او از کردستان عراق در دوران صدام تبعید و به مسکو پناهنده شد و در آنجا دکترای حقوق گرفت.
او را با همین یک دفتر هم میتوان از ارکان شعر نو کردی قلمداد کرد و در کنار نامهایی چون «بیکس» و «پشیو» قرار داد. شعر او شعری طبیعتگراست و نشانههای طبیعت به شکل نشانههایی سمبلیک در شعر او درمیآید.
غمگین شبی
همچون مه چشمانت
ستارهها سوسو در درون مرگ میدرخشیدند
همچون نگاههای کال تو
دورها آوایی میآمد
از میان ابر خاموشی
آتشی بلند رو به خاموشی بود
باد، برگهای سیاه درختان را هو میکرد و
غبار گورستان را
بر درونی زخمی میریخت
افق چرکین با دست پلیدش
چنگ به گونه ماه میکشید
سیروان نیز، سفر بیمقصدش را میرفت
و با خود میبرد:
برگهای افتاده، جسدهای مرده و نسیم صبح را
به سوی:
بیابان گم شدن و نیستی
سیروان میرفت و میبرد
و دل سبزش را میشست
با باد شوم آوارگی و آتش
دورها آوایی میآید
شاید سوز گریهی شمشالی و یا فریاد زخمی غرق شده است
که همراز آهی ست از برای نرگسی
عشق نیز بر سر راهم میآید و
با ترانهای غمگین ، روشن میکند؛
یاد و حسرت راکه چون خاکسترهای تنوری میسوزند و به دل میگویند:
«پیش از این کوره راه زخمهایم
نقشهی پرچم سرزمین خون بیزمستان بود و
چشم محبوبم گریان نبود
پیش از این
اخگر چشمهایم نمناک بود و
گیسوان یارم را شانه میکردم
با خورشید
پیش از این
خار غمم را درو میکردم
با داس آتش
و غرش تفنگم
له له گرمی به آسمان دور میبرد.
شعر از انور قادر محمد
ترجمه از مختار شکریپور