ارژن امضای خاص خود را در تاریخ رباعی به جا گذاشته. او کرمانشاهی است، همشهری غزلسراهای جوان تأثیرگذار روزگارمان، اما 2سالی است که هوای تهران را تنفس میکند. گپ ما را با او بخوانید.
***
- 2 سال است که از کرمانشاه به تهران آمدهای. پس از ورودت به تهران، بلافاصله «بیهمشدگان» را چاپ کردی که خوانده و پسندیده شد، چنانکه به چاپ دوم هم رسید. قبل از آن هم دغدغهات در «رنگ انار» و «پیراهنی از آه برایت دارم» رباعی بوده است.
حالا به عنوان یک شاعر شهرستانی مبدع با تو حرف میزنم، آن هم ابداع در قالب دیریاب و گریزپایی مثل رباعی، سؤالم این است: درک و دریافتت از تهران و شعر چیست؟ آیا تهران پایتخت ادبی هم هست و میتواند باشد یا هرگز؟
- همان هرگز، چرا که تهران جای شعر نیست. مگر میشود با حقوق ماهی 200تومان و اقساط 500هزارتومانی رباعی گفت و اینجاست که ترانه حرف اول را میزند، ترانهای که تاپیش از این دون شأن شاعری شمرده میشد.
- به نظر تو چرا این مهمان ناخوانده،یعنی ترانه آرام آرام بر شاعران سیطره پیدا میکند؟
- به لطف خدا ما در اقلیمی زندگی میکنیم که در بسیاری مواقع مثلا قیمت شلغم یا ترب از موز بیشتر است.
همین بیهم شدگان که حاصل 5سال شاعری من است حق تالیف چاپ دوم آن 220جلد کتاب بود که آن هم هدیه رفت، در حالی که یک ترانه یک شبه آبکی را 200، 300 هزارتومان میخرند حال با این وضعیت چه کسی حاضر است رباعی کار کند.
تازه اگر خودت هم بخواهی، زمانه به تو این اجازه را نمیدهد و این یک آژیر قرمز بلندی است برای ادبیات، برای شعر و برای فرهنگ و اگر این روند ادامه داشته باشد باید فاتحه ادبیات را از همین امروز بخوانی و اگر باور نداری به سردمداران شعر امروز نگاهی بیندازید ببینید کدامشان مبتلا به ترانه نشدهاند. وقتی که پیشروان شعر اینگونهاند وای به حال دیگر شاعران.
ما معنی تهاجم فرهنگی را فراموش کردهایم. رباعی یک قالب کاملا ایرانی است که ریشههای وزن آن در گاتهای اوستا هست و همواره محملی برای انتقال چکیده حکمت و عصاره اشراق شاعران بزرگ بوده است.
حال شاعرانی که در این قالب به طور حرفهای مینویسند، به تعداد انگشتان دست نمیرسند و هیچ پدرآمرزیدهای هم به ذهنش خطور نمیکند که احیای یک میراث و حرف نو در آن آورده و خلقی جدید را در یک قالب بسیار کهن به تماشای خلقالله گذاشتن،با مسافرکشی و ترانه فروشی و کارمندی این اداره فرهنگی و آن نهاد سرهنگی جور در نمیآید که هیچ، اصلا محال است.
اگر قدمت رباعی را یک آفتابه مفرغی داشت، الآن به عنوان یک شیء باستانی در موزه نگهداری میشد و سازمان میراث فرهنگی متولی حفظ آن بود. کاش من هم آفتابهای مفرعی بودم.
- فکر میکنی در این روزگار چیزی به اسم شعر حرفهای را میشود احیا کرد؟ بهتر نیست که تقصیررا گردن کسی نیندازیم و به این فکر کنیم که شعر مثل سینما یا گرافیک، حرفه نیست، اگر چه قدیم میتوانسته حرفه شاعر باشد.
- امروز روزگار تخصص است برای هر علمی هزاران زیرشاخه تعریف شده است. شعر هم اینگونه است. اگر قرارباشدشاعری درقالبی حرفهای بشود میبایست تمام زندگیاش را بر سر آن قالب بگذارد و تاوان این مصیبت کبری را هم خانواده گرانقدر و بازماندگانش با صدور اعلامیه بپردازند.
چرا که شعر کلاسیک دیگر خریداری ندارد و هرچه هست ترانه و اگر هم شعری باشد به این کنگرههای مناسبتی برمیگردد که به تولید انبوه شاعران سکه بگیر مبادرت میکند شاعرانی که در به در کنگرههای آنچنانی بعد از 3- 2نوبت اول شدن دیگر از مد میافتند؛ شاعرانی که ای کاش هیچ وقت شاعر نبودند، چرا که اگر اینگونه بود حداقل به دنبال آیندهشان میرفتند شاید این حرفها تلخ باشد ولی بروید و یک تحقیق میدانی بکنید، ببینید چند درصد این شاعران سرکار میروند چند درصدشان زندگی را فهمیدند و چند درصدشان شاعر میمانند تلفات شاعری به قول اخوان کمتر از تلفات جنگ جهانی نیست.