سه‌شنبه ۷ بهمن ۱۳۹۳ - ۰۷:۲۳
۰ نفر

موعود زالی: خانواده اسماعیلی از آن دسته خانواده‌هایی هستند که اگر برای موضوع خیریه هم خدمتشان نمی‌رسیدیم باید یک روز به‌عنوان یک خانواده موفق به سراغشان می‌رفتیم.

خانم اسماعیلی مؤسس  خیریه

خانواده‌اي كه علاوه بر يك زندگي موفق و ديني، هيچ‌گاه از فعاليت‌هاي اجتماعي غافل نشده‌اند. قبل از اينكه به خانه‌شان برسم در راه يكي از جلسات شرح حديث حاج آقا مجتهدي يادم افتاد كه ايشان تعريف مي‌كردند، در قديم مردم به صدقه براي سلامتي خيلي اعتقاد داشتند و حتي بعضا وقتي كسي مريض مي‌شد پول دارويش را صدقه مي‌دادند و مريض بهبود مي‌يافت اما حالا ما مهمان كسي بوديم كه براي صدقه و كار خير، سلامتي خودش را به خطر انداخته است؛ خانم «محترم فعلي»كه بيشتر به نام همسرشان و خانم اسماعيلي شهرت دارند و نزديك به 4دهه از عمرشان را به فعاليت‌هاي مردمي در جهت رفاه حال نيازمندان اختصاص داده‌اند.

  • انقلاب

بحث را از سوابقشان آغاز مي‌كنم و از ايشان مي‌خواهم تا مختصري از خودشان و راهي كه تا به امروز پيموده‌اند بگويند. از سوابق مبارزاتي و انقلابي طفره مي‌رود و فقط راجع به همين فعاليت‌هاي خيريه اندكي توضيح مي‌دهد: «يك سال قبل از انقلاب در كرج ساكن بوديم و شروع كار از آنجا بود كه ما از طريق يك شبكه خودجوش و مردمي، رسيدگي و دستگيري از نيازمندان را آغاز كرديم. بعد از انقلاب و با تشكيل سپاه، مدتي اين فعاليت را از طريق سپاه پيگيري كردم ومدتي هم مسئول رسيدگي به خانوارهاي نيازمند سپاه بودم اما با توصيه همسرم كه خودش هم پاسدار بود تصميم گرفتم از شكل كارمندي فاصله بگيرم و اين فعاليت‌ها را به شكل مردمي ادامه دهم. البته تا مدتي هم مسئول انتظامات نمازجمعه كرج بودم اما اصلي‌ترين اولويتم امور نيازمندان بود».

  • سال‌هاي جنگ

«در سال‌هاي جنگ خب بيشتر تمركز به سمت پشتيباني از جبهه‌ها معطوف شد و بيشتر وقت ما هم صرف اين موضوع مي‌شد. ضمن اينكه به‌دليل حضور همسرم در جبهه واقعا فشار زيادي را احساس مي‌كردم اما تمام سعي‌ام را مي‌كردم كه از امور نيازمندان غافل نشوم كه تاحدودي موفق بودم.»

  • شروع به توسعه

چند آلبوم عكسي را كه آورده ورق مي‌زند و مي‌گويد: «بعد از جنگ با فراغ بال بيشتري به كارهاي خيريه پرداختيم و حجم فعاليت‌ها بسيار بالا رفت؛ از تهيه جهيزيه كه تبديل به يك كار روتين شده بود تا پخت حليم در صبح جمعه و فروش آن به نفع نيازمندان. بعد به اين سمت رفتيم كه به‌كار سر و شكلي بدهيم وخيريه را ثبت كنيم. با رفت‌وآمدهايي كه داشتيم خيريه دارالاحسان كرج را ثبت كرديم و ميزان فعاليت‌ها را هم بالا برديم».

  • تكيه بر توانمندسازي

«در كرج به واسطه حجم بالاي فعاليت‌هاي ما، خيرين زيادي به كمك ما آمدند و توانستيم افراد زيادي را تحت‌پوشش قراردهيم. از همه اقشار هم، خير وجود داشت؛ دكتر‌هايي كه هم در مسائل درماني و هم در امور مالي كمك مي‌كردند يا فردي مثل حاج آقا قمشه كه در كميته امداد بود و تا جايي كه مي‌توانست از محل‌هايي كه در كميته امداد وجود داشت كمك مي‌كرد. افرادي مثل آيات عظام طاهري خرم‌آبادي و حاج آقا مجتبي تهراني هم به ما خيلي لطف داشتند؛ خدا هر دوي آنها را رحمت كند. اما ما يك اصلي داشتيم و داريم؛ به‌جاي رفع نياز نيازمند سعي كنيم تا ريشه مشكلات او را برطرف كنيم. براي همين در بسياري از اين كمك‌ها به جاي اينكه وجه نقد يا كالا در اختيار نيازمند قرار دهيم براي او وسيله امرار معاش تهيه مي‌كرديم؛ مثلا براي يكي وسايل ايجاد يك آشپزخانه را فراهم كرديم يا براي افراد زيادي چرخ خياطي خريديم. حتي توانستيم يك كارگاه توليدي بزنيم و سفارش بگيريم يا جايي براي پرورش قارچ در ملارد احداث كرديم. البته هميشه اينطور نبود كه ما وسيله تهيه كنيم گاهي با رفت‌وآمدهايي كه داشتيم براي آن فرد شغل پيدا مي‌كريم: نگهبان، آشپز، پرستار و خيلي شغل‌هاي ديگر.»

  • آبروي نيازمند خيلي مهم است

در مورد راستي‌آزمايي از او سؤال مي‌كنم و اينكه چگونه نيازمند واقعي را تشخيص مي‌دهد. به نقل چند خاطره از تحقيق‌هايش مي‌پردازد و ادامه مي‌دهد: «براي ما حفظ آبروي نيازمند خيلي مهم است و اين مسئله، كار تحقيق را خيلي سخت مي‌كند؛ مثلا براي يك موردي كه شك داشتيم و آخرش معلوم شد طرف اصلا نيازمند نيست، خودم به پاكدشت رفتم و مدت زيادي را صرف زيرنظر گرفتن آن شخص كردم اما راضي نشدم از همسايه‌اش در مورد او سؤال كنم.»

  • ورود به تهران

«در كرج و مؤسسه دارالاحسان فعاليت‌هاي زيادي داشتيم اما به واسطه كار همسرم به تهران آمديم. البته با تهران در همان زمان ارتباط داشتيم اما اينكه در تهران مستقر شديم برايمان محدوديت‌هاي زيادي به‌وجود آورد. مثل اينكه همين الان با اينكه مي‌توانيم دامنه فعاليت‌هاي خود را گسترش دهيم اما به‌دليل اينكه جاي ثابتي نداريم، خيلي از ظرفيت‌هاي خير از بين مي‌رود. حتي اگر يك انباري ساده هم بتوانيم در تهران داشته باشيم كلي برايمان نعمت است. خصوصا در بحث‌هايي مثل جهيزيه يا تهيه ارزاق و كالاهاي اساسي.»

  • خستگي فقط يك بار، پشيماني هرگز

خانم فعلي (اسماعيلي) اكنون در آستانه ورود به دهه پنجم فعاليت‌هاي خيريه قرار دارد و اين در شرايطي است كه ايشان به‌دليل حجم فعاليت‌ها و فشار و استرس رواني، هم مشكل بينايي پيدا كرده‌اند و هم پاهايشان دچار ناراحتي است. وقتي از او در مورد خستگي و پشيماني سؤال مي‌كنم بسيار با قاطعيت جواب مي‌دهد و موضوع جالبي را مطرح مي‌كند: «يك بار در كرج كه بودم، موضوعاتي پيش آمد كه خيلي خسته شدم و فكر كردم ديگر حوصله اين كار را ندارم.

براي همين وقتي به خانه آمدم پيش خودم تصميم گرفتم كه اين كارها را رها كنم. در همين فكرها خوابم برد و خواب عجيبي ديدم كه هنوز برايم تعريف كردنش هم سخت است. بعد از آن خواب عجيب وقتي بيدار شدم حالت طبيعي نداشتم. نه دست و پايم درست حركت مي‌كرد ونه مي‌توانستم درست حرف بزنم. در همان حال وقتي يكي از همسايه‌ها بي‌خبر از حال من موردي را با من مطرح كرد كه نيازمند كمك است، از او خواستم تا دست و پايم را بگيرد و به هر طريقي مرا به خيريه برساند تا كار آن بنده خدا زمين نماند. بعد از آن تا به امروز حتي لحظه‌اي فكر توقف كار را هم نكرده‌ام.»

  • يك خانواده همراه

در مورد همراهي خانواده‌اش سؤال مي‌كنم و اينكه آنها از فعاليت‌هاي شما ناراضي يا خسته نمي‌شوند كه پاسخ مي‌دهد: «خيلي از اين فعاليت‌ها كه به ثمر مي‌رسد مديون تلاش همسرم است. بار‌ها پيش آمده كه براي كارهاي خيلي جزئي مثل تقسيم كردن گوشت، خودشان را به زحمت انداخته و از محل كارشان به خانه مي‌آيند تا من دست‌تنها نباشم؛ با اينكه خودشان هم جانباز شيميايي هستند و خيلي نبايد فعاليت كنند. در گذشته هم در خيلي از امور، ايشان را به زحمت انداختيم اما هميشه مشوق بوده‌اند و انتقادي نداشتند. بچه‌ها هم خدا را شكر همينطورند و به نوعي با اين زندگي بزرگ شده‌اند. آنها هم هميشه به من كمك مي‌كنند؛ خصوصا دخترم كه اين روزها به نوعي قائم‌مقام من است و خودش خيلي از كارها را بدون نياز به من پيش‌مي‌برد. پسرها هم هر كاري از دستشان بربيايد فرو‌گذار نمي‌كنند.»

  • اميدمان فقط به خداست

«خب اينكه خيرين مي‌آيند و لطف دارند سر جاي خود، اما ما دست نيازمان هميشه به سمت خدا دراز است. بارها پيش آمده كه ما موردي را براي كمك داشتيم اما دستمان خالي بود و كسي را نداشتيم. با اين حال، خداوند ما را تنها نگذاشت و همه‌‌چيز جور شد تا شرمنده كسي نشويم.»

  • تنها آرزو

در پايان گفت‌وگو از او در مورد آرزوهايش مي‌پرسم و اينكه بعد از اين همه سال فعاليت چيزي هست كه به آن دست پيدا نكرده باشد؛ مي‌گويد: «ما در تهران خيلي مي‌توانيم كار انجام دهيم و خدا را شكر همت مردم در كار خير خيلي زياد است اما جايي نداريم كه بتوانيم از همه اين ظرفيت‌ها استفاده كنيم. الان تنها آرزوي من اين است كه بتوانم براي خيريه يك مكان ثابت پيدا كنم. ما الان حتي انباري هم نداريم و خب خيلي از كارهاي ما روي زمين مي‌ماند.»

  • گر صبر كني...

«متأسفانه توكل در بين جوان‌هاي ما خصوصا در مسئله ازدواج خيلي كم است. ما اينجا طلبه‌اي داشتيم كه در نماز شب براي ازدواج دعا كرده بود و هم حجره‌اي‌اش كه دعا را شنيده بود از طريق واسطه‌اي خبر را به ما رساند. ماهم برايش دست به‌كار شديم و به لطف خدا توانستيم براي او مقدمات يك زندگي را فراهم آوريم. او هم‌اكنون در قم مشغول به تحصيل است و صاحب فرزند شده و خدا را شكر زندگي خوبي دارد. او بعد‌ها براي تشكر، قرآن جيبي خودش را به همراه يك نامه برايم فرستاد. اما بعضي فكر مي‌كنند بايد يك شبه به همه‌‌چيز برسند يا بعضي هم تحمل پاييني دارند و اصلا صبر نمي‌كنند. درباره جهيزيه‌هايي كه مي‌دهيم، يك‌بار يك دختر خانم از ترس اينكه جهيزيه‌اش به‌موقع نرسد اقدام به‌خودكشي كرد كه خدا را شكر ناموفق بود اما يك هزينه درمان هم به او تحميل شد. بارها پيش آمده كه روزي كه جهيزيه‌ها را مي‌دهيم زنگ مي‌زنند و مي‌گويند ما باور نمي‌كنيم كه اين وسيله‌ها براي ماست و پشت گوشي حسابي اشك شوق مي‌ريزند.»

  • حاجت هيچ استخاره نيست

گاهي ما آدم‌ها در زندگي اصطلاحا حالمان خوب است. مشكلات اطرافمان برايمان رنگ و بويي ندارد و حس نوع دوستي‌مان گل مي‌كند. اينجور وقت‌ها مي‌خواهيم كسي را پيدا كنيم كه مطمئن باشيم نيازمند است و واقعا كمكي كه مي‌كنيم به‌دست او مي‌رسد. اين يك طرف ماجراست و خيلي هم خوب است اما كمك هم لزوما كمك مادي نيست. يعني بعضي اوقات يك وجه نقدي خانواده‌اي را از نابودي نجات مي‌دهد اما خيلي وقت‌ها اگر كمك مادي به‌صورتي باشد كه علاوه بر رفع نياز كوتاه‌مدت، نياز‌هاي بلندمدت شخص نيازمند را هم برطرف كند خب نور علي‌نور است. واضح است كه اين مورد خيلي بهتر از مورد قبل است. كاري كه خانواده خانم اسماعيلي براي نيازمندان مي‌كنند در واقع از همين نوع نگرش بهره برده و تلاشي است براي كارآفريني افراد نيازمند. آنها فرد نيازمند را به دريافت كمك عادت نمي‌دهند؛ بلكه يك جور خوداتكايي و روي پاي خود ايستادن كه ديگر بعد از اين براي گذران چرخ زندگي دستشان را بر زانوي خود بگيرند. شما اگر بخواهيد مثل خانواده اسماعيلي در امر خداپسندانه فعاليت كنيد، چقدر بايد فكر كنيد؟ بايد استخاره كنيد ؟ يا در كار خير حاجت به هيچ استخاره‌اي نداريد؟

  • مورد ناراحت‌كننده

بين صحبت‌هايش مدارك پزشكي بيماري را نشان مي‌دهد كه در حال پيگيري وضعيت او است. مدارك مربوط به جوان 18ساله‌اي است كه جمجمه‌اش در اثر تصادف شكسته و براي درمان نيازمند هزينه بسيار زيادي است كه خانواده‌اش توان پرداخت آن را ندارند. مي‌گويد وقتي مادرش زنگ زده بود فقط يك جمله از قول پسرش گفته بود «مادر ديگر نياز نيست شما خرج ما را بكشيد، من خودم هستم.»

اما يك تصادف همه‌‌چيز را به هم ريخته بود. فقط خدا را شكر ضربه مغزي نشده اما شكستگي جمجمه، دوبيني و هزينه‌هاي بسياري را تحميل كرده كه خانواده‌اش را زير فشار زيادي قرار داده است.

کد خبر 285507

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha