پگاه شفتی: راستی این روزها چوپان‌ها چه‌کار می‌کنند؟ هنوز نی می‌زنند؟ آواز می‌خوانند؟ با گرگ‌ها چه‌طور کنار می‌آیند؟

دوچرخه

این‌ها سؤال‌هايي است که از دو چوپان پرسیده‌ایم. یک چوپان ایرانی و یک چوپان بلژیکی. چوپان ایرانی را جایی در نزدیکی کرمانشاه پیدا کردیم. فرهاد غفوری، چوپان باصفای کرد، از روزهایش با گرگ و گله و سگ باوفایش گفت.

جهانبین شکری یک کرمانشاهی دوست‌داشتنی دیگر، به سراغ فرهاد غفوری رفت و از او وگوسفندهایش برای دوچرخه عکس گرفت. زحمت ترجمه‌ی بخشی از حرف‌های فرهاد از زبان کردی به فارسی هم بر عهده‌ی جهانبین شکری بود.

***

دوچرخه

  • چند سال است که چوپان هستی؟

از بچگی. پدر و پدربزرگم هم همین کار را می‌کردند. تا هفت پشتمان گله داشتیم و هنوز هم داریم؛ هم گوسفند، هم بز و هم گاو.

من عمویی دارم که این کار را رها کرد اما مریض شد و دکتر به او گفت اگر دوباره به صحرا و پیش گوسفندها برگردی خوب می‌شوی. او هم همین کار را کرد و خوب شد.

  • از این کار خوشتان می‌آید؟

خیلی. چون با کوه و طبیعت بزرگ شدم. شهر را دوست ندارم. کارمان این است که هر روز به صحرا برویم. 60 سال است که پدرم در این کار است. قبل از او هم پدربزرگم. از این‌جا تا گرم‌سیر(چراگاهی که در روزهای سرد سال، به آن کوچ می‌کنند.) با ماشین، 12 ساعت راه است؛ اما ما با پای پیاده به آن‌جا می‌رویم. بعد از عید دوباره به چراگاه‌های کرمانشاه برمی‌گردیم.

  • با این گوسفندها چه‌کار می‌کنید؟

ما بیش‌تر گوسفند ماده پرورش می‌دهیم. چون از آن‌ها بره می‌گیرم و شیر و ماست. از پشم آن‌ها هم نخ می‌گیریم. سیاه‌چادرهای عشایری را از پشم گوسفند و بز درست می‌کنیم، چون جلو نفوذ آب را می‌گیرد.

  • نگه‌داری کدام را بیش‌تر دوست داری؟

نگه‌داری گاو سخت است؛ چون یک‌جا هستند و علفشان را باید با دست خودمان جلویشان بریزیم. چون گاو را نمی‌شود راه دور برد. اما هزینه‌ي نگه‌داری بز و گوسفند پایین‌تر است و برای همین نگه‌داری از بز و گوسفند برایمان راحت‌تر است.

  • برای گوسفندها اسم هم گذاشته‌ای؟

بله، به زبان خودمان. اما از روی نژادشان اسم می‌گذاریم. مثلاً یک نژاد گوسفند هست که گوشش کوچک است و ما به او می‌گوییم «کَری». در کل از روی رنگ و نژادشان اسم می‌گذاریم. گوسفندهای من نژاد بختیاری و فرانی دارند. یک نژاد هم داریم به اسم «مهربان».

  • مهربان؟

این نژاد از سمت همدان آمده. چون خیلی راحت و در مدت کمی پروار می‌شود و دنبه‌ي کم و گوشت بیش‌تری دارد و در سال هم دوبار زایمان می‌کنند. به آن‌ها می‌گوییم مهربان، چون گوسفندان صبور و قانعي  هستند. رنگشان هم حنایی یا سبز است و سفید نیستند.

  • چند روز در هفته گله را به چَرا می‌برید؟

هر روز هفته می‌بریمشان. ناهارمان را هم با خودمان می‌بریم. در فصل بهار بیش‌تر در چراگاه می‌مانیم، اما در پاییز و زمستان چون روزها کوتاه‌تر است، زودتر برمی‌گردیم.

  • شده گرگ به گوسفندهايت حمله کند؟

بله، دوبار در همین منطقه (کرمانشاه). بار اول که گرگ حمله کرد 10 سالم بود و خیلی ترسیدم. ولی به‌خاطر این‌که گوسفندها را نخورد، رفتم جلو و داد و فریاد کردم.گرگ هم از فریاد من فرار کرد. اما گوسفند را زخمی کرد. ما کنار جنگل بودیم و گرگ گردن گوسفند را گرفته بود که به جنگل ببرد و بخورد. اما با داد و فریاد من فرار کرد و به جنگل رفت. بعد از آن دیگر ترسم از بین رفت.

یک‌بار هم در گرم‌سیر (منطقه‌اي كه در فصل سرما به آن كوچ مي‌كنند) جاي پای گرگ دیدم. گرگ‌های آن‌جا اصلاً از آدم نمی‌ترسند و خیلی راحت به آدم حمله می‌کنند، حتی قبلاً هم پیش آمده که به آدم حمله کنند. برای همین تا جاي پايشان را دیدم، گوسفندها را دور خودم جمع کردم و از آن‌جا رفتیم. اما در همان منطقه گرگ به یکی از گوسفندهای پدرم حمله کرده و آن را کشته بود. گرگ عادت دارد وقتی به گله حمله می‌کند، گوسفندها را یکی‌يكي بکشد. بعد در فرصت مناسب یکی از آن‌ها را با خودش می‌برد.

  • تا به حال سر گوسفندهای خودت را بریده‌ای؟

بله.

  • سخت نبود؟

چرا، خیلی سخت بود. مثلاً پنج سال گوسفندی داشتم که همیشه جلو گله می‌دوید. در جاهایی که هیچ گوسفندی نمی‌توانست راه برود، او راه می‌رفت و هرجا من می‌رفتم دنبالم می‌آمد. شیر زیادی هم داشت و بره‌های خوبی هم برایم آورد. اما متأسفانه مریض شد و...

  • به نظر شما گوسفندها خنگ هستند و احساسی ندارند؟

اصلاً این‌طور نیست. مثلاً  گوسفندی دارم که شاید اندازه‌ی یک انسان می‌فهمد. گوسفند را اگر در کوه ول کنی، خودش می‌تواند خانه‌اش را پیدا کند. یا گله‌اش را می‌شناسد و به گله‌ی دیگری نمی‌رود. یا وقتی صدایش می‌زنم پیشم می‌آید. البته «گوسفندِ پرواری» (گوسفندي كه آن ‌را براي استفاده از گوشتش پرورش مي‌دهند) این‌طور نیست چون کم‌تر با صاحبش در ارتباط است.

  • با گوسفندها بازی هم می‌کنی؟

بله. دنبال‌بازی می‌کنیم مثلاً، یا آن‌ها می‌دوند من به دنبالشان یا برعکس. به‌خصوص با بچه‌هایشان زیاد بازی می‌کنم.

  • می‌دانید سال 94 سال گوسفند است؟ در این سال می‌خواهید چه‌کار کنید؟

بستگی به هوا دارد. امیدوارم در سال گوسفند هوا خوب باشد، باران زیاد بیاید تا علف سبز شود و گوسفندهای من بخورند. ما هم کم‌تر مجبور شویم کوچ کنیم.

  • درباره‌ي چوپان دروغگو چه مي‌دانيد؟

يادم مي‌آيد چوپاني بود که مي‌گفت جاهای خوب و پرعلف، گرگ دارد؛ تا ما بترسیم و گوسفندها را به آن‌جا نبریم. ما هم نمی‌بردیم، اما بعداً شنیدیم که این دروغ راست از آب درآمده و گرگ به گله‌ي همان چوپان دروغگو حمله کرده است.

  • نی هم می‌زنید؟

فلوت می‌زنم. گاهی اگر هوا خوب باشد فلوت می‌زنم. البته نُت‌های محلی.

  • سگ گله هم دارید؟

بله، بعضی مواقع، گله را به سگ می‌سپاریم و به خانه می‌آییم، یا موقع کوچ، یک سگ جلو گله و یکی هم پشت گله نگهبانی می‌دهد و با حس بویایی‌اش می‌تواند حضور گرگ یا دزد را تشخیص دهد.

***

به يكي از گوسفند‌ها مي‌گويم :ننه!

دوچرخه

چوپان بودن که ملیت نمی‌شناسد؛ آدم‌ها در همه‌جای دنیا دوست دارند پنیر و ماست گوسفندی بخورند. «ژان‌لوران ویام »
(Jean‌laurent Wiame)، یک چوپان بلژیکی است. او در استان انو در غرب بلژیک زندگی می‌کند.

با اين چوپان از طريق يك بلژيكي ديگر به نام «گَئِل پوله»  (Gaël Poulet)، آشنا شديم. گئل يك روز تعطيلش را به هفته‌نامه‌ي دوچرخه هديه كرد.

او سوار ماشينش شد و به آدرسي رفت كه اين چوپان بلژيكي از خودش روي اينترنت گذاشته بود. از ژان عكس گرفت و سؤال‌هايي را كه برايش فرستاده بودم، از او پرسيد و فايل صوتي اين گفت‌وگو را برايم فرستاد.

***

  • چند سال است که چوپان هستيد؟


26 سال؛ البته این تنها شغل من نیست. من تکنيسین هم هستم. اما چوپاني را خیلی دوست دارم.

  • پدر و مادرت هم در این کار بودند؟

نه. پدر و مادرم نه گاو و گوسفند داشتند نه مزرعه. من خودم عاشق حیوان‌ها هستم.

  • چه‌طور شروع کردی؟

اول فقط یک گوسفند داشتم. بعد شدند دو تا و حالا هم 300 تا!

  • برای آن‌ها اسم هم گذاشته‌ای؟

بله، برای چندتایی از آن‌ها، اما نه همه‌شان. اسم گذاشتن روی 300 گوسفند سخت است. در میان آن‌ها گوسفندی هست که

  • بیش‌تر از بقیه دوستش داشته باشی؟

بله، يكي از آن‌ها خیلی مهربان است و بیش‌تر از بقیه با من صمیمی است.

  • اسمش چیست؟

اسمش «مِمِق» (Mémère) است. (به زبان فرانسه، ممق به معنای ننه، مادربزرگ، یا زن پیر است)

  • گوسفندها با هم دعوا هم می‌کنند؟

این‌جا(در آغل) نه. نمی‌شود آن‌ها را هم همیشه از آن‌جا بیرون برد، چون می‌دزدنشان.

  • پس آن‌ها همیشه همین‌جا هستند؟

نه، هر روز یا هر دو روز یک بار آن‌ها را به مرتع می‌بریم.

  • در بلژیک دیگر زیاد چوپان پیدا نمی‌شود، چرا؟

چون این شغل در گذشته بیش‌تر متداول بوده و الآن دیگر در بلژیک چندتایی بیش‌تر چوپان نداریم.

  • بز هم دارید؟

بله، اما فقط دوتا. آن‌ها را بيش‌تر براي  بچه‌ها نگه ‌داشته‌ايم.

  • چوپان‌بودن چه فرقی با مزرعه‌داری دارد؟

مزرعه‌دارها گاو دارند و لبنیات تولید می‌کنند، ولی ما فقط گوسفند داریم. البته این کار هم خیلی با مزرعه‌داری فرق ندارد.

  • پس شما چه‌چیزی از گوسفندها تهیه می‌کنید؟

من فقط به خاطر گوشت، آن‌ها را پرورش می‌دهم. نه لبنیات و نه پنیر، فقط گوشت.

  • خودتان می‌کُشیدشان؟

نه، کس دیگری این کار را می‌کند.

  • تابه‌حال خودتان گوسفند کشته‌اید؟

نه، هیچ‌وقت!

  • وقتی قرار است یکی از آن‌ها را بکشند برایتان سخت نیست؟

همیشه ناراحت می‌شوم. وقتی جلو چشمم به دنیا می‌آیند و بزرگ می‌شوند، برایم خیلی سخت می‌شود. ولی خب چه می‌شود کرد.

  • گوسفندها باهم می‌جنگند؟

بله، خب بیش‌تر حیوان‌ها باهم می‌جنگند، اما ما سعی می‌کنیم آن‌هایی را که با هم دعوا می‌کنند زیاد به هم نزدیک نشوند.

  • آیا گوسفندها چیزی نمی‌فهمند و احساسی ندارند؟

اين‌طور نيست، بعضی از آن‌ها خوب می‌فهمند. ترس، نگرانی و این‌طورچیزها را هم كاملاً حس می‌کنند.

  • می‌دانی امسال سال گوسفند است؟

آه بله، شنیده‌ام...

  • با گوسفندها بازی هم می‌کنی؟

اوه بله، همیشه.

کد خبر 289372

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha