آزادسازي خرمشهر همواره با نام مردي همراه است كه همه او را اسطوره مقاومت ميدانند و او كسي نيست جز محمد جهانآرا؛ مردي كه اخلاص سرلوحه كارهايش بود و به گواهي همه نزديكان در سختترين شرايط هم خود را شيعه علي(ع) ميدانست و حاضر نبود به هيچوجه از اخلاق علوي عدول كند. امروز سوم خرداد94 است و سالها از آن روزها گذشته، اما حفظ ياد شهدا و جنگ از مهمترين وظايف نسل جديد است، براي همين سراغ يكي از ياران و نزديكان شهيدجهانآرا رفتيم كه زمان آزادسازي خرمشهر فرمانده گردان خطشكن بوده و جزو نخستين نفراتي بود كه پاي خود را در شهر آزاد شده گذاشت. سيدعباس بحرالعلوم كه مدتي بعد از شهادت جهانآرا فرمانده سپاه خرمشهر شده از روزهاي سختي ميگويد كه دشمن همه شهر را اشغال كرده بود و جوانان با غيرت ايراني با جان و دل رهسپار بودند تا پايتخت مقاومت را از چنگ دشمن بعثي نجات دهند.
- با توجه به اينكه خود شما در خرمشهر متولد و بزرگ شديد از وضعيت اين شهر و مردمش قبل از وقوع جنگ بگوييد...
خرمشهر در زمان طاغوت بزرگترين بندر ايران بود كه از 3طريق زميني، هوايي و ريلي با سرتاسر كشور ارتباط داشت؛ يعني بندري بود بسيار قوي كه تمام صادرات و واردات ايران از اين بندر صورت ميگرفت. بعد از اينكه جنگ شد تمام صادرات و واردات كشور متمركز شد بر بنادر امام يا همان ماهشهر و بندر شهيدرجايي بندرعباس. سالهاي 54يا 55بود كه من در دبيرستان الفتح درس ميخواندم و تابستان بايد براي كارآموزي به بندر خرمشهر ميرفتم و آنجا دوره ميديدم؛ يادم هست آن زمان علاوه بر پرسنل ايراني كه در بندر كار ميكردند، 5هزار نفر نيروي فعال كرهجنوبي هم مشغول بودند. اكثر جوانان خرمشهر در بندر كار ميكردند و درآمد خوبي هم داشتند؛ يادم ميآيد از اول دروازه گمرك خرمشهر تا بازار سيف حجرههاي بازرگاني بود و همه بهصورت حقالعملكاري بهكار ترخيص كالا مشغول بودند. اين يك بعد از خرمشهر قبل از جنگ است. مهمترين وجه خرمشهر مربوط به فضاي مذهبي اين شهر است كه هم قبل از انقلاب چشمگير بود و هم بعد از آن. مردم خرمشهر بهشدت با فساد و فحشا در شهر مقابله ميكردند؛ يادم هست زمان شاه عوامل حكومت با دردسر زياد توانستند 2مشروبفروشي در شهر باز كنند كه اول انقلاب مردم به سرعت آنها را تخريب كردند. همين روحيه مذهبي مردم خرمشهر و ارادتشان به خاندان عصمت و طهارت باعث شد كه در مقابل حمله بعثيها آنطور مقاومت كنند تا جايي كه بعدها خرمشهر پايتخت مقاومت شد و به ثبت رسيد.
- بهنظر ميرسد بافت ديني و مذهبي هم باعث شد كه مردم خرمشهر مقابل دشمن بايستند و اجازه ندهند به راحتي دشمن وارد شود.
كاملا درست است؛ شهر خرمشهر بسيار مذهبي بود و درحاليكه بعضي شهرهاي كشور مراكز فساد زيادي داشتند شما در خرمشهر هرگز چنين محلهايي را پيدا نميكرديد و برعكس آن كافي بود در ماه محرم قدم در شهر بگذاريد. همه مردم از بزرگ و كوچك در تكيهها و هيئتها جمع ميشدند و بعد دستههاي عزاداري به سمت مسجد جامع به حركت درميآمدند. در ماه رمضان هيچ موقع شاهد روزهخواري در شهر نبوديم. مردم هنگام اذان مغرب در خيابان سفره پهن ميكردند و به ديگران افطار ميدادند. خرمشهريها بهشدت از ائمه اطهار بهخصوص امامحسين(ع) الگوبرداري ميكردند تا جايي كه من يادم هست در دوره انقلاب روز عيد قربان بود كه ما در يك روز 37شهيد داديم. آن روز همه سينماها و مشروبفروشيها را همين جوانان تعطيل كردند كه من به شوخي ميگفتم: «چندتا هم براي تظاهرات روزهاي ديگر بگذاريد!». وقتي هم كه جنگ شد تازه سپاه خرمشهر تشكيل شده بود و كسي كار با ادوات جنگي را بلد نبود. يادم هست 3ماه پيش از شروع رسمي جنگ، شهيد جهانآرا، من و آقاي محمد سميرمي، آقاي حسن سواريان و يكي ديگر را فرستاد پادگان حميديه اهواز كه آنجا طرز شليك آرپيجي و خمپاره را ياد بگيريم. حين آموزش بوديم كه شهيد جهانآرا پيغام داد درگيري مرزي شروع شده است و ما گروهاني تشكيل داديم تا از «نهر خين» محافظت كنيم. من 17نيرو داشتم و مجبور بوديم از 17كيلومتر طول نهر خين محافظت كنيم. آن زمان واقعا با كمبود نيروي نظامي مواجه بوديم اما همه كساني هم كه ميجنگيدند واقعا با اخلاص پاي كار بودند. يادم هست روز دوم يا سوم جنگ بود كه نزديك محله صددستگاه، يك تكاور عراقي را اسير كرديم كه با تعجب ميپرسيد شما چطور در اين شهر ماندهايد درحاليكه 120قبضه خمپاره در حال آتش ريختن روي شهر است؟ همه اينها بهخاطر ايمان مردم به امداد خداوند بود و مهمتر سخنان شهيد جهانآرا اگر خرمشهر را از دست بدهيم امام(ره) ناراحت خواهد شد و مردم بهخاطر عشق به ولايت هرگز حاضر نبودند خرمشهر را به راحتي از دست بدهند. شهيدجهانآرا طي روزهاي مقاومت هربار بين بچهها ميآمد و ميگفت شهر را نگه داريد تا دل امام شاد شود و همه ما هدفمان همين بود.
- در عكسها و مستنداتي كه از خرمشهر هست، زنها هم دوشادوش مردها در حال جنگيدن هستند و انگار همه درگير دفاع از شهر بودند...
بله، شما در هر كوچه و خياباني كه پا ميگذاشتيد سنگرهايي بود كه خود مردم ساخته بودند تا مقابل دشمن بايستند و حاضر هم نبودند از شهر خارج شوند. تا 24مهرماه خانوادهها همه در خرمشهر بودند ولي بعد از آن بود كه خرمشهر به خونينشهر بدل شد. خاطرم هست آن زمان دكترعباسي كه هم فرماندار خرمشهر بود و هم مسئول نيروهاي مردمي براي خروج زن و بچهها از شهر، پاي كار آمده بود و حين كار بود كه بر اثر اصابت خمپاره پايش را از دست داد و چند سال پيش هم با 65درصد جانبازي به رحمت خدا رفت.
- آشنايي خود شما با شهيد جهانآرا از كجا بود؟
قبل از انقلاب جزو درجهدارها بودم و بعد از آموزشي، در پادگان دژ خرمشهر مشغول شدم. در اين مدت من استادي داشتم به نام حسن مجتهدزاده كه توسط ساواك خرمشهر به شهادت رسيد؛ سال 55بود كه من با ايشان آشنا شدم و در كلاسهاي درس و قرآن او شركت كردم و بعدها از طريق همين شهيد مجتهدزاده بود كه با شهيد جهانآرا آشنا شدم.
- ظاهرا خود شهيد جهانآرا هم فعاليتهاي خود را از همين جلسات قرآن و مسجد آغاز كرده بود.
درست است؛ فعاليتهاي سياسي- مذهبي شهيد جهانآرا از شركت در جلسات مسجد امامصادق(ع) خرمشهر شروع شد. و وقتي هم 15سال بيشتر نداشت تحتتأثير جنبش اسلامي به رهبري حضرت امامخميني(ره) همراه عدهاي از دوستان فعال مسجدياش وارد مبارزات سياسي شد. بعدها جلسات تدريس و تفسير قرآن شهيد جهانآرا خيلي پربار برگزار ميشد؛ ضمن آنكه در مبارزات انجمنهاي اسلامي دانشآموزان نيز شركتي فعال داشت. اواخر سال1349 بود كه همراه برادرش كه بعدها بر اثر شكنجههاي ساواك شهيد شد به عضويت گروه مخفي حزبالله خرمشهر درآمد. افراد اين گروه با هم ميثاقي نوشته و امضا كردند و در آن متعهد شدند كه تحت رهبري حضرت امامخميني(ره) تا براندازي رژيم پهلوي از هيچ كوششي دريغ نكنند. سال1351 اين تشكل به وسيله عوامل نفوذي از سوي رژيم منحوس پهلوي شناسايي و شهيد جهانآرا به همراه ساير اعضاي آن دستگير شدند. در خاطرات دوستان شهيدجهانآرا هم هست كه او با وجود سن كم زير سختترين شكنجهها اسرار و اطلاعات را لو نميداد و همه او را شخصي امين ميدانستند. در سال1355 بهدليل ضرورتي كه در تداوم جهاد مسلحانه احساس ميكرد به گروه منصورون پيوست و از همين دوران بود كه بهدليل ضرورتهاي كار مسلحانه مكتبي، به زندگي كاملا مخفي روي آورد. سال1356 بود كه مأمور جابهجايي مقاديري سلاح از تهران به اهواز شد. درحاليكه آن زمان گروه توسط عوامل نفوذي ساواك شناسايي شده بود و گلوگاههاي جاده تهران- قم توسط ماموران كميته مشترك ضدخرابكاري كنترل ميشد، او ماهرانه خودروي حامل سلاحها را از تور ساواك عبور داد و به اهواز رساند. در آن زمان من در پادگان بودم و قرار بود كه 8 تا اسلحه را با خشاب بهدست شهيدجهانآرا برسانم كه قضيه لو رفت و منجر به اين شد كه من از پادگان فرار كنم و تا شب پيروزي انقلاب من متواري شوم. 22بهمن بود كه بچهها پاسگاهها را گرفتند و همانجا بود كه من براي نخستينبار شهيدجهانآرا را ديدم. بعد از آن بهمنظور حفظ دستاوردهاي انقلاب در خرمشهر، خانه رئيس ساواك را تبديل كرديم به كانون فرهنگي- نظامي انقلابيون خرمشهر كه تقريبا همه امور شهر توسط اعضاي اين انجمن انجام ميشد. بعد از آن هم نوبت رسيد به تشكيل سپاه خرمشهر كه ابتدا شهيد جعفر جنگروي از تهران فرماندهي سپاه را برعهده داشت و بعد از او هم شهيد جهانآرا فرمانده شد.
- در زندگي سرداران شهيد يكي از بارزترين ويژگيهاي آنها، اخلاق است كه سعي ميكنند در همه شرايط در اوج باشند؛ شهيد جهانآرا از نظر اخلاقي چطور بود؟
مهمترين ويژگي اخلاقي شهيد جهانآرا، عشق زياد او به امامخميني(ره) و ولايت بود؛ ما در خرمشهر حوادث زيادي ديديم، شهر را از دست داديم، زنها و بچههاي مظلوم بيگناهي كشته شدند و خيلي از همرزمان ما به درجه شهادت نايل آمدند اما با همه اينها هربار كه شهيد جهانآرا سخنراني ميكرد ميگفت كه «همه اينها فداي سر امامخميني، همه بايد مواظب باشيم تا به امام(ره) آسيبي نرسد و او ناراحت نباشد». علاوه بر خود شهيد جهانآرا، همسر او هم بين خانوادههاي داغدار ميگشت و به آنها اميد ميداد و كمك ميكرد و اين تأثيري بود كه خانم شهيدجهانآرا از همسرش گرفته بود. در كنار اين روحيه، ادب و اخلاق ويژگي بارز شهيد جهانآرا بود؛ خاطرم هست يك روز در حال گشتزني در خرمشهر بوديم و با شهيد جهانآرا بالاي هتل 6 طبقه خرمشهر كه سوخته بود رفتيم كه يكي از سربازان عراقي را از آن بالا ديدم و از روي ناراحتي به او ناسزايي گفتم. شهيد جهانآرا بلافاصله با ناراحتياي كه از چهرهاش پيدا بود گفت كه تو به چه حقي به او توهين ميكني و فحش ميدهي؟ شيعه و سرباز اميرالمومنين علي(ع) هرگز نبايد دهنش به ناسزا آلوده شود.
- شما در آزادسازي خرمشهر هم حضور داشتيد چه خاطرهاي از آن زمان در يادتان مانده است؟
بله من آن زمان مسئول گردان عليبنابيطالب(ع) بودم كه گردان خطشكن بود. البته پيش از هر چيز من بايد يادي كنم از شهداي ساوه كه انصافا جوانمردانه جنگيدند؛ بسيجيهاي گردان من 450نفر بودند كه اكثريت آنها را بچههاي ساوه تشكيل ميدادند. در كنار آنها 150نفر از تكاوران ارتش هم ميجنگيدند اما خدا شاهد است كه در عمليات آزادسازي خرمشهر اين بسيجيها طوري ميدويدند كه تكاوران ارتش عقب ميماندند. ما شب در حال حركت بوديم كه به 50متري عراقيها رسيديم؛ من ميشنيدم كه بيسيمچي عراقي داشت درباره ما به مقر گزارش ميداد. در همين حين يكي از بچهها سيم تلفن آنها را پيدا كرد و به من داد. همين كه خواستم سيم را قطع كنم كمي ولتاژ برق من را گرفت و بعد هم عراقيها متوجه حضور ما شدند. شروع به تيراندازي كردند و ما هم روي زمين خوابيديم. با اينكه حجم آتش عراقيها زياد بود ولي تنها يك تير به پاشنه پاي يكي از تكاورها خورد. چند دقيقهاي بود كه داشتند تيراندازي ميكردند كه ناگهان از پشت سنگرهاي عراقي صداي اللهاكبر بلند شد و بعد از 3 انفجار همهچيز تمام شد. با تعجب ديدم بچههاي گردان كميل لشكر حضرت رسول(ص) كه راه خود را گم كرده بودند، متوجه درگيري شدند و به ما پيوستند. من بهرغم مجروحيتي كه بعد برايم پيش آمد باز در آزادسازي خرمشهر حضور داشتم و در مرحله آخر از ضلع غربي خرمشهر با قايق وارد شهر شدم و از آنجا شروع كرديم به پاكسازي خرمشهر تا اينكه ساعت 3بعدازظهر توانستيم شهر خرمشهر را آزاد كنيم.
- تاخرم شدن خرمشهر راه زيادي مانده
خرمشهر پيش از جنگ شهري بود بسيار زيبا و دوستداشتني اما بعد از جنگ به خرابه تبديل شد و متأسفانه بعد از آن هم طي اين سالها اصلا به آن رسيدگي نشده است. سالها پيش رهبر معظم انقلاب هم وقتي به اين شهر آمدند از مسئولان خواستند تا براي بازسازي خرمشهر اقدام عملي و جدي انجام دهند اما واقعا كمكاريها در اين زمينه به خوبي مشهود است. مردم خرمشهر امروز آب براي خوردن ندارند و فاضلابها بهعلت تخليه نشدن، به آب شرب منطقه سرازير ميشود. واقعا شايسته شهر مقاومت نيست كه هنوز خانهها در آن خراب است و جاي گلولهها روي ديوارها مشهود. درحاليكه هرسال بودجه زيادي براي ترميم چهره شهر تخصيص داده ميشود اما مسئولان همت لازم براي بازسازي ندارند. در اينجا جا دارد من از شهردار تهران آقاي دكتر قاليباف تشكر كنم كه براي ترميم مناطق آسيبديده آستين بالا زدهاند و مثل زمان جنگ مجاهدانه پاي كار آمدهاند تا شهر خون و مقاومت كمي از اين وضعيت اسفبار خود خارج شود.
- جهان آرا در نگاه رهبر معظم انقلاب
من مايلم اينجا يادي بكنم از محمد جهانآرا، شهيد عزيز خرمشهر و شهدايي كه در خرمشهر مظلوم آنطور مقاومت كردند. آن روزها بنده در اهواز از نزديك شاهد قضايا بودم. خرمشهر در واقع هيچ نيروي مسلحي نداشت. نه كه 120هزار (مانند بغداد) نداشت بلكه 10هزار، 5 هزار هم نداشت. چند تانك تعميري از كار افتاده را مرحوم شهيد اقاربپرست- كه افسر ارتشي بسيار متعهدي بود- از خسروآباد به خرمشهر آورده بود، تعمير كرد (البته اين مال بعد است، در خود آن قسمت اصلي خرمشهر نيرويي نبود). محمد جهان آرا و ديگر جوانهاي ما در مقابل نيروهاي مهاجم عراقي - يك لشكر مجهز زرهي عراقي با يك تيپ نيروي مخصوص و با 90قبضه توپ كه شب و روز روي خرمشهر ميباريد- 35روز مقاومت كردند. همانطور كه روي بغداد موشك ميزدند، خمپارهها و توپهاي سنگين در خرمشهر روي خانههاي مردم مرتب ميباريد اما جوانان ما 35روز مقاومت كردند. بغداد (در حمله آمريكا)3 روزه تسليم شد. ملت ايران، به اين جوانان و رزمندگانتان افتخار كنيد. بعد هم كه ميخواستند خرمشهر را تحويل بگيرند، دوباره سپاه و ارتش و بسيج با نيرويي بهمراتب كمتر از نيروي عراقي رفتند خرمشهر را محاصره كردند و حدود 15هزار اسير در يكيدو روز از عراقيها گرفتند. جنگ تحميلي هشت ساله ما، داستان عبرت آموز عجيبي است. من نميدانم چرا بعضيها در ارائه مسائل افتخارآميز دوران جنگ تحميلي كوتاهي ميكنند.
- بيتالمقدس ناجي خرمشهر
طي 575 روز اشغال خرمشهر چندبار نيروهاي نظامي ايران تلاش كردند تا اين شهر را آزاد كنند اما هربار بهخاطر هماهنگ نشدن و عدمپشتيباني از طرف فرمانده كل قوا يعني بنيصدر، نيروها مجبور به عقبنشيني شدند تا اينكه پس از تغيير در فرمانده كل قواي مسلح جمهوري اسلامي ايران و درپي آن تحول در مديريت جنگ، سلسله طرحهايي براي آزادسازي مناطق اشغالي در دستور كار فرماندهان نظامي قرار گرفت كه 3طرح آن براي شكست حصرآبادان، آزادسازي بستان، آزادسازي منطقه غرب شوش و دزفول در قالب 3عمليات ثامن الائمه(ع)، طريقالقدس و فتحالمبين با موفقيت اجرا شد. منطقه عمومي غرب كارون - ازجمله خرمشهر - آخرين منطقه مهمي بود كه همچنان در اشغال عراق بود. بنابراين، از يكسو فرماندهان نظامي ايران براي اجراي عمليات در اين منطقه اشتراك نظر داشتند و از سوي ديگر عراق نيز كه طراحي عمليات براي آزادسازي خرمشهر را پس از عمليات فتح المبين حتمي ميدانست، با درنظر گرفتن اهميت اين شهر و تأثير آن در روحيه ارتش خود و خلل ناپذير نشان دادن اراده فرماندهي نظامي و نيز جايگاه آن در دفاع از بصره، به ضرورت حفظ اين منطقه معتقد بود. از اين رو، بلافاصله پس از اتمام عمليات فتحالمبين، درحاليكه قواي ارتش عراق در منطقه عمومي خرمشهر تقويت ميشد، به تمام يگانهاي تحت امر قرارگاه مركزي كربلا دستور داده شد تا ضمن بازسازي و تجديد قوا، به شناسايي و طراحي عمليات بپردازند. در چنين شرايطي بود كه عمليات بيتالمقدس با هدف آزادسازي جاده اهواز - خرمشهر و خارج شدن جاده اهواز و آبادان از برد توپخانه دشمن در ۳۰ دقيقه بامداد روز ۱۰ ارديبهشت ۱۳۶۱ با قرائت رمز عمليات «بسماللهالرحمن الرحيم. بسمالله القاسم الجبارين، يا علي ابن ابيطالب» از سوي فرماندهي مشترك آغاز شد.
منطقه عملياتي عمليات بيتالمقدس، شامل منطقه عمومي جنوب غربي اهواز و غرب رودخانه كارون بود كه در ميان 4 مانع طبيعي محصور است؛ از شمال به رودخانه كرخه كور، از جنوب به رودخانه اروند، از شرق به رودخانه كارون و از غرب به هورالهويزه و شط العرب منتهي ميشود. مرحله اول عمليات در غرب كارون و در روز 10 ارديبهشت 1361 آغاز شد. دشمن گمان نميكرد كه ايرانيها بتوانند با عبور از رودخانه خود را به جاده اهواز- خرمشهر برسانند، اما اين امر تحقق يافت.
در مرحله دوم عمليات كه روز 16 ارديبهشت 1361 شروع شد، تهاجم ايران به سوي نوار مرزي، از جاده اهواز- خرمشهر در ناحيه غرب كارون آغاز شد. همزمان با مرحله دوم، لشكر 6 عراق به محاصره و انهدام و اسارت تهديد ميشد. در اين مرحله از عمليات، نيروهاي ايراني توانستند در 17كيلومتر از نوار مرزي استقرار يابند. نيروهاي عراقي از جفير، كرخهنور، هويزه و پادگان حميد عقبنشيني كردند و در محور شلمچه- خرمشهر متمركز شدند. مرحله سوم عمليات كه 10 روز مداوم به طول انجاميد، با هدف نهايي آزادسازي خرمشهر شروع شد. نيروهاي عراقي كه در مثلث جاده كارون مستقر بودند عقبنشيني كردند و با مرگ فرمانده عراقي مستقر در خرمشهر، روحيه سربازان عراقي تضعيف شد. سرانجام در پي عمليات دوم و سوم خرداد 61نيروهاي ايران، عراقيها شكست را پذيرفته، با دادن تلفات و ضايعات بسيار زياد، خرمشهر را به صاحب اصلي آن واگذار و فرار كردند. وسعت منطقه آزاد شده در عمليات بيت المقدس بيش از 5400كيلومترمربع بود.
نظر شما