یکشنبه ۳ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۲:۵۴
۰ نفر

همشهری آنلاین: رشد شگفت انگیز تپل‌ترین کودک ایرانی همچنان ادامه دارد. محمد ۱۰ ماهه وزنش به ۳۵ کیلوگرم رسیده است!

تپل ترین کورک

ماجراي محمد بيشتر شبيه به افسانه‌هاست. آدم با ديدن اين پسر بچه يادش به وصف فردوسي از سهراب در شاهنامه مي‌افتد.

« چو يك ماه شد، همچو يك سال بود و...». البته شاعر بزرگ كشورمان آن موقع به لوازمي مثل دوربين عكاسي و فيلمبرداري مجهز نبود كه حرف‌هايش را مستند كند، اينگونه بود كه پاي اغراق و افسانه وسط آمد.

اما گزارش اين صفحه سرنخ نه اغراق است و نه افسانه و اين عكس‌ها نيز واقعي است. محمد، پسربچه بجنوردي است كه در 8 ماهگي لباس‌هاي برادر 7 ساله‌اش را مي‌پوشد!

در شماره‌هاي قبلي سرنخ تپل‌ترين كودك ايران را اينگونه توصيف كرديم. حالا محمد در اين 2ماه 10 كيلوگرم وزن اضافه كرده(!)، بعد از پيگيري‌هاي بچه‌هاي سرنخ، موقعيتي فراهم آمد و اين روزها محمد و خانواده‌اش به پايتخت آمده‌اند و او تحت درمان است.

آمدن محمد به پايتخت فرصتي بود تا از نزديك تپل‌ترين كودك ايراني را ملاقات كنيم، محمد به همراه پدر و مادرش به دفتر مجله آمدند همه بچه‌هاي تحريريه دوره‌اش كردند!

گفتند اين سهراب نيست، خود رستم است! گزارش متفاوت اين شماره سرنخ از آخرين وضعيت رستم كوچولو را در ادامه بخوانيد.

  • آشنايي ما با تپل‌ترين كودك ايراني

بگذاريد از ماجراي چگونگي آشنايي‌مان با محمد و خانواده‌اش بگوييم. ماجراي جالبي كه از يك پيامك شروع شد! دو ماه پيش بود كه در ميان پيامك‌هايي كه مخاطبان مجله سرنخ، در هر شماره برايمان ارسال مي‌كنند يك پيامك نظرمان را جلب كرد.

عجيب بود، ارسال كننده پيامك نوشته بود. «من از خوانندگان پر و پا قرص مجله‌تان هستند اما شگفت‌انگيزترين كودك ايراني در خانه ما زندگي مي‌كند! من پدر اين كودكم. پسرم 8 ماهش است اما وزنش 25كيلوگرم است!»

با اينكه تا به حال در بخش شگفتي مجله با آدم‌هاي عجيب و غريب بسياري آشنا شده‌ايم، اما باور اين پيامك براي خود ما هم سخت بود، با شماره‌اي كه با آن پيامك ارسال شده بود تماس گرفتيم. آقايي تلفن را جواب داد. پدر محمد بود. تا شنيد از كجا تماس مي‌گيريم، سفره دلش را باز كرد.

  • ماجراي رستم كوچولو...

آقاي كوهي، بجنوردي است.يكي از شهرستان‌هاي استان خراسان شمالي. آن روز، پدر محمد پشت تلفن گفت:«محمد وقتي به دنيا آمد حدودا 4 كيلو بود كه وزني عادي است.

تا دو ماهگي هم، اين وزن ثابت ماند. اما بعد از دو ماه، اتفاقي باورنكردني رخ ‌داد، بعد از دو ماهگي، چاق شدن روز به روز محمد را مي‌شد با چشم ديد، تا آنجايي كه ديگر من و مادرش بدون ميزان و ترازو به راحتي متوجه مي‌شديم كه فرزندمان دارد به سرعت وزن اضافه مي‌كند.

تا چهار ماهگي صبر كرديم، اطرافيان مي‌گفتند حتما شير مادرش به او مي‌سازد، مشكلي نيست و به خودي خود متوقف خواهد شد و...

دلمان به اين حرف‌ها خوش بود اما چهار ماه كه شد كودك‌مان 12 كيلو شده بود، بدتر اينكه، روند اضافه وزن هنوز هم ادامه داشت.

متاسفانه پزشكان و متخصصان بجنوردي بعد از چندين آزمايش جور واجور، علت چاقي محمد را تشخيص ندادند و محمد به متخصصان مشهدي معرفي شد. چند ماهي نيز درگير انجام آزمايشات مختلف در شهر مشهد بوديم در حالي كه همچنان روند چاقي محمد ادامه داشت.

يك ماه پيش، يكي از متخصصان گفت احتمالا به خاطر شير مادر است، شير مادر كمتر به او بدهيد و بيشتر از غذا‌هاي كمكي مثل سوپ، شير برنج و اين چيزها بخورد.

وقتي كودكي از شير مادر گرفته مي‌شود تا بيايد خودش را با غذا و خوراكي وفق بدهد زمان مي‌برد و اين اتفاق باعث مي‌شود كودك لاغر و نحيف شود. هم پزشكان و هم من و مادر محمد به اين راهكار اميدوار بوديم.

الان يك ماهي است كه محمد شير مادر نمي‌خورد اما در او هيچ تغييري حاصل نشده كه هيچ، بلكه موضوع حادتر هم شده. چراكه محمد همان بار اول، كاسه سوپ را سر كشيد!

آن هم با اشتها و حرص و ولع. برخلاف ديگر كودكان اشتهاي عجيبي دارد. آنقدر غذا را با لذت و تمام و كمال مي‌خورد كه مانده‌ايم چطور چنين چيزي امكان دارد. گرسنه كه مي‌شود تاب نمي‌آورد، قشقرقي به پا مي‌كند كه آن سرش ناپيداست. تنها غذا او را راضي مي‌كند.

حالا او شير مادر را در كنار غذاي كمكي، نوش جان مي‌كند و وضع بدتر شده است.»

آقاي كوهي ادامه مي‌دهد: اين اواخر پزشكان گفته‌اند بهتر است محمد به پايتخت برود تا آنجا بستري شود. چراكه با اين وضعي كه او دارد پيش مي‌رود خطر بزرگي تهديدش مي‌كند اما متاسفانه ما از پس هزينه‌هاي درماني كودك‌مان بر نمي‌آييم.

شغلم آزاد است كه آن هم لنگ شده. به خاطر نگهداري از محمد مجبور هستم بيشتر اوقات را در خانه بگذرانم، مادرش كه نمي‌تواند به تنهايي اين بچه را‌تر و خشك كند. اصلا نمي‌تواند تكانش بدهد.

خانه‌نشيني من باعث شده مشكلات اقتصادي سر راهمان سبز شود، ديگر نمي‌توانم فرزندم را بستري كنم چراكه از پس پرداخت مخارج دوا و درمانش بر نمي‌آيم.»

  • سفر محمد از بجنورد به پايتخت جهت درمان

آن روز حرف‌ها و درد دل‌هاي يك پدر و مادر نگران در مورد كودك خاص‌شان را شنيديم. پدر محمد عكس‌هاي پسرش را برايمان ارسال كرد. باور نكردني بود.

محمد يكي از بامزه‌ترين و دوست داشتني‌ترين كودكاني است كه تا به حال ديده بوديم. اما برايمان مهم‌تر از مورد خاص محمد و رشد عجيبش، سلامتي محمد بود. به همين خاطر وقتي گزارش تپل‌ترين كودك ايراني را تنظيم مي‌كرديم، تمام اميدواريمان به اين بود كه مخاطبان‌مان با خواندن گزارش محمد، براي درمان اين كودك، خانواده‌اش را ياري كنند.

خوشبختانه بعد از چاپ شدن گزارش، تلفن‌هاي تحريريه به صدا در آمد و افراد خيري پا پيش گذاشتند. محمد و خانواده‌اش با كمك خيرين توانستند 14 بهمن ماه، با هواپيما به پايتخت بيايند و تپل‌ترين كودك ايراني آزمايشات پزشكي را از سر گرفت.

حالا چند روز از آمدن محمد و خانواده‌اش به تهران مي‌گذرد و محمد پيش چند متخصص و پزشك ويزيت شده. 19 بهمن ماه دعوت‌شان كرديم به دفتر تحريريه و با محمد از نزديك ملاقات كرديم.

  • دفتر تحريريه؛ 19 بهمن ماه 93

پير و جوان، زن و مرد، بهتر بگويم، همه كاركنان طبقه، وقتي محمد و خانواده‌اش وارد دفتر شدند، دست از كار كشيدند و به ديدن تپل‌ترين كودك ايران آمدند.

محمد همينطور كه در آغوش پدر روي صندلي نشسته، لبخند مي‌زند و براي همه دست تكان مي‌دهد. شيطنت و بازيگوشي‌اش همه را به وجد آورده است، درست همانطور است كه پدرش براي‌مان وصفش كرده بود. فعال و باهوش.

خلاصه محمد در يك نگاه همه را شيفته خودش كرد. ديگر در آن همهمه نمي‌شد با خانواده‌اش گفت‌وگو كنيم. به اتاق مصاحبه رفتيم تا بلكه آنجا بتوانيم با آنها صحبت كنيم. اما باز هم از پشت ديوار شيشه‌اي اتاق مصاحبه، همكاران با انگشت محمد را به يكديگر نشان مي‌دادند و او را تماشا مي‌كردند. از مادر محمد پرسيدم:

  • عكس العمل مردم هنگام ديدن پسرتان هميشه اينگونه است؟

بله. تقريبا همه وقتي محمد را مي‌بينند به سمت‌مان مي‌آيند. محمد هم بازيگوش است. غريبه و آشنا برايش فرقي ندارد. هر كسي كه به سمتش مي‌آيد شروع مي‌كند به بازي كردن با او.

  • از داشتن فرزندي مثل محمد بگوييد. چگونه تجربه‌اي است؟

با وجود همه سختي‌هايي كه در نگهداري او داريم اما داشتن چنين فرزندي لذتبخش است. باورتان نمي‌شود من و همسرم تمام دلخوشي‌مان به اين بچه است، ببينيد چقدر انرژي دارد. اگر يك لحظه پدرش رهايش كند كل دفتر كارتان را به هم مي‌ريزد.

  • نگهداري محمد چه مشكلاتي برايتان دارد؟

محمد را به تنهايي نمي‌توانم تكان بدهم. حتي پدرش هم وقتي مي‌خواهد بلندش كند من بايد به او كمك كنم. عوض كردن پوشك و حمام كردنش كار سختي است. ما از موقعي كه محمد وزنش زياد شده از خانه خارج نمي‌شويم. تا به حال حتي به يك ميهماني هم نرفته‌ايم. اضافه وزنش از يك طرف، بازيگوشي‌اش هم از طرف ديگر. راستش كنترل كردن محمد سخت است.(خنده)

  • از نتايج درمان بگوييد. پزشكان چه مي‌گويند؟

در اين مدت، محمد دايم تحت آزمايش‌هاي مختلف قرار گرفته است. هنوز نتيجه‌اي حاصل نشده. راستش برخي از پزشكان با ديدن محمد تعجب مي‌كنند. اما به ما دلگرمي مي‌دهند و مي‌گويند با توجه به فعال بودن فرزندتان بعيد است به ديابت و چربي خون دچار شده باشد. پزشكان مي‌گويند هنوز دير نشده، اما اگر زود دست به كار نمي‌شديد وضعيت وخيم‌تر مي‌شد. فعلا منتظر جواب آزمايشات هستيم و از خدا مي‌خواهم فرزندم بهبود يابد.

  • چه غذاهايي به محمد مي‌دهيد؟

علاوه بر شير، برايش فرني درست مي‌كنم. بيشتر شب‌ها گرسنه مي‌شود، روزي تقريبا 6 وعده فرني مي‌خورد. تنها، فرني او را سير مي‌كند، نيمه شب‌ها هم گرسنه مي‌شود و بايد فرني‌اش آماده باشد.

  • محمد بيشتر چه غذا‌هايي دوست دارد و چقدر غذا مي‌خورد؟

عاشق غذا‌هاي شيرين است و تقريبا دو يا سه برابر كودك‌هاي هم سن و سالش در هر وعده غذا مي‌خورد!

  • علاوه بر غذا خوردن، تپل‌ترين كودك ايراني چه رفتار‌هاي خاص و متفاوتي نسبت به هم سن و سالانش دارد؟

پسرم وقتي سير مي‌شود شروع مي‌كند به بازي كردن. نه اهل گريه است و نه اهل نق زدن. فقط يك آدم پر انرژي مي‌خواهد كه پا به پاي او بازي كند. روزها، مرتب من و پدرش به دنبال او در خانه مي‌دويم، چهار دست و پا از سالن مثل برق مي‌رود داخل آشپزخانه و اتاق خواب‌ها. همه چيز را به هم مي‌ريزد. ما هم بايد مواظبش باشيم.

  • خرج بچه‌اي مثل محمد ماهانه چقدر است؟

حدودا يك ميليون تومان خرج دارد. پوشك محمد سايز 7 است. اين پوشك هم كمياب است و هم بايد مرغوب‌ترين جنس را خريداري كنيم. در غير اين‌صورت پوست حساس اين بچه آسيب مي‌بيند.

  • وقتي متوجه شديد كه هزينه درمان پسرتان را خيرين پرداخت مي‌كنند چه احساسي داشتيد؟

براي من يك روياست. براي مادري كه آرزو دارد فرزندش را به آغوش بگيرد و نمي‌تواند، در حد يك روياست. ما در اين مدت خواب و خوراك درست و حسابي نداشتيم و همه‌اش نگران بوديم.

شب‌ها از اين مي‌ترسيدم كه مبادا نفس كودكم به خاطر چاقي بيش از حد خداي ناكرده بگيرد، باورتان نمي‌شود، با چشمان باز مي‌خوابم! چشمم به محمد است و گوشم به نفس‌هايش.

مدام نگران سلامتي اين بچه‌ام، كاري كه اين خيرين كردند را با هيچ واژه و كلمه‌اي نمي‌توانم تحسين كنم. آنها را خدا فرستاده تا ناجي محمد من بشوند.

  • آيا خيرين را مي‌شناسيد؟

نه. آنها خودشان را معرفي نمي‌كنند. تنها فاميل دو نفر از خيرين را مي‌دانيم اما هيچ كدام‌شان را نديده‌ايم.

درمان محمد در پايتخت همچنان ادامه دارد. پزشكان و محققان مي‌توانند در تشخيص بيماري به اين كودك و خانواده نگرانش كمك كنند و خيرين هم مي‌توانند با پرداخت بخشي از هزينه‌هاي سنگين درمان و نگهداري تپل‌ترين كودك ايراني، خانواده اش را ياري دهند.

منبع:همشهري سرنخ

کد خبر 287890

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha