تصویر، شخصیت یا الگویی از شرایط که در اندیشه و ادبیات به حدی تکرار میشود که میتوان آن را جهانی قلمداد کرد.
فیلم و تلویزیون نیز از نظر تصاویر مکرر، تکرار شخصیتها و الگوهای موقعیتی مشترک و تکرارشونده، وضعیت مشابهی دارند، با وجود این، جهانی بودن کهن الگو از سوی نظریهپردازان مدرن پذیرفته نشده است.
اگر شناختگرایان را از این دسته نظریهپردازان جدا کنیم، بقیه آنها معتقدند که آنچه بر فرایندهای درک تصاویر و تفسیر آنها تأثیر میگذارد، شرایط ویژه تاریخی و فرهنگی است.
علاوه بر این، اصطلاح الگوی اصلی یا نمونه اولیه به طرز عمیقی در حوزه ناخودآگاه جمعی با آثار کارل گوستاو یونگ (Carl Gustar Jung)، روانشناس برجسته، مربوط است، اما آثار او در عرصه مطالعات فیلم و همچنین در سایر قلمروها تحتالشعاع آرای فروید قرار گرفته است؛ تحتالشعاع اندیشهها و آثار فردی که متفکری جهانگرا، اما از نوعی دیگر است.
با این همه، فیلمها سرشار از الگوها، صحنهها و روایتهای گوناگون هستند که خود آنها را تقریباً در اولین نگاه میتوان جزو الگوهای اصلی، نمونههای اولیه به حساب آورد.
اما به سراغ فیلمها رفتن به این شیوه، تا حدود زیادی کاری بیهوده است. اشاره به قتل هابیل به دست قابیل ممکن است نمونهای برای قتل برادر به دست برادر باشد، اما نمیتوان آن را به کل قتلهای سینمایی تسری داد.
در هر صورت، تحلیلهای مبتنی بر نمونههای اصلی یا اولیه، برای به تصویر کشاندن تجارب و برداشتهای فیلمسازان و مخاطبان آنها، ابزارهایی مناسب هستند. این امر به ویژه در مورد ژانرها که در آنها تصاویر، شخصیتها و الگوهای شرایط موجود یا شرطی به طرزی پیوسته باز تولید میشود بیشتر صدق میکند؛ مثلاً فیلمهای وسترن از تصاویر سر نمونه یا نمونه اولیه (صحنههای وسترن)، شخصیتها (کابویها) و الگوهای شرطی تکراری (نیکوکاران علیه شرورها) استفاده میکنند.
البته ممکن است تسری دادن تمام اینها به همه فیلمهای وسترن سازنده نباشد، اما به هر حال نمونه اولیه یا الگوی اصلی، حتی برای فیلمهایی که بازبینی و بازاندیشی میشوند و یا حتی برای ارزیابی فیلمهایی که ضد نمونه اولیه هستند، نقطه ارجاعی و همچنین نقطه عزیمت خوبی به شمار میآید.
DAVID A. BLACK*
نظر شما