سه‌شنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۴ - ۰۶:۱۲
۰ نفر

جعفر خضوعی: از زمین لرزه ۲۱مرداد سال ۹۱ ارسباران حدود ۳۲‌ماه گذشته است اما هنوز هم لرزه‌ها هستند.

کنار مزار پسرم می‌مانم

مي‌آيند و روزهاي سخت پس از زلزله را در خاطر مي‌آورند؛ روزهاي سخت با پس‌لرزه‌هاي واهمه‌انگيز و سرماي زمستان و چادر و كانكس. اكنون كه چندان به سالگشت سوم آن زمين‌لرزه نمانده است خبر كانكس‌نشيني در روستا لرزه در جان‌ها مي‌اندازد.

روستاي « آقاكندي» در 24كيلومتري غرب اهر واقع است. مقصد سفر آنجاست؛ براي ديدار با خانواده كانكس‌نشين. هنگام زلزله 12خانوار داشته است. در زلزله خانه‌ها تخريب شدند اما كسي كشته و مصدوم نشد. حكايت اين روستا مشابه صدها روستاي ديگر در منطقه ارسباران است كه به‌دليل مهاجرت گسترده با كاهش روزافزون جمعيت مواجه شده و رو به ويراني نهاده است. در گذشته‌اي نه چندان دور 70خانوار داشته و بقاياي خانه‌هايشان هنوز باقي است.

پس از زلزله، بنياد مسكن، برنامه بازسازي واحدهاي تخريب شده زلزله‌ديدگان را در محل جديد كه در يك كيلومتري جنوب آن واقع است، پي مي‌گيرد. ناگفته نماند كه در سال 83 طرح جابه‌جايي روستاي آقاكندي به محل جديد كليد مي‌خورد اما چندان كه بايد عملي نمي‌شود. پس از زلزله 8خانوار از 12خانوار باقيمانده در آقاكندي به محل جديد مي‌روند اما 4خانوار از روستاي قديمي خود دل نمي‌كنند و خواستار ارائه خدمات در روستاي آقاكندي مي‌شوند. اين 4خانوار والدين و برادران شهيد عوض فيضي هستند؛ 4خانواده‌اي كه سختي زندگي در كانكس را متحمل شده‌اند و قصد رفتن به محل جديد را ندارند.

  • پدر و مادر شهيد در كانكس

در جاده اهر- ورزقان و پس از سد ستارخان به سمت شمال مي‌رويم و جاده فرعي وارد مي‌شويم. آقاكندي جديد درست كنار جاده است؛ جاده‌اي كه به سوي آقاكندي قديم و جنگل آباد مي‌رود. در روستاي جديد هنوز واحدهاي مسكوني 60متري ناتمام به چشم مي‌خورند و به‌نظر مي‌آيد در حدود 10واحد مسكوني كه به اتمام رسيده‌است، زندگي جريان دارد.

يك كيلومتر بعد به روستاي آقاكندي قديم مي‌رسيم كه بر اثر زلزله كاملا خراب شده است. خانه‌هاي متروك و آوارشده چهره اصلي روستا را تشكيل مي‌دهند. دره‌اي است با آب روان در ميان كه عمده خانه‌هاي متروك و مخروبه در ضلع‌غربي دره هستند. در ضلع‌شرقي چند خانه تخريب شده متعلق به والدين و برادران اين شهيد است كه كانكس‌هاي خود را در اين بخش جاي داده‌اند. خانه بهداشت اما در زلزله تخريب نشده و همچنان مشغول ارائه خدمات است.

فيض‌الله فيضي پدر شهيد، خانم نعمتي مادر شهيد و فرامرز،كريم و عزيز برادران شهيد همراه با همسر و فرزندانشان تنها سكنه روستاي آقاكندي هستند.

مهمان اين خانواده هستيم و در كانكس نشسته‌ايم. مي‌خواهم همه‌‌چيز را بازگو كنند و فرامرز مي‌گويد: «پدر و مادر ما به اين آب و خاك وابسته‌اند. سال‌ها اينجا زندگي كرده‌اند. دل كندن از اينجا براي مادرم ممكن نيست. در سال 65 كه پسرش شهيد شد، اجازه نداد در گلزار شهداي اهر دفن شود و آورديم در قبرستان روستا دفن كرديم. جدايي مادر از اينجا واقعا سخت است. او مگر چه مي‌خواهد؟ مي‌خواهد از فرزندش دور نشود. مرتب به مزارش سر مي‌زند و آرام مي‌گيرد. من و 2برادر ديگرم نيز جايي نرفتيم و به‌خاطر پدر و مادرمان اينجا مانديم.»

  • مي‌پرسم پيشنهاد شما براي رفع مشكل چه بوده است؟

فرامرز كه يكي از برادران شهيد است مي‌گويد: از سال 83 صحبت انتقال به محل جديد بود اما چندان استقبال نشد. خيلي‌ها از روستا كوچ كردند و به اهر و تبريز رفتند. مگر الان در محل جديد چند نفر ساكن شده‌اند؟ ما مي‌خواهيم در محل خانه‌هاي تخريب‌شده خودمان خانه‌هاي جديد بسازيم. 4خانوار هستيم. در نزديكي ما روستاهايي هستند كه تعداد خانوارهاي آنها به عدد 5 هم نمي‌رسد اما دولت همه امكانات را به آنها داده است.

  • بعد از زلزله چه خدمات و تسهيلاتي گرفته‌ايد؟

فرامرز پاسخ مي‌دهد: ما چيزي نگرفته‌ايم. خانه پدرم بيمه بود و از بيمه مبلغي گرفته است. تنها يك ميليون وام بلاعوض گرفته و ديگر هيچ وامي از بابت زلزله نگرفته است. متأسفانه رئيس بنياد شهيد گفته است كه اينها 57ميليون تومان وام گرفته‌اند. نه اينطور نبوده است. البته به ما گفته‌اند بياييد به شهر و وام مسكن 40ميليون توماني بگيريد. اولا با اين مبلغ نمي‌شود خانه خريد، ثانيا مادرم به شهر نمي‌رود.

پدر شهيد مي‌گويد: در محل جديد ما زمين نداريم. با زميني كه براي ساخت خانه اختصاص مي‌دهند، امورات ما نمي‌گذرد. ما آنجا نمي‌توانيم زندگي كنيم.

مادر شهيد مي‌گويد: خواسته ما اين بود كه همين‌جا خانه‌مان را بسازيم. نزديك 3سال است كه در چادر و كانكس هستيم. تحمل اين وضعيت دشوار است. بچه‌ها به آتش من سوخته‌اند و اينجا مانده‌اند.

پدر مي‌گويد: در اين 3سال يك‌بار هم نيامدند ببينند كه در چه حالي هستيم.

مي‌گويم دليل و ضرورت انتقال روستا به محل جديد وقوع سيل عنوان شده است، آيا شما در طول زندگي‌تان شاهد سيل در اين دره بوده ايد؟

مادر جواب مي‌دهد: آب رودخانه كم و زياد مي‌شود. سيل هم آمده اما حتي به خانه ما كه نزديك‌ترين خانه به رودخانه است، آسيبي نرسيده.

مادر شهيد كه 76سال دارد در دلش آشوب است. آهي مي‌كشد و مي‌گويد؛ همه جا مي‌گويند دولت به خانواده شهدا خوب مي‌رسد. بيايند اينجا ببينند براي ما چه كرده‌اند؟ تا حالا كاري براي ما نكرده‌اند. اين وضع زندگي ماست. آيا پدر و مادر شهيد بايد اينگونه زندگي كنند؟ من نمي‌توانم در جاي ديگري زندگي كنم. فرزندانم نمي‌خواهند از ما جدا بشوند، ما از اول با هم زندگي كرده‌ايم. من نمي‌توانم به محل جديد بروم. حرفش را هم كه مي‌زنم دلم مي‌گيرد. من در كنار مزار پسرم مي‌مانم.

قدري درنگ مي‌كند و ادامه مي‌دهد: زلزله كه شد همه رفتند و آن پايين در محل جديد كانكس و چادر گرفتند اما ما اينجا مانديم. كمك‌ها هم آنجا توزيع مي‌شد. ما از اينجا مي‌ديديم، به ما سر نزدند. فقط كانكس دادند. تا آنجا مي‌آمدند اما به ما سر نمي‌زدند. نگفتند آن بالا مادر شهيدي تنهاست. ما تنها مانديم. من نمي‌توانم خوب صحبت كنم. احساس مي‌كنم درد من تازه شده است. يعني الان پسرم «عوض» وضع ما را مي‌بيند و ناراحت است. به خوابم مي‌آيد با همان حال كه در سفر آخر رفت. از خواب بلند مي‌شوم اما به كسي چيزي نمي‌گويم. پسرم نشانه‌اي ندارد (چشمانش پر اشك مي‌شود) كاش فرزندي داشت. ما مگر از دولت چيزي خواسته‌ايم. بگويند آيا در اين سال‌ها مادر «عوض» در فلان اداره ديده شده است؟

فرامرز دنبال حرف مادرش را مي‌گيرد و مي‌گويد: به ما گفتند براي پدر و مادرتان در محل جديد خانه بسازيد و خودتان اينجا بمانيد. اصلا اينها درد ما را متوجه نيستند. ما پدر و مادر خود را تنها نمي‌گذاريم. ما برادر شهيد هستيم اما جايي نرفتيم استخدام شويم، همين‌جا مانديم به‌خاطر پدر و مادرمان. زلزله فقط خانه‌هاي ما را تخريب نكرد بلكه آرامش ما را 3سال است كه برده. الان دل مادر من شكسته است. مگر اين دل شكسته را مي‌توانند بازسازي كنند.

پدر ادامه حرف را مي‌گيرد: ما در روستاي آبا و اجدادي خود مي‌مانيم و از اينجا جدا نمي‌شويم. ما اينجا زمين داريم. در محل خانه‌هاي تخريب‌شده‌مان مي‌توانيم خانه جديد بسازيم. برق هست، خط لوله گاز هم از كنار روستا گذشته و به «جنگل آباد» رفته، مي‌توانند گاز هم بدهند. محل جديد براي ما بيگانه است.

فرامرز هم مي‌گويد: شايد كساني فكر كنند ما از عنوان شهيد استفاده مي‌كنيم تا حرف‌مان را به كرسي بنشانيم اما واقعا اينطور نيست. ما اگر اهل اين كار بوديم الان استخدام شده بوديم و اينجا در روستا نمي‌مانديم. مادرم ناراحتي قلبي دارد. وقتي صحبت فرزند شهيدش مي‌شود، ناراحت مي‌شود، گريه مي‌كند. او مي‌خواهد اينجا باشد. آيا اين خواسته زيادي است؟ به نماينده شهرستان در مجلس گفته‌ام كه ما اين مشكل را داريم. به فرماندار سابق هم گفته‌ام. خودم فرماندار را آوردم و اينجا را ديد، وضع ما را ديد. چرا كاري نكردند؟ اينها فقط پدر و مادر ما نيستند، مسئولان هم در قبال اينها وظايفي دارند. مي‌گويند وام داده‌ايم. چه وامي داده‌اند؟ 5ميليون تومان وام صندوق گرفته‌ايم كه همه گرفته‌اند اين به بنياد ربطي ندارد. ما كجا 57ميليون تومان وام گرفته‌ايم.

كانكس 20متري كه در ايام پس از زلزله با عنوان «پنل ساندويچي» ياد مي‌شد، ويژه نگهداري احشام زلزله‌زدگان بود. حالا پدر و مادر شهيد دفاع‌مقدس در چنين كانكسي زندگي مي‌كنند. بخاري نفتي دارند و يخچالي در گوشه آن و لامپي كه اين خانه (!) را روشن مي‌سازد.

در گوشه اتاق(!) مادر چايي درست مي‌كند. اجاقي با كپسول گاز آنجاست. او هرچقدر هم كه از بازسازي و وام بشنود، غرق دنياي ديگري است؛ دنيايي كه درك آن، اين روزها براي خيلي‌ها سخت است.

با انتشار گزارش تصويري زندگي اين مادر شهيد در سايت‌ها توجه مسئولان ناگاه به اين روستا و به اين خانواده جلب شده است. مسئولان دوباره حرف‌هاي خود را تكرار مي‌كنند اما در آقاكندي اين حرف‌ها خريدار ندارد. آنجا آخرين بازمانده‌هاي اين روستا نمي‌خواهند شاهد مرگ روستاي آبا و اجدادي‌شان شوند. آنها به مادري وابسته‌اند كه او وابسته به اين روستاست و نمي‌خواهد دل از آن بكند چون پسر شهيدش آنجاست.

عصر 21مرداد سال 1391زمين‌لرزه دوگانه 6/4و 6/2ريشتري به مركزيت اهر و ورزقان در شمال‌شرق استان آذربايجان‌شرقي به وقوع پيوست. محدوده اين زمين‌لرزه حدود 5هزار كيلومترمربع عمدتا در شهرستان‌هاي اهر، ورزقان و هريس بود كه بعدا به زمين‌لرزه ارسباران معروف شد.

ارسباران (قره‌داغ) منطقه‌اي تاريخي به مساحت 12هزار كيلومترمربع در شمال‌شرق استان آذربايجان‌شرقي است كه از منظر تقسيمات سياسي علاوه بر شهرستان‌هاي پيش‌گفته شامل شهرستان‌هاي كليبر، خداآفرين و هوراند نيز مي‌شود. بخش‌هايي از اين منطقه تاريخي در محدوده شهرستان‌هاي تبريز، جلفا، مشگين‌شهر و... قرار گرفته است.

زمين‌لرزه 21مرداد ارسباران 258كشته و 2600مصدوم برجاي گذاشت و بيش از هزار ميليارد تومان خسارت به بار آورد. از همان روزهاي پس از وقوع زلزله، ماجراي«كانكس» بحث‌انگيز شد. دولت به‌منظور اسكان موقت زلزله‌زدگان، براي آنها كانكس تدارك ديد و براي دام‌هايشان نيز كانكس دامي (از نوع ساندويچي) تحويل داد؛ هرچند اين كار به حد كافي و لازم صورت نگرفت. همزمان كلنگ بازسازي واحدهاي مسكوني در روستاهاي زلزله‌ديده به تعداد قريب به 20هزار واحد آغاز شد. چندبار از سوي مسئولان پايان بازسازي اين واحدها اعلام و از نبود زلزله‌ديدگان كانكس‌نشين و چادرنشين خبر داده شد اما در سرماي زمستان و روزهاي برفي آن، تصاوير بعضي زلزله‌زدگان چادرنشين باقي‌مانده توجه همگان را به‌خود جلب كرد.

مسئولان تلاش داشتند پايان بازسازي را تا نخستين سالگرد اين زلزله اعلام كنند اما اين كار به دلايلي كه خيلي هم مشخص نيست انجام نشد. مسئولان جديد هم برنامه مشخصي براي اتمام بازسازي منطقه زلزله‌ديده ارسباران ارائه نكردند و هنوز بازسازي تمام نشده است چراكه ساختمان‌هاي تخريب شده برخي ادارات مانند اداره فرهنگ و ارشاد اسلامي اهر، برخي آثار تاريخي، مساجد و... هنوز بازسازي نشده‌اند.

4‌ماه تا سومين سالگرد زمين لرزه ارسباران باقي است و با اين حال وجود زلزله‌ديده كانكس‌نشين بسيار عجيب و تأمل‌برانگيز مي‌نمايد.

کد خبر 291469

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha