نصيب‌شان شده است، شايع كردند كه شرط قزاق‌شدن، ترك دين است. آنان كه به بريگاد قزاق مي‌پيوندند بايد آيين آبا و اجدادي را رها كرده و به آيين روس‌ها درآيند. با وجود اين شاه در تصميم خود مصر بود و شتاب مي‌كرد كه هرچه زودتر قرارداد منعقد شود و بريگاد كار خود را شروع كند. براساس اين قرارداد يك سرهنگ روسي- كلنل دومانتويچ- همراه با تعدادي افسر و درجه‌دار روسي به ايران آمدند. قرارداد به گونه‌اي تنظيم شده بود كه دولت ايران مي‌توانست در هر شرايطي آن را لغو كند. انصافا قرارداد، قرارداد بدي نبود. از آنجا كه دولت ايران در موضع ضعف و فساد بود، به زودي اين فرماندهان در امور كشوري و لشكري دخالت كرده، پس از ناصرالدين شاه در امور مختلف مملكتي رد پاي آنها ديده مي‌شد. به عبارتي بريگاد قزاق، هم پليس بود، هم ارتش بود و هم اداره‌كننده امور كشور. فرمانده بريگاد قزاق در دوره مظفرالدين شاه يك شبكه وسيع جاسوسي در ايران پديد آورد كه كل ايران و قفقاز را دربرمي‌گرفت.

در مدت چهل و چند سالي كه قزاق‌ها در خدمت دولت ايران بودند نقش مهمي را در تاريخ كشور عملا عهده‌دار بودند. در انقلاب تنباكو نقش قزاق‌ها مطابق مندرجات قرارداد بود و از آن تخطي نكردند؛ يعني تعليم سواركاري و آموزش فنون نظامي، نه بيشتر. جا دارد اشاره شود كه در همين زمان شاه و نايب‌السلطنه، فرمانده قزاق را احضار كردند و از او خواستند كه ياور دولت باشد. فرمانده قزاق فقط يك سرهنگ ايراني را كه ارمني بود با عده‌اي قليل در اختيار دولت گذاشت و خود و نيروي اصلي‌اش مداخله‌اي در امور نكردند و اعلام كرد كه اين مسئله‌اي داخلي است و ربطي به قرارداد في‌مابين ندارد و دخالت نكردند. به تدريج قزاق‌ها و قزاقخانه‌ وارد امور سياسي ايران شده و نقشي تعيين‌كننده پيدا كردند. ازجمله در واقعه تيرخوردن ناصرالدين‌شاه قاجار، كلنل كاساكوفسكي فرمانده قزاق به بهانه اينكه سفير كبير عثماني بي‌خبر وارد ايران شده بود، ناگهان تمام شهر را با سواران قزاق پوشش داد و امنيت را به خوبي حفظ كرد، به طوري كه هيچ‌كس از مردم متوجه اين نكته نشد كه شاه پس از تيراندازي در دم جان سپرده است. همين فرمانده قزاق- كاساكوفسكي- در زمان مظفرالدين‌شاه در مسئله گوشت و نان مردم دخالت داشت. در همين دوره در مورد وام‌ها نيز كلنل كاساكوفسكي نظراتي مي‌داد و عزل و نصب رجال و نحوه اداره ادارات دولتي را نيز زيرنظر داشت. با نگهباني ادارات و حفظ جان رجال از كم‌وكيف حركات آنها اطلاع داشته و در جاي خود مداخله صورت مي‌گرفت. اين تحركات و برنامه‌ها به ستاد نايب‌السلطنه امپراطور روسيه كه مقيم قفقاز بود مرتبا گزارش و به او جهت داده مي‌شد كه با ايران چگونه برخورد كند. كاساكوفسكي تمام تلاش خود را صرف اين مي‌كرد كه منافع روسيه در ايران همواره حفظ شده و از انگليس عقب نمانند. او در دريافت وام از روسيه تلاش زيادي كرد.

در انقلاب مشروطيت از جمله كارهاي مهمي كه انجام شد اين بود كه روزنامه حبل‌المتين كه روشنگر و انقلابي بود قرارداد قزاقخانه را چاپ كرد و به اطلاع عموم رساند و اعلام كرد كه آنها فقط بايد به تعليم سواركاري بپردازند نه مداخله در امور مملكتي. ولي قزاق‌ها به مداخله خود ادامه داده و وقعي به اين خواسته‌ها نگذاردند. تا جايي كه در استبداد صغير به جانب محمدعلي شاه گرايش يافته و ابزار تحقق آرمان‌هاي او شدند. كلنل لياخوف در اين دوره كوچه به‌كوچه و خيابان به خيابان با مليون جنگيد و رسما حاكم نظامي تهران شد و مجلس را به توپ بست. اين مداخله در تاريخ ايران كم سابقه بود. هرچند مليون پيروز شده و كلنل لياخوف را تسليم كردند اما چون ايران ضعيف بود و با دولت مقتدر تزاري روس روبه‌رو بود كاري از پيش نبردند و لياخوف و افراد او از قزاقخانه اخراج شدند.

  • از وطن‌پرستي تا منفوريت

در جنگ جهاني اول كه حكومت تزاري‌ فرو پاشيد و حكومت اتحاد جماهير شوروي سوسياليستي جايگزين آن شد، قزاق‌ها عملا طرفدار تزار بودند، تا آنجا كه فرستادگان لنين و فرماندهان جديد قزاقخانه را به «كرنسكي» دستگير كردند. در پايان سال1917 تزار سقوط كرد. انگليسي‌ها با استفاده از موقعيت، كودتايي در قزاقخانه راه انداختند و آن را در اختيار خود گرفتند. رضاخان در اين كودتا نقش مهمي داشت. در پايان جنگ كه بلشويك‌ها شمال ايران را اشغال كرده بودند فرمانده قزاق به سختي شكست خورده و عقب‌نشيني كرد.

انگليسي‌ها در سوم اسفند 1299 كودتايي به رهبري سيدضياءالدين طباطبايي و رضاخان ميرپنج ترتيب داده و تهران را فتح كردند. بدين‌ترتيب قزاق‌ها در يك دوره 40ساله نقش موثري در سياست و حكومت ايران ايفا كرده و در اغلب وقايع حاضر بودند. نكته مهم اين است كه قزاقخانه در دوره ناصرالدين شاه از وطن‌پرست‌ترين نيروهاي ايراني و ايران دوست تشكيل شده بود تا آنجا كه پرچم قزاقخانه نقش «الله‌اكبر» را برخود داشت و در مدرسه آنها، تعليمات ديني تدريس مي‌شد. در اين دوره افسران قزاق تحصيل كرده، مسلط به زبان‌هاي خارجي و از خانواده‌هاي بالاي جامعه ايراني بودند اما در دوره دوم چنين نبود.

در جنگ جهاني اول ناگهان قزاقخانه 1500نفري به 12000 نفر افزايش پرسنل داد و بديهي است كه ديگر سختگيري در انتخاب افراد در كار نبود و حتي عده‌اي اراذل و اوباش وارد قزاقخانه شدند. اين دوره است كه نام قزاق‌ها را به زشتي آلوده كرد و از آنها چهره‌اي منفور در نزد مردم ايران رقم زد. آنچه مسلم است هنوز اسناد زيادي از قزاق‌ها و قزاقخانه‌ در تفليس وجود دارد كه متاسفانه تاكنون به آنها دسترسي نداشته‌ايم. اميدواريم كه در آينده اهل تحقيق به اسناد ياد شده دسترسي يابند و اطلاعات جامع‌تري در اختيار محققان تاريخ معاصر بگذارند.

کد خبر 284509

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha