فرشتهها وجود دارند و در همين نزديكيها هستند.
شما تا حالا فرشته ديدهايد؟ گاهي اوقات بعضي از آدمها مثل فرشتههاي نجاتي هستند كه انگار خدا به آنها ماموريت داده تا براي نجات جان آدمها پا به اين دنياي خاكي و پر از هياهو بگذارند و البته كم نيستند آدمهايي كه دل بزرگي دارند و سعي ميكنند هر طوري شده به همنوعانشان كمك كنند اما در اين گزارش ميخواهيم از فرشتهاي بگوييم كه با يك نقاشي توانست به دختران زيادي كمك كند.
الهام كوچولو 8 سال بيشتر نداشت و با اينكه خودش دچار بيماري سختي بود كه اجازه نميداد حركت كند، اما توانست باني كمك ميليوني براي كودكاني شود كه مثل خودش شرايط سختي داشتند.
او با كمك بازيگران برنامه «فيتيله محبت» كه به عمو فيتيلهايها معروف هستند توانست باعث نجات خيلي از اين كودكان شود.
ماجرايي كه براي عمو فيتيلهايها و الهام 8 ساله رخ داد بر ميگردد به سال گذشته و سفري كه بازيگران برنامه كودك به شهرستان ميبد استان يزد داشتند.
مسئولان شهرستان ميبد از مدتها قبل برنامهريزي كرده بودند تا در روز جهاني كودكان سرطاني جشني را براي اين كودكان برگزار كنند و براي اين جشن از عموفيتيلهايها كمك خواسته بودند اما حتي خود آنها هم تصور نميكردند كه اين ماجرا شروع اتفاقي عجيب اما شيرين باشد.
محمد مسلمي يكي از عموهاي فيتيلهاي ادامه ماجرا را برايمان تعريف ميكند: مدتي قبل مسئولان شهرستان ميبد با ما تماس گرفتند و از جشني كه براي كودكان سرطاني گرفته بودند گفتند.
آنها ميخواستند كه ما در اين جشن حاضر شويم و براي بچهها برنامه اجرا كنيم. ما هم با جان و دل قبول كرديم. ما فيتيله محبت را راه انداخته بوديم كه دل بچههايي كه بيماري امانشان را بريده است شاد كنيم.
بلافاصله همه گروه دست به دست هم داديم و پس از انجام كارهايي كه در تهران داشتيم به شهرستان ميبد استان يزد رفتيم.
مسئولان ميبدي از ما استقبال خوبي كردند و همه چيز براي اجراي يك برنامه آماده بود اما قبل از اينكه زمان اجراي برنامه فرا برسد اتفاق عجيبي رخ داد.
مسلمي ميگويد: يك شب قبل از اجراي برنامه حاجيدهآبادي يكي از مسئولان برگزار كننده جشن به همراه آقاي موحديفر رئيس آموزش و پرورش شهرستان ميبد نزد ما آمدند.
آنها از ماجراي دختر 8 سالهاي به نام الهام گفتند كه به دليل تحليل شديد عضلاني چندين سال خانه نشين شده بود.
رئيس آموزش و پرورش شهرستان ميبد ميگفت: الهام چند سال پيش به خاطر تحليل شديد عضلاني توان حركتياش را از دست داده و خانه نشين شد.
از طرفي پدرش به دليل سكته مغزي نيز از كار افتاده و در بستر بيماري است و مادر الهام نيز سرطان دارد و بايد تحت درمان قرار بگيرد اما به خاطر شرايط بد مالي درمانش را ادامه نداده است.
تنها تفريح الهام تماشاي تلويزيون است و از وقتي شنيده عمو فيتيلهايها به شهر ميبد آمدهاند دل توي دلش نيست و دوست دارد شما را ببيند.
رئيس آموزش و پرورش ميگفت كه خيلي تلاش كرديم او را به جشن بياوريم اما متاسفانه شرايط جسماني الهام طوري است كه به هيچ عنوان امكان حركت دادنش وجود ندارد. به همين خاطر از شما ميخواهيم به عيادت او برويد و با اين كار دل الهام را شاد كنيد.
- خانهاي كوچك اما پر مهر
شرايط جسماني الهام و ماجراي زندگي او و خانواده باعث شد كه عمو فيتيلهايها قبول كنند كه پيش از مراسم راهي خانه اين دختر خردسال شوند و به عيادت او بروند. خانهاي كوچك در خيابان امام خميني شهر ميبد.
نقطهاي از شهر كه معمولا خانوادههاي مرفه در آنجا ساكن هستند اما وضعيت خانه الهام و زندگيشان خيلي با ساكنان اين منطقه فرق داشت.
مسلمي ميگويد: شب هنگام بود كه به همراه فرماندار ميبد و مسئولان برگزاري جشن و جمعي از خيرين شهر به خانه الهام رفتيم. وقتي وارد اتاق شديم چشممان به الهام افتاد كه در گوشهاي از خانه در بستر بيماري افتاده بود.
بيماري الهام آنقدر شدت پيدا كرده بود كه اين دختر خردسال حتي دستش را به زور حركت ميداد و براي صحبت كردن هم مشكل داشت.
بالاي سرش يك دستگاه ساكشن و يك كپسول اكسيژن گذاشته بودند و دختر خردسال بايد مدام از اين دستگاه استفاده ميكرد.
او ادامه ميدهد: وقتي مقابل الهام قرار گرفتيم، ما را شناخت. خوشحالي در چهره دختر 8 ساله موج ميزد.
نكته جالب براي ما علاقه شديد الهام به درس خواندن بود. به گفته معلم الهام معدل سال قبلش75/19 بود.
او در همان وضعيتي كه بود بدون اينكه معلمي داشته باشد و سركلاس حضور داشته باشد به تنهايي درسش را ميخواند و از شاگردان اول مدرسهشان بود.
الهام علاقه شديدي به نقاشي و كارهاي هنري داشت. برايمان جاي سوال بود دختري كه حتي به زور دستش را تكان ميداد چطور اين نقاشيهاي زيبا و كاردستيهاي چشمگير را درست ميكرد.
كمي با الهام صحبت كرديم و او حسابي ما را شگفتزده كرد. بعد به عيادت پدرش رفتيم. پيرمرد در اتاق ديگري روي تخت دراز كشيده بود.
شايد فاصله اين پدر و دختر چند قدم بيشتر نبود اما آنها قدرت اين را كه از بستر بيماري بلند شوند و همديگر را ببينند و در آغوش بگيرند، نداشتند.
روزگار براي اين خانواده سخت گذشته بود. مادر الهام كه خود او نيز بيمار بود و حال و روز خوبي هم نداشت تمام كارهاي خانه را انجام ميداد.
وقتي با او صحبت كرديم با اينكه زندگي سختي را تجربه كرده بود اما مدام خدا را شكر ميكرد. تنها آرزويش اين بود كه به حرم امام رضا (ع) برود. او حتي يك بار هم به مشهد نرفته بود.
همانجا به او قول داديم شرايط سفر به مشهد را برايش فراهم كنيم و خيلي زود او را به اين سفر بفرستيم. يك اتفاق خوب ديگر هم در اين ديدار رخ داد.
يكي از خيرين شهر كه همراهمان بود وقتي شرايط الهام را ديد اعلام كرد همه هزينه درمان اين دختر خردسال را به عهده ميگيرد. حتي اگر قرار باشد الهام را براي درمان به خارج از كشور اعزام كنند.
- هديه الهام به عمو فيتيلهايها
لحظاتي كه در آن خانه كوچك و نزد خانواده الهام گذشت، هرگز از ياد عمو فيتيلهايها نخواهد رفت. آن شب عيادت به پايان رسيد اما در لحظه آخر الهام هديهاي به عمو فيتيلهايها داد كه اين هديه سرآغاز داستان پر از مهري شد كه زندگي دوبارهاي به چندين كودك بيمار هديه كرد.
مسلمي درباره هديه الهام اينطور ميگويد: موقعي كه با الهام خداحافظي كرديم با همان دستان كم توانش يك نقاشي از امام زمان(عج) به ما هديه كرد. وقتي نقاشي را از الهام گرفتيم ناخودآگاه فكري به ذهنمان رسيد.
من و حميد گلي و علي فروتن تصميم گرفتيم نقاشي را براي انجام امور خيريه در مراسم به فروش برسانيم.
- فروش نقاشي در جشن كودكان سرطاني
صبح روز بعد، سرانجام زمان برگزاري جشن براي كودكان سرطاني فرا رسيد. سرتاسر سالن پر شده بود از كودكاني كه به اين بيماري دچار بودند. همه به اميد اينكه يك روز دوباره سلامتيشان را به دست آورند، روزگارشان را سپري ميكردند.
آن روز برنامه اجرا و با استقبال خوبي روبهرو شد. بچهها از ديدن عموفيتيلهايها آن هم در چند قدمي خودشان هيجان زده بودند. در همين جشن بود كه نقاشي الهام به فروش گذاشته شد.
محمد مسلمي يكي از عمو فيتيلهايها از روز جشن ميگويد: باور كنيد فكرش را هم نميكرديم نقاشي الهام بتواند آن همه پول جمع كند. وقتي روي سن رفتيم و نقاشي را نشان حضار داديم و ماجراي الهام را تعريف كرديم كمكهاي زيادي سرازير شد. آن شب صحنههاي عجيبي را در آن سالن ديدم كه باوركردنش براي هيچ كدام از ما آسان نبود.
پيرزني هزينه سفر مشهد خود را هديه كرد؛ زن جواني كه كودكش سرطان داشت انگشتر طلايش را داد؛ چند دختر كوچك به روي سن آمدند و همانجا النگوهايشان را درآوردند و هديه كردند، پسر كوچكي نزد من آمد.
يك اسكناس 50 توماني را به من داد و گفت عمو من فقط همين را دارم. ميشود اين پول را از من قبول كني؟ يا پسر ديگري روي سن آمد انگشتر عقيقش را درآورد و گفت ميدانم اين انگشتر زياد قيمت ندارد اما باارزشترين چيزي است كه در دنيا دارم و ميخواهم آن را هديه كنم.
نقاشي الهام در جشن حدود 70 ميليون تومان فروخته شد و جالب اينكه هيچ كس حاضر نبود اين نقاشي را تحويل بگيرد؛ چرا كه آنها ميگفتند نقاشي بايد نزد ما بماند تا شايد باز هم بتواند چنين كمكهايي را براي كودكان سرطاني جمعآوري كند. پس از جمعآوري اين مبلغ، همه آن براي درمان كودكان سرطاني ميبد هزينه شد.
هيچ كس باورش نميشد يك نقاشي كودكانه به نفع كودكان سرطاني ميليونها تومان فروخته شود. اما اين پايان ماجرا نبود و نقاشي الهام پايش به برنامه تلويزيوني نيز باز شد تا به چندين نفر ديگر نيز كمك كند.
بازيگر نقش عمو فيتيلهايها در اين باره ميگويد: وقتي از ميبد به تهران آمديم قرار شد نقاشي الهام را در تلويزيون هم به فروش برسانيم.
طبق برنامهريزي كه با سازمان صداوسيما و مخابرات انجام داديم قرار شد خيريني كه دوست دارند كمك كنند با ارسال يك پيامك 500 تومان كمك كنند.
باور كردني نبود. از طريق همين كمكهاي مردمي حدود 70 ميليون تومان ديگر پول جمع شد.
انگار قرار بود الهام فرشته نجات خيليها شود چرا كه قرار شد با اين پول كودكاني كه در آستانه نابينايي قرار داشتند تحت عمل جراحي قرار بگيرند كه خوشبختانه اين اتفاق هم افتاد و اواخر سال گذشته بود كه در يك روز ما عمو فيتيلهايها در يك بيمارستان حضور پيدا كرديم .
در همان روز با تلاش تيم پزشكي آن بيمارستان 50 كودكي كه در آستانه نابينا شدن قرار داشتند و هزينه عمل نداشتند، پشت سر هم تحت عمل جراحي قرار گرفتند و خوشبختانه حالا اين كودكان ديگر ترسي از نابينا شدن ندارند.
- پرواز فرشته كوچولو به آسمان
يك سال از ماجراي عمو فيتيلهايها و آشنايي آنها با الهام گذشت. نقاشي او به زندگي چند كودك خردسال رنگ تازهاي داد و با كمك خير ميبدي الهام هم تا حدودي سلامتياش را به دست آورد اما ماجرا به همين جا ختم نشد و الهام در نهايت مغلوب جدال با بيمارياش شد و از اين دنيا رفت.
محمد مسلمي بازيگر و كارگردان گروه كودك و نوجوان در باره مرگ تلخ الهام ميگويد: آخرين روزهاي فروردين ماه امسال بود كه معلم الهام از ميبد با من تماس گرفت و در حالي كه گريه امانش را بريده بود گفت الهام براي هميشه ما را ترك كرده است.
او چند ماه قبل از اينكه الهام از دنيا برود در يك فاصله زماني خيلي كوتاه پدر و مادر و پدربزرگش كه حامي خانوادهاش بود را از دست داد و دختر خردسال كه تحمل اين غم را نداشت نيز از دنيا رفت.
با شنيدن اين خبر همه ما فيتيلهايها در شوك فرو رفتيم. الهام يك فرشته بود و مطمئن هستم خدا او را مامور كرده بود تا با حضورش در اين دنيا به همنوعانش كمك كند. داستان الهام و زندگياش خيلي عجيب بود.
معلمش ميگفت تنها آرزوي الهام اين بود كه بتواند يك بار ديگر روي پاهايش بايستد و خدا او را در آخرين ماههاي زندگياش به آرزويش رساند و توانست روي پاهايش بايستد.
الهام 8 ساله براي هميشه ما را ترك كرد اما ياد و خاطره او تا ابد در خاطر ما فيتيلهايها به يادگار باقي خواهد ماند.
منبع: همشهري سرنخ
نظر شما