پاراگراف بالا به راحتي ميتواند دستمايه يك شايعه خوب قرار بگيرد و خيليها را هم بترساند. آنچه خوانديد زاده ذهن نويسنده اين سطور است اما من معتقدم اين بيماري ساختگي در روزگار ما - نه به حدي كه بيماري ناميده شود يا چنين خطرناك باشد- وجود دارد و گاهي واقعا ميتواند زندگي ما را حسابي مختل كند.
فوتوفيليا از نظر من يعني وابستگي ذهني به عكس گرفتن از همهچيز در همه جا! قديمترها اگر عكس با كيفيت و خوب ميخواستي بايد دست به دامان عكاسيها ميشدي. عكاسي مكان داشت و زمان و هزينه. بعدها كه دوربينهاي عكاسي باب شد بازهم تعداد عكسها محدود بود و ظاهر كردنشان هم هزينهبر بود و همزمان بر. بنابراين بازهم با محدوديت مواجه بوديم. اما امان از زماني كه دوربينها ديجيتال شدند و امانتر از زماني كه موبايلها دوربين دار شدند. عكس گرفتن همزمان خود را از دست داد و هم مكان و هزينه را. از آن طرف هم احساس نياز براي آن تشديد شد. عكسهاي پروفايل، صفحات شخصي، شبكههاي اجتماعي و همه ابزارهاي رسانهاي شخصي بايد مدام «به روز» يا به قولي آپديت شوند. اينستاگرامت بايد اقلا روزي 8-7 تا عكس جديد داشته باشد، توي گروههاي وايبري هميشه بايد چيزي براي نشان دادن داشته باشي و الي آخر. اين يعني اينكه هيچ لحظهاي نبايد از چشمان ظريف دوربين تو پنهان بماند، حتي اگر حريم خصوصي ديگران را هم بشكند. «شما و همهچيز، يهويي» بايد ثبت شود.
اگر پشت فرمان ماشين هم نشسته باشيم نبايد اتفاق جذابي كه در پيرامون مان افتاده از دستمان در برود. حتي اصلا مهم نيست كه به سفر آمدهايم تا از ديدن مناظر زيبا لذت ببريم و نفسي تازه كنيم؛ مهم اين است كه يك خروار عكس با خودمان برگردانيم تا همه دنيا بدانند ما در كجا بودهايم. درواقع ميرويم سفر تا به جاي ديدن مناظر زيبا، تفريح كردن يا ديدار از اماكن تاريخي و گردشگري فقط وقت خود را به عكس گرفتن از آنها تلف كنيم. اگر عكس نگيريم، انگار كه اصلا سفر نرفتهايم. دوربين اين روزها همراه هميشگي ماست و اينچنين ميشود كه ما لذت بيواسطه از پيرامون خود را از دست ميدهيم و همهچيز را گره ميزنيم به واسطهاي به نام عكس. به جاي ثبت لحظهها، زيباييها و رويدادها در ذهنمان ترجيح ميدهيم آنها را در دوربينمان ثبت كنيم. اينجاست كه همهچيز پس از مدتي برايمان مصنوعي ميشود و پس از مدتي هم، وابستگي نتيجه محتومي است كه ذهن و روان ما را درگير ميكند. آيا شما هم به فوتوفيليا مبتلا هستيد؟!
نظر شما