با اين همه تمايلي ندارد كه همچون ديگر هم ردههايش سرهنگ خطاب شود بلكه خود را بيشتر يك معلم ميداند؛ معلمي كه راه و رسم نجات و زنده ماندن را از ديرباز تاكنون به خلبانان و كمك خلبانان بسياري آموخته است. در حقيقت اگرچه براي يادگيري خلباني پا به دانشكده پرواز گذاشت اما روزگار طور ديگري چرخيد و استاد، معلم مدرسه نجات خلبانان شد. اما اينها همه ابعاد زندگي صالح افشار يعني كسي كه امروز به سراغش رفتهايم، نيست بلكه فرو رفتن در دنياي شعر و شاعري و قلم در دستگرفتن براي نوشتن خاطرات دوران دفاعمقدس و سالهاي پس از آن، چيزي بود كه ما را به گفتوگو با او بيشتر مشتاق كرد؛ شعرهايي كه تصوري را كه از روحيه سخت نظاميها در ذهن داري، پاك و بمبي از احساسات پيش رويت مجسم ميكند.
سال۱۳۳۸ در تويسركان متولد شد و دوران تحصيل را در اين شهر و سپس تهران گذراند. تحصيلات دانشگاهي را در دانشكده پرواز مركز آموزشهاي هوايي قلعهمرغي سپري كرد و بنا به ضرورت و نياز، وارد تشكيلات فنون هوانوردي شد. افشار ميگويد: دوره مقدماتي آموزش و آكادميك خلباني را گذراندم كه انقلاب شكوهمند جمهوري اسلامي پيش آمد. در آن زمان بچههاي مركز آموزش هوايي خدمت بزرگي به بنيانگذار انقلاب يعني امامخميني(ره) كردند. پس از انقلاب دوران آموزش خلباني را پشت سر گذاشته و بنا به ضرورت وارد تشكيلات فنون هوانوردي شدم و در رشته تخصصي سوروايول، يعني فن نجات و زنده ماندن خلبان هنگام اضطرار براي ترك هواپيما، فارغالتحصيل شدم.
اين استاد نجات به ياد ميآورد: «در زمان جنگ دانشجوي خلباني بودم. در سال۵۹، بعد از ۴ماه كه از جنگ گذشته بود، در اوج جواني و شور و هيجان نظاميگري كه بايد به رزمندگان خط اول ميپيوستيم، وارد لشكر۹۲زرهي اهواز شدم و در كنار رودخانه «سيدخلف» آموزشهاي نظامي را از صفر تا حد فرماندهي دسته و فرماندهي گروهان شروع كردم و تمام سلاحها را آموزش ديدم. استادان، شبانهروز آموزش ميدادند و بلافاصله وارد خط ميشديم و در مناطقي كه بايد جلوي دشمن سد ميشد، مستقر ميشديم. من در گروهان ۱۴۵ به فرماندهي جناب سروان (آن زمان) عباسي سازماندهي شدم و در چند عمليات شركت كردم.»
قبل از انقلاب خلبانان براي آموزش به آمريكا ميرفتند. «پس از انقلاب بهخاطر قطع وابستگيها، ارتباط با كشور سلطه قطع و دورههايي كه در خارج ميديديم نيز متوقف شد. بنابراين نيروها خودشان دست بهكار آموزش شدند. تصميم بر اين شد كه در كشور خودمان اين رشته را ايجاد كنيم و كساني نيز دوره نجات را به خلبانان آموزش دهند. حالا به قدري در اين رشته پيشرفت كردهايم كه حتي آمادگي آموزش به كشورهاي همسايه را نيز داريم. وقتي سوار هواپيما ميشوي و فرسنگها بالاتر از زمين قرار ميگيري بايد آمادگي اين را داشته باشي كه هر لحظه كه هواپيما به هر دليلي متوقف شد بتواني به قول معروف گليمت را از آب بيرون بكشي؛ يعني هر زمان ممكن است حادثهاي رخ دهد و مجبور شوي خود را از هواپيما بيرون انداخته و روي زمين كنترل كني. اين موضوع وقتي جديتر ميشود كه سوار بر يك هواپيماي جنگنده باشي؛ هواپيمايي كه هرآن زير بار آسيبهايي قرار دارد. بارها در فيلم و سريالهاي تلويزيوني ديدهايم كه هواپيمايي دچار آسيب شده و سرنشينان با چتر نجاتي به بيرون پريدهاند. اما بهتر است پس از اين به اين موضوع فكر كنيم كه آيا اين افراد آموزشهاي لازم درباره نجات و ادامه مسير را ديدهاند يا خير؛ آموزشهايي كه يادگيري آن به معناي حفظ جانشان خواهد بود.»
افشار بهعنوان يكي از بنيانگذاران مدرسه تجسس و نجات خلبانان ميگويد: «ما آموزش نجات خدمه را پيش از اين در كشور آمريكا ميديديم اما بهواسطه جنگ براي مدتي اين آموزشها متوقف شد .
وقت آن رسيده بود كه اين آموزشها را در كشور خودمان ايجاد كنيم. من به همراه چند نفر از دوستان به نامهاي سرهنگ صفايينيك، باصره منش، اسكندري، عالمي و عالم كندرويي آموزش اين دوره را در دوران دفاعمقدس برعهده داشتيم. در آن دوران بسياري از خلبانان امروز نيروي هوايي همچون سرتيپ دانشپور، سرتيپ برات پور، سرتيپ تورج دهقان زنگنه، سرتيپ انصاري، سرتيپ توسي و بسياري ديگر كه دورههاي سوروايولي را گذراندند به نوعي تولد دوباره داشتند و توانستند از هواپيماي آتش گرفته بيرون بيايند و زنده بمانند.»
survival تخصصي است كه به كمك خلبانان، خصوصا خلبانان جنگندههاي شكاري ميآيد تا در زماني كه ديگر كاري از دستشان برنميآيد و بايد هواپيما را ترك كنند اين تخصص را بهكار گيرند و به سلامت در زمين، دريا، صخره يا دشت فرود آيند. سوروايول يك تخصص كم نظير است براي كساني كه ممكن است به هر دليلي هواپيمايشان را از دست دهند؛ يا مورد اصابت موشك قرار بگيرند يا هر نقص ديگري كه پيش بيايد. خلبان بهتر است بدون آموزشهاي اين دوره پرواز نكند؛ چرا كه هم خودش و هم هواپيما را از دست خواهد داد. افشار ميگويد: «در واقع اين دوره توسط ما در ايران راهاندازي شد. پيش از اين خلبانها بايد اين دوره را در آمريكا ميديدند. افراد زيادي بودند كه با آموزش اين دورهها از سانحه گريختند. اين تخصص براي خلبان ضروري و لازم است. ما در شرايط امن و در يگان به خلبانها آموزش ميدهيم. آنها را در دريا مياندازيم و يكييكي نجاتشان ميدهيم.»
- انگشتر نامزدي
صحبت كه به خانواده ميرسد بيشتر از همه از همسرش ياد ميكند كه حدود يك سال و نيم دوران نامزدي را درحاليكه همسر در جبهه و جنگ به سر ميبرده، گذراند. با لبخند به ياد ميآورد: در آن زمان براي اينكه من كمتر به جبهه بروم، برايم به خواستگاري رفتند. من در آن زمان بهصورت مقطعي و با فاصله به جبهه ميرفتم. حقيقتش طاقت نميآوردم كه جبهه نروم و در خانه بنشينم و دست روي دست بگذارم. خانواده تلاش كردند كه برايم زن بگيرند. خانواده كه خيلي در آن دوران نگران من بودند ميخواستند با اين روش مرا تا حدي از رفتن به جبهه منع كنند، اما نشد. يادم هست وقتي با دوستانم در قطار بوديم و به سمت عمليات ميرفتيم، انگشتر نامزدي در دستم را نشان ميدادند و ميخنديدند چون ميگفتند ديگر بهخاطر وابستگياي كه برايت ايجاد ميشود قيد آمدن به جبهه را خواهي زد اما اينطور نشد. از اين حرفها كه بگذريم، تعداد زيادي بودند كه ضمن داشتن زن و فرزند به شهادت رسيدند اما خواست خدا اينطور بود كه من سالم پيش خانوادهام برگردم و فقط جراحتي جزئي ببينم و جانباز شوم.
پس از خاطره نامزدي و ازدواج يادي از 2 فرزند دختر و پسرش ميكند كه با سختيهاي جنگ رشد كردند. ميگويد: دخترم به سمت ادبيات رفته و ليسانس ادبيات فارسي دارد و پسرم نيز فوقليسانس هوافضا گرفته است. در واقع پتانسيل سخت نظامي با تلفيق ادبيات در خانواده ما موج ميزند.
- زندگي عقاب وار
بمب احساسات پاك، صفتي است كه يكي از دوستان او را با آن ميخواند. درحقيقت همين احساسات لطيف دليلي شده براي دست داشتن او در ادبيات و شعر. خودش درباره تمايل به نوشتن از ادبيات دفاعمقدس ميگويد: «تاكنون درباره دوران دفاعمقدس كتابهاي بسياري نوشته شده اما كافي نيست و ميتوان گفت بسياري از زواياي پنهان جنگ هنوز ناشناخته مانده است. معتقدم 2 نوع نگاه به دفاعمقدس وجود دارد؛ يكي نگاه اهالي قلم است كه آفرينشهاي ادبي و قلمفرسايي درخصوص دفاعمقدس دارند و ديگري آنكه عدهاي از رزمندگان آن دوران هستند كه دست به قلم شدند ولي نتوانستند آنگونه كه شايسته آن واقعه عظيم در تاريخ كشور است به دفاع مقدس بپردازند.»
كلاس هشتم يا نهم دبيرستان بودم كه دكتر خانلري موضوع انشا خواستند. من اين بيت شعر «كهن جامه خويش پيراستن / به از جامه عاريت خواستن» از سعدي را كه عقاب ميرود نزد كلاغ تا عمرش دراز شود تلفيق كردم و همين دستمايه انشاي من شد. ماجراي شعر گويي من هم از اينجا شروع شد. از همان موقع تحتتأثير زندگي عقابوار قرار گرفتم و همين هم باعث شد نظامي شوم. اشعارم را به جرايد ارسال ميكردم. انبوهي از دلنوشتههاي من در روزنامهها به چاپ رسيدهاند.
- سربازان به خاطر حيات مي جنگند
سرهنگ افشار به ياد دوره آشنايياش با علامه جعفري ميافتد و ميگويد: «اين آشنايي به حوالي سالهاي 56 و 55 برميگردد؛ زماني كه پس از درك محضر استاد عبدالحسين زرينكوب بهدنبال يافتن استاد عرفان و اخلاق بودم. پس از تحصيل فوتوفن شعر و ادبيات، وادي عرفان مرا به سوي خود فراخواند و بهدنبال استادي ميگشتم تا اينكه در مشهد آدرسي از علامه محمدتقي جعفري بهدست آوردم و به خدمتشان رفتم.»
افشار كه به قول خودش غرق درياي عظمت علامه جعفري شده بود، ادامه ميدهد: ايشان با تمام وجود به انسان هدف زندگي را يادآوري ميكرد. الفباي معرفت را پيش ايشان آموختم. علامه ادبيات شرق و غرب، شكسپير و هوگو، همه را درك كرده بود و ميگفت: «گاهي بودن داشتن را نابود ميكند، زندگي بايد پيوسته در حال بهوجود آوردن باشد.» علامه همچنين درباره دوران دفاعمقدس ميگفت: «حيات را نبايد قرباني وسيله حيات كرد و سربازان اسلام بهخاطر حيات ميجنگند.»
- امنيت و سلامت؛ سرلوحه ارتشيان
در لابه لاي عكسهايي كه از روزگاران جنگ و حمله عراق به ايران نشانمان ميدهد، جنگهاي تن به تن، خون و خونريزي افراد مختلف و شهيد شدن بسياري از يارانش به چشم ميخورد. سرهنگ افشار با لحني مقتدرانه ميگويد: ارتش فقط يك هدف كلي دارد، آن هم امنيت و سلامت اقشار كشوري است كه ما نظاميها با عشق تمام براي رسيدن به آن تلاش ميكنيم. منهاي امنيت، زندگي صفر و ناشدني ميشود. در حقيقت شاخص نشاندهنده موفقيت ما نظاميها، امنيت كشور است. ما صلح طلب و دوستدار صلح و آرامش هستيم. اما دين و آيين و سرشت و مليت به ما آموخته كه هر آن زمان كه دشمني به ما حمله كند وظيفه و آيين ما دفاع از وطن است. ارتش ما ارتش باغيرت است و به هيچ وجه زير بار زور نميرود.
يكي از پيچيدهترين عملياتهايي كه ايران در جريان جنگ تحميلي شاهد آن بود، عمليات «كمان۹۹» است. در اين عمليات نيروي هوايي توانست معادلات دشمن را به هم بزند و پيروزي را از آن خودكند. در جريان جنگ تحميلي نيروهاي مسلح نيروي هوايي، نقش چشمگيري ايفا كردند. در آن زمان ايران در گيرودار انقلاب و مبارزه با منافقان بود كه عراق با حمايت قدرتهاي بزرگ و به قصد فتح تهران بهمدت 3 روز به ايران حمله ميكند. در اين زمان نيروي هوايي كه پيشبيني جنگ را داشت و ماموريت هر پايگاه هوايي در جنگ را مشخص كرده بود، دست بهكار ميشود. سرانجام در روز اول مهر 140فروند جنگنده ايراني به تناوب نقاط حساس عراق را بمباران و نقشههاي عراق را نقش برآب ميكنند. نام اين عمليات كمان۹۹ است؛ نمادي از فرستادن آتش خشم ملت ايران به سوي متجاوز. به اين معني كه تيري در چله كمان گذاشته ميشود و تا دور دستترين نقاط عراق رها ميشود، تا يادآور حماسه آرش كمانگير در دفاع از مرزهاي ايران باشد. عدد ۹۹ نيز از شمار صفحات طرح عملياتي كمان گرفته شده بود. صالح افشار براي اين عمليات اين شعر را سروده است:
و چقدر زيباست
آسمان
و رد خط پرواز سيمرغهاي آتشين
و كودكان كه در رنگين كمان
آبي دلهايشان
هنوز يكصدوچهل
بادبادك
هوا كردند
بهياد عقاباني كه طرح كمان ۹۹ را اجرا كردند
اما: بعضي از آنها.... با كبوتران حرمين
كربلايي شدند
چه پرواز ماندني...
وي ادامه ميدهد: نيروي هوايي با انجام اين عمليات نشان داد كه چقدر ساده ميتواند معادلات دشمنان ايران را برهم بزند. بهعنوان مثال صدام به اميد فتح تهران در 3 روز جنگ را آغاز كرد اما فقط 34روز گرفتار مقاومت قهرمانانه خرمشهر شد.
استاد دانشگاه هوايي ميگويد: خاطره از آن روزها خيلي زياد است؛ خاطرههايي كه بيشتر تلخ بودند و تاثر برانگيز. بهخاطر دارم عكاسي تصويري از من درحاليكه دست سربازي را در دست گرفته و بهدنبال نفربر ميروم، گرفته بود. وقتي انسان در صحنه نبرد قرار ميگيرد كه يكي تير خورده و ناله ميكند و يكي در حال جان دادن است، اين خاطرات را هيچگاه از ياد نميبرد. در عمليات تپههاي اللهاكبر معاوني داشتم به نام حسن آستينه كه تازه نامزد كرده و بر اثر تركش خمپاره بهشدت مجروح شده بود. در آخرين لحظات بر بالينش رسيدم. او گفت: «سلام من را به مادرم برسان» و اشهدش را گفت. حسن نخستين شهيدي بود كه در آغوش من به فيض شهادت رسيد و اين واقعه روي من بسيار تأثير گذاشت و پس از آن حتي روي شعرهايم نيز تأثير خود را گذاشت و رنگ و بوي ديگري بهخود گرفت.
- ورود به نيروي زميني ارتش
استاد مدرسه نجات خلبانان نيروي هوايي ارتش ميگويد: بهصورت داوطلب وارد نيروي زميني ارتش شدم و تمامي آموزشهاي لازم يك افسر پياده را فرا گرفتم تا اينكه در پادگاني در نزديكي رودخانه سيدخلف در شوشتر به فرمانده دوست داشتني خودم شهيد منفرد نياكي از اعجوبههاي جنگ رسيدم؛ كهنه سربازي قوي و انساني عجيب كه علاوه بر آموزشهاي نظامي مرا با ابعادي ديگر از زندگي انساني آشنا كرد؛ فرماندهاي كه در كنار علاقه به نهجالبلاغه و شاهنامه، كتابهاي تولستوي و هنر جنگ سان تزو را مطالعه ميكرد. صحبتهايش هنوز در گوشم نجوا ميكند: «اگر آمدي كشته شوي و براي پدر و مادرت بفرستمت كه هيچ، اما اگر آمدي چيز ياد بگيري بايد سرت را بدزدي و خيز ياد بگيري» يا «براي سرباز آب و غذا برسانيد چون سرباز روي شكمش راه ميرود نه روي گامهايش، آب و غذا بدهيد. مهمات با من».
رئيس مركز عمليات رزم مشترك ادامه ميدهد: در صحنه نبرد، بچههاي نيرويزميني دلسوختهتر از ساير نيروها بودند؛ چرا كه در صحنه نبرد تن به تن و رو در رو با دشمن تا بن دندان مسلح قرار داشتند و شاهد تك و پاتكهاي آنها بودند. در نبرد زمين، كششي بود كه مرا بهخود جذب ميكرد. در سنگر كه دوشادوش همرزمانم حضور داشتم تصاوير نبرد را با گوشت و پوست خود حس ميكردم و شعر ميگفتم.
ارسطو كجا و پرستو كجا
كه از قيد هستي بگردد رها
صفايي ندارد ارسطو شدن
خوشا پرگشودن پرستو شدن
***
آه اي كبوتر از غم بال و پرت بگو
سيمرغ عشق از بت خاكسترت بگو
تفسير آيههاي مسلسل شنيدني است
سرباز عشق خاطره از سنگرت بگو
همين عشق بود كه صالح افشار را بهمدت 31ماه و 27روز به خط مقدم آتش كشاند. اين سرباز عشق ميافزايد: پس از فراگيري دوره آموزشي وارد لشكر 92زرهي اهواز شدم و در عمليات شكست حصر آبادان، تپههاي اللهاكبر، سوسنگرد، دهلاويه و... با ساير نيروها در عمليات حضور داشتم.
اين عضو هيأت معارف جنگ به ياد خاطرهاي از شهيد صياد شيرازي ميافتد و ميگويد: بهخاطر دارم در عمليات فتحالمبين از تپههاي ابوصليبي خات به طرف سايتهاي 4و 5ميرفتيم. حدود ساعت 9صبح بود كه بعثيها پاتك زدند. آتش شديدي بود و باعث شد بيشتر نيروهاي ما به شهادت برسند. ما نيز در گودالي گير كرده بوديم اما ناگهان صياد را به همراه ساير نفرات ديدم. باورم نميشد او كه فرمانده كل نيروي زميني ارتش بود، خودش جلوتر از ما بر دشمن بتازد. همين اقدام او باعث انسجام نيروها و تجديد روحيهشان شد و عاقبت نيز منجر به پيروزي ما در آن مقطع شد.
- ترسي كه به مرگ نزديك است
كسي كه از دوران نوجواني دست به قلم باشد و احساسات خود را روي كاغذ بريزد، وقتي پا به ميانسالي بگذارد، اندوختههاي زيادي دارد. ميگويد: درباره كتابهايي كه در زمينه دفاعمقدس به رشته تحرير درآوردم ميتوان از معبر آسمان، كتاب پرواز، سخني با تفنگ ژ3، شاهد در جبهه جنگ، نبرد جانسوز، مجموعه خاطرات همرزمان و يادداشتهاي داخل سنگر نام برد. همچنين مقدمهاي بر گلشن راز شيخ محمود شبستري، مقدمهاي بر ديوان باباطاهر فايض دشتستاني، مقدمهاي بر گلستان سعدي و مقدمهاي بر رباعيات ابوسعيد ابوالخير و چندين مقاله عرفاني از ديگر فعاليتهاي من در اين زمينه است.
- ترسي كه به مرگ نزديك است
2ساعت ورزش در روز چيزي است كه باعث شده افشار در گذر سالها از پا نيفتد. خودش ميگويد: بايد بعد از بدن مواظب فكر بود كه سرحال و شاداب بماند. درست است كه اول تن اولويت دارد اما بدون روان پاك هيچ ارزشي ندارد. با اين همه صحبت را به اين سمت ميكشانيم كه چرا آموزش فنون نجات را به خلباني ترجيح داده است؟! لحظهاي مكث ميكند و سپس ميگويد: پرواز زندگي من است، من با شاهنامه پروازم غوغا كردم. اما انگار قسمت بود كه در اين حرفه نجات و زنده ماندن بمانم. اين براي من افتخار است كه به رزمندگان يك قمقمه آب بدهم. البته شهيد بابايي و شهيد اردستاني و امير پرديس هم از من خواستند در اين حرفهاي كه به خوبي آموزشاش را ديدهام، بمانم؛ چرا كه در آن زمان افراد زيادي نبودند كه اين حرفه را بلد باشند. بنابراين تصميم گرفتم در اين زمينه در خدمت كشورم باشم. با احياي اين دوره، خدمت بزرگي به خلبانان صورت گرفت. خلباني كه اين آموزشها را ببيند بسيار با ارزشتر از كسي است كه چيزي در اينباره نميداند. كسي كه در اين زمينه آگاه شود باعث ارزشمندتر شدن او ميشود و با اعتماد به نفس بالاتري به ادامه عمليات ميپردازد. به هرحال از افتخارات من اين است كه تنها بازمانده و كهنه سرباز تجسس و نجات هستم. ممكن است بعضيها رشته خلباني آن هم خلباني شكاري و جنگنده را بگذرانند و كم كم دريابند كه قرار است با چه مشكلاتي دست و پنجه نرم كنند. ممكن است حتي عدهاي پشيمان هم شوند. به قول معروف ترس برادر مرگ است. در آموزشها تأكيد اصلي ما براين است كه هرگز نترسيد و سعي كنيد اول از همه برخودتان غالب شويد. در هر كاري نجات يك اصل اساسي براي همه مردم است. براي دانشجويان تلاش ميكنم كه صحبت از اعتماد به نفس، ايمان و اعتقاد كنم و با دادن انرژي اوليه آنها را از ترس مرگ رها كنم. كسي كه بخواهد بترسد نميتواند در اين جايگاه بماند.
نظر شما