چهارشنبه ۴ آذر ۱۳۹۴ - ۰۷:۰۹
۰ نفر

همشهری دو - امیرحسین‌صالحی: بدون شک کسی که یک‌بار تاریخ انقلاب اسلامی را با دقت و بدون هیچ جهت‌گیری‌ای بخواند با پدیده‌ای روبه‌رو خواهد شد که بیشتر شبیه معجزه است؛ پدیده‌ای که همه ایران اسلامی را در برگرفت و توانست میان قلب‌ها جا باز کند.

 دکتر تولایی

اين پديده چيزي است كه امام امت آن را مدرسه عشق خواند و «بسيج مستضعفين» ناميد. اين روزها سراغ هر زمينه و حوزه‌اي كه برويد حتما حضور بسيج را در آن پررنگ مي‌بينيد؛ در علم، در جهاد، در ورزش، در صنعت و هزاران جاي ديگر هست كه بسيج در آن پيشتازانه جلو مي‌رود. عرصه علمي يكي از مهم‌ترين عرصه‌هايي است كه رهبر معظم انقلاب هم بارها بر آن تأكيد كرده‌اند و با بيان روايتي زيبا از امير‌مومنان علي(ع) مي‌فرمايند: «العلم سلطان». به مناسبت روز بسيج، سراغ يكي از جهادگران عرصه علمي كشور يعني دكتر محمود تولايي رفتيم كه خانواده شهدا بيشتر او را مي‌شناسند. اين دكتر بسيجي مبدع روش تشخيص هويت شهداي گمنام از طريق DNA آنهاست و تا‌كنون توانسته بيش از 200شهيد گمنام را شناسايي كند و جنازه آنها را به خانواده‌هايشان برگرداند.

  • چقدر خودتان را بسيجي مي‌دانيد؟

همانقدر كه خودمان را مسلمان مي‌دانيم. اما اينكه آيا واقعا مسلمان هستيم يا نه، مترش دست كسي ديگر است. به هرحال دوست داريم خودمان را منتسب به بسيج و تفكر بسيجي بدانيم. اما اينكه به‌طور حقيقي چقدر است، فكر مي‌كنم با خداست!

  • بالاخره يكسري معيار براي اين مسئله وجود دارد...

معيار اول كه بدان قائل هستيم، تبعيت از رهبري است. در اين مسير كه بسيار پيچيده است اگر بخواهيم راه درست را از راه‌هايي كه گاهي اوقات موازي با انحراف است تشخيص دهيم بايد سعي كنيم تا حد درك و فهم‌مان، خودمان را به نگاه رهبري نزديك كنيم. نكته دوم، سعي مي‌كنيم خستگي‌ناپذير فعاليت كنيم. به هر حال نمي‌دانيم چند روز، چند سال و چند ساعت از عمرمان باقي‌مانده است، بنابراين سعي مي‌كنيم كارمان را به فردا نيندازيم و هركاري كه امروز قابليت انجام دارد را امروز انجام دهيم. نكته سوم، اينكه سعي مي‌كنيم از كاري فرار نكنيم. با توجه به اينكه بعضي كارها سخت است و مشقت‌هايي دارد و ممكن است مابه ازاي مادي نداشته باشد يا قابل جبران مادي هم نباشد، سعي مي‌كنيم از سختي‌ها نهراسيم و خودمان را آماده كنيم كه زير بار كارهاي سخت برويم. معتقد هستيم كه اگر در دفاع‌مقدس هم قرار بود هر يك از رزمندگان ما فكر كنند كه انواع سيستم‌هاي اطلاعاتي كشورهاي غرب و شرق عالم به يك طرف كمك مي‌كند و سيستم‌هاي تجهيزاتي آنچناني در اختيارش است و طرف ديگر در محدوديت تهيه سيم خاردار ساده است، صحنه را رها مي‌كردند و ديگر چيزي باقي نمي‌ماند ولي تفكر بسيجي مانع از اين امر شد. يا اگر در مواجهه با چنين نابرابري‌اي قرار بگيريم كه بگوييم همه دشمنان عزم جانمان را كرده‌اند و حسيني فكر نكنيم حتما بايد صحنه را ترك كرده، فرار كنيم يا تسليم شويم. امروز هم در صحنه جهاد علمي همين است. اگر فكر كنيم چون امكانات‌ ما گاهي آنگونه كه در كشورهاي پيشرفته هست، نيست و اگر فكر كنيم آنگونه كه از پژوهشگران كشورهاي ديگر حمايت مي‌شود در مقابل، ما با سختي مواد به‌دست مي‌آوريم و تجهيزاتمان را تهيه مي‌كنيم، مثل همان فرار در صحنه نبرد است. اگر ايستادگي كرديم و به هر شكل ممكن سعي كرديم سختي‌ها را تبديل به يك راه كنيم و براي آن راه، اقدامي صورت دهيم، به‌نظرم بسيجي مي‌شويم.

  • از ورود خودتان به بسيج بگوييد. آيا تحت‌تأثير جو انقلاب وارد بسيج شديد يا واقعا به اين نتيجه رسيديد كه اين منش و شيوه خوب است؟

من در سال 58، زماني كه 17ساله بودم، بسيجي ويژه بودم. در اصفهان در بسيج منطقه مقاومت يك، مشغول فعاليت بودم. همزمان بعد از آن با اتمام تحصيلات دبيرستان و اخذ ديپلم طي سال‌هاي 59-58 ارتباط بيشتري با بسيج پيدا كردم ولي بعد از آن به‌عنوان مربي پرورشي وارد آموزش و پرورش شدم و فعاليت مي‌كردم. بعد هم براي انجام خدمت سربازي با توجه به اينكه دوران دفاع‌مقدس هم آغاز شده بود، ارتباط خود را با سپاه ادامه دادم. بعد از انقلاب‌فرهنگي و با اعلام نتايج دانشگاه، طبعا بايد به دانشگاه بازمي‌گشتم. نخستين كنكور پزشكي بعد از انقلاب فرهنگي را در سال 61 شركت كردم و در دانشگاه تهران پذيرفته شدم. از همان زمان هم همچنان ارتباطم را محفوظ نگه داشته‌ام. طي سال‌هاي 65 تا 67 كه بايد پايان‌نامه دوره دكتري عمومي خود را دنبال مي‌كردم، پزشكيار شيميايي (امدادگر ش.م.ر) بودم و پايان‌نامه‌ام را در همين موضوع انجام دادم و اواخر سال67 فارغ‌التحصيل شدم. به هر حال در طول دوران مختلف، ارتباطم با مجموعه بسيج محفوظ بوده است و بعد هم رئيس سازمان بسيج علمي-پژوهشي و فناوري كشور شدم.

  • مقام‌معظم رهبري در روز بسيج اشاراتي داشته‌اند مبني بر اينكه بسيجي، بدون ترمز و شلخته نبايد باشد و عده‌اي هم مي‌خواهند بسيجي را فردي نشان دهند كه انگار با كتاني است و شلوار 6 جيب به پا دارد؛ با اين وصف يك بسيجي چطور مي‌تواند يك پزشك شود؟

همه آنچه را كه گفتيد، ديگران مي‌خواهند القا كنند كه يك بسيجي يعني يك حركت نامنظم و دور از انضباط. اما كارهاي بزرگ، بدون نظم و انضباط اصلا محقق‌شدني نيست. اگر نگاه كنيد، يك بسيجي بزرگ خود مقام‌معظم رهبري هستند كه انسجام در افكار و رفتار و خستگي‌ناپذيري و ماندگاري در صحنه دارند و باز مي‌بينيم كه خود ايشان مي‌فرمايند بسيجي حقيقي يعني امام‌علي(ع). اگر به القائات دشمنان به تفكر بسيجي نگاه كرده و آن را با حقيقتي كه وجود دارد مقايسه كنيم مي‌فهميم كه اينها القاي دشمن است. اگر در اين دنياي پيچيده، با طراحي، فكر و برنامه حركت نكنيد، حتما شكست خواهيد خورد. اگر جمهوري اسلامي امروز در برابر انبوه دشمنان خود سربلند است، حاكي از يك تفكر و انسجام در رهبري است. مهم اين است كه ما بفهميم جريان و جهت‌گيري، ايستادگي در برابر ظلم و حمايت از مظلوم است. همين سياست‌هايي كه حضرت امام بر آن پافشاري مي‌كردند و مقام معظم رهبري بدان استمرار بخشيدند و وقتي امروز اعلام مي‌كنند كه صحنه، صحنه جهاد علمي است و جنگ و دفاع ما، حركت‌هاي علمي ماست كه مي‌تواند به ما عزت و اقتدار ببخشد، پس صحنه نبرد اينجا مشخص مي‌شود. اگر هركس امروز ادعا مي‌كند كه بسيجي است بايد نشان دهد كه در جهت تعالي و ارتقاي اين نظام درحال كار است كه خيلي هم سخت نيست. همانطور كه در دفاع‌مقدس هركس به صحنه دفاع از انقلاب اسلامي ورود مي‌كرد- چه پيرزني كه تخم‌مرغي را هديه مي‌كرد و چه خانم‌هايي كه در خانه‌هايشان بافندگي مي‌كردند و چه كارگري كه در كارخانه بخشي از حقوقش را كنار مي‌گذاشت و چه بازاري‌اي كه پشتيباني‌هايي را از دفاع مي‌كرد و چه اساتيد و دانشگاهياني كه در دانشگاه براي دغدغه‌ها چه در حوزه مهندسي رزمي و طب رزمي و در عرصه‌هاي ديگر داشتند، تحقيق مي‌كردند و چه رزمندگاني كه جانشان را در كف دست خود نهاده بودند و در صحنه نبرد بودند- همه بسيجي بودند؛ چه كارت داشته باشند و چه نداشته باشند. امروز هم هركس كه دلش براي نظام مي‌تپد و براي پيشرفت اين كشور همت و تلاش مي‌كند و از خواسته‌هاي نفساني خود مي‌گذرد و فكرش تعالي نظام و انقلاب اسلامي است حتما بسيجي است؛ چه محاسن داشته باشد و چه نداشته باشد، چه كارت داشته باشد و چه نداشته باشد و چه حقوق بگيرد و چه نگيرد، مي‌شود بسيجي.

  • نكته‌اي كه اشاره كرديد بحث روحيه جهادگري است كه فارغ از هر پست و مقامي است. با توجه به اينكه در عرصه علمي كشور جهاد مي‌كنيد اين روحيه را چگونه در خود پرورش داديد؟

يك لطف الهي نصيب‌مان شد و آن، همزماني شكل‌گيري شخصيت اجتماعي‌مان با وقوع انقلاب اسلامي بود كه از راهنمايي‌هاي حضرت امام(ره) برخوردار مي‌شديم. اين تعلق خاطر ناشي از يك تفكر مذهبي است كه مديون پدر و مادرهاي‌مان هستيم كه پايمان را به جلسات و مجالس اعتقادي و بحث‌هاي اينگونه باز كردند. خودمان نيز علاقه‌مند شديم و بعد هم در اوان انقلاب اسلامي و قبل از فاجعه هفتم تير به‌عنوان عضو كوچكي از كانون‌هاي دانشجويي كه در مباحث و درس‌هاي شهيد مظلوم دكتر بهشتي، حضور پيدا مي‌كردند، توفيقاتي داشتيم و در اين جلسات حضور داشتيم و استفاده مي‌كرديم. مي‌خواهم بگويم به‌عنوان يك جوان، يك شرايط طبيعي در مسير ما قرار گرفت اما ممكن است اين شرايط براي بسياري از جوان‌ها حاصل نشود اما آن چيزي كه امروز براي جوان‌هاي امروز وجود دارد، وجود مقام‌معظم رهبري است. بر همه ما اثبات شده كه ايشان دغدغه‌اي جز عزت اسلام و نظام اسلامي و مردم ايران ندارند. اگر اين همه بر فرهنگ ايراني، زبان فارسي، اعتقادات و خوبي اين مردم تأكيد مي‌كنند و مي‌گويند بايد عزت از دست رفته دانشمندان ايران و اسلام در قرون هفتم و هشتم را امروز با جهاد علمي خودمان احيا كنيم و مردم ايران در جايگاهي در علم قرار بگيرند كه شايسته فرهنگ آنهاست، نشان مي‌دهد كه ايشان يك راهنماي خوب است. جوان‌هاي امروز مي‌توانند همين‌ها را به‌عنوان سرمايه راه براي خودشان انتخاب كنند. نكته دوم اينكه صحنه‌هايي كه پيش روي افراد قرار مي‌گيرد، مي‌تواند سبب پرورش شود. در دوران دفاع‌مقدس، گروهي از دانشجويان را داشتيم كه لابه‌لاي درس‌شان به جبهه مي‌رفتند و گروهي از اساتيد و دانشجويان هم بودند كه اين دغدغه‌ها را نداشتند و فقط مانع مي‌شدند. مثلا وقتي از جبهه بازمي‌گرديد، مي‌بينيد كه برخي مي‌گويند چون حال درس خواندن ندارند به جبهه مي‌روند! يا اتهاماتي از اين دست كه امروز هم هركس عمل انقلابي انجام دهد برخي كه ذائقه‌شان نمي‌پسندد يا توان و روحيه آن كارها را ندارند، به جاي اينكه خودشان را براي حركت آماده كنند سعي مي‌كنند مانعي سر راه ديگران قرار دهند، آن زمان‌ها هم به شكل ديگري بود. يكي از حرف‌هايي كه گفته مي‌شد اين بود كه براي فرار از امتحان به جبهه مي‌روند! بعد از عمليات كربلاي 5 بازگشتيم و امتحانات ترم گذشته بود و ترم‌مان ناتمام ماند درحالي‌كه بايد ترم بعد را هم آغاز مي‌كرديم. تصميم گرفتيم هرطور شده اين اتهام را رد كنيم. من در نيم‌سال دوم 66-65، 20واحد گرفتم درحالي‌كه 20واحد هم از امتحانات ترم قبل مانده بود. اما به‌خاطر رفع اين اتهامي كه به بچه‌هاي رزمنده وارد مي‌شد، تلاش كردم در يك ترم 40واحد را امتحان دهم و جزو دانشجويان پيشتاز بودم . با اينكه تز من در ارتباط با بحث آثار گاز خردل روي اندام‌هاي داخلي بود كه كار بسيار سخت و پرخطري هم محسوب مي‌شد، به‌نظرم نخستين يا دومين نفر از همدوره‌اي‌هاي خودم بودم كه كار را به سرانجام رساندم و دفاع كردم. البته اين را براي خودستايي نگفتم بلكه به اين جهت عنوان كردم كه هميشه هر جواني مي‌تواند خود را در صحنه‌هاي عمل با اين روحيه كه «من بايد بتوانم» وارد كند.. جوان ما امروز بايد با انگيزه بگويد كه من بايد بتوانم جوان شايسته و مؤثري باشم كه اگر امروز مردم و جامعه ما به شهيداني افتخار مي‌كنند كه آنها در شرايط سخت آن دوران توانستند استقلال ما را تضمين كنند، جوان دانشجوي امروز ما هم بايد بگويد من بايد كاري كنم كه در آينده‌اي كه پرچم افتخارات علمي ايران بيش از پيش برافراشته است، من هم در اين نقشه علم ايران، نقطه‌اي را به‌خود اختصاص دهم؛ بگويم توانستم ايفاي نقشي كنم و اين كارنامه پرافتخار علمي ايران را نوراني‌تر و افزون‌تر كنم.

  • مهم‌ترين كاري كه شما انجام داده‌ايد تشخيص هويت شهداي گمنام است؛ كار براي شهدا چه بركاتي در زندگي‌تان داشته است؟

خيلي لذتبخش است. گاهي براي يك صحنه حادثه يا تصادف و يا وقايعي كه با قرباني‌شدن افراد است وارد مي‌شوم و با ديدن صحنه‌هايي كه مربوط به سقوط هواپيما يا آوار و زلزله باشد، با يك نوع احساس وارد مي‌شوم ولي وقتي فكر مي‌كنم الان يك مادر چشم‌انتظار يا يك فرزند شهيد لحظه شماري مي‌كند و دنبال پدر گمشده‌اش مي‌گردد يا همسري مي‌خواهد از عزيزش مطلع شود و سر مزارش حضور پيدا كند و راز دل بگويد، احساسم كاملا متفاوت است و خيلي وقت‌ها هم شده كه ممكن است در تنگناهايي قرار بگيريم و روش‌هايمان جواب ندهد كه بعضا به‌دليل كيفيت نمونه‌هايي است كه در باتلاق و شرايط سخت طولاني‌مدت قرار داشته است و به‌خود شهدا توسل پيدا مي‌كنيم كه عناياتشان شامل حالمان مي‌شود. گاهي اوقات هم با خانواده‌هايي مواجه مي‌شويم كه سرسختانه قانع نمي‌شوند. در همين موارد هم بارها و بارها بوده كه شهيد به خواب مادر يا فرزند آمده و خودش يك جور الهامي را به اين خانواده منتقل كرده كه «مادر من آمده‌ام چرا مرا تحويل نمي‌گيري؟» به هر حال حس مي‌كنيم با وجودهاي مباركي كار مي‌كنيم كه خودشان لحظه به لحظه شاهد و ناظر هستند و اميدوارم خداوند هم اجر آن را به من و همكارانم بدهد.

  • از 11سپتامبر تا شهداي گمنام

پس از ماجراي 11سپتامبر تحولات عظيمي در جهان اتفاق افتاد و ابعاد زيادي هم داشت. يكي از اين تحولات را مي‌توان در زندگي دكتر محمود تولايي شاهد بود؛ پزشكي ايراني كه در فرانسه درس مي‌خواند و بعد از اين حادثه تصميم مي‌گيرد تغيير رشته دهد؛ خود او در اين زمينه مي‌گويد: «كار اصلي من روي واكسن بود ولي وقتي ديدم كه در حادثه 11سپتامبر از DNA افراد براي شناسايي استفاده مي‌كنند به‌نظرم رسيد كه ما مي‌توانيم براي شهداي خودمان از اين روش استفاده كنيم. به ايران كه برگشتم قرار بود تعدادي از شهداي گمنام كه در تفحص پيدا شده بودند را دفن كنند و من ديدم كه اين موقعيت خيلي خوبي است كه به ايده‌ام جامه عمل بپوشانم. سراغ مسئولان رفتم و البته كه آنها اول از همه باور نمي‌كردند و بعد هم اعتماد نداشتند. وقتي با سردار باقرزاده كه رئيس كميته جست‌و‌جوي مفقودين بود صحبت كردم خيلي از اين موضوع استقبال كرد و بعد هم به لطف خدا كارمان شروع شد». اما چرا بايد براي جواني كه در خارج از كشور كار مي‌كند و درآمد بدي هم ندارد تشخيص هويت شهداي گمنام مهم باشد و حاضر شود پيه‌ همه مشكلات را به تن بمالد؛ «ما در هر جنگي با يكسري تبعات مواجه هستيم. در جنگ ما هم يكي از تبعات اين بود كه برخي از رزمندگان كه در صحنه نبرد به شهادت مي‌رسيدند، جا مي‌ماندند. گاهي در اثر بمباران‌ها منطقه‌اي زير و رو مي‌شد و افرادي در داخل سنگرها يا داخل شيارها و كانال‌ها، مدفون مي‌شدند ولي شرايط نبرد اجازه نمي‌داد كه بتوانند در آن زمان كاري انجام دهند. اما بعد از اتمام جنگ، يكسري از رزمندگان، وفادار به آرمان دوستان شهيدشان، به مناطق عملياتي كه حضور داشتند و مي‌دانستند كدام دوست‌شان در كجا شهيد شده، رفتند و به جست‌وجوي پيكرشان پرداختند. طبيعي است وقتي رزمنده‌اي برگشته و دوستاني داشته، پدر و مادر شهيد هميشه مي‌پرسد كه يارت را كجا گذاشته‌اي؟ كه يك دغدغه و نگراني بود و طبيعتا اين جوان‌ها با اين انگيزه تلاش مي‌كردند تا يارانشان را پيدا كنند. اما اين در يك محدوده 8 هزار كيلومتري مساحت صحنه‌هاي عملياتي، به سرعت قابل تحقق نيست و زمانبر است و سال‌ها طول كشيده و امروز هم كه حدودا 33سال از آن زمان مي‌گذرد، هنوز تفحص ادامه دارد. براي ما غصه داشت وقتي مي‌ديديم پدر و مادرهايي هر روز دلشان براي عزيزشان مي‌تپد و چشم‌انتظار عزيزشان هستند.

از آن طرف هم عزيز برجاي مانده، بقاياي استخواني است كه ممكن است نه پلاك و نه نوشته‌اي همراه داشته باشد و شناسايي نشود. همين كافي بود كه اگر در رشته و موضوعي تحصيل مي‌كنيد كه مي‌تواند با تسلط بر دانش ژنتيك و بهره‌گيري از اصول وراثت كاري را انجام دهد، تلاش كنيد». شروع كار از سال 81 در اتاقي كوچك است و تعدادي دانشجوي بيوتكنولوژيك كه به همراه استادشان سراغ پيكر شهداي خلبان مي‌روند؛ «ما آن زمان 7پيكر داشتيم كه 6تاي آنها شناسايي شدند. اين شناسايي چون نخستين تجربه ما بود 5سال طول كشيد؛ ما از صفر شروع كرده بوديم و هيچ الگوي مشابهي هم در كشور نداشتيم. اگر امداد معنوي شهدا نبود شايد كار ما بيشتر از اين زمان مي‌برد يا اصلا جاهايي به بن‌بست مي‌خورديم. اين دانش انحصارا در دست اف‌بي‌آي است و آنها هم هرگز نمي‌خواهند كسي چنين دانشي داشته باشد ولي ما با همت جوانان همين مرز و بوم توانستيم كه DNA شهدا را شناسايي كنيم و خانواده‌هاي چشم انتظار را به شهيدشان برسانيم». براي ما از شيوه تشخيص هويت يك شهيد گمنام مي‌گويد و اينكه چطور علوم جديد مثل ژنتيك مي‌تواند راهگشاي مسائل باشد؛ «كاري كه ما انجام مي‌دهيم نياز به دانستن دقيق قانون وراثت و علم ژنتيك دارد؛ هر بچه‌اي كه به دنيا مي‌آيد نيمي از وراثتش را از پدر و نيم ديگر را از مادر مي‌گيرد و كار وقتي پيچيده‌تر مي‌شود كه در يك خانواده فرزندان تنوع ژنتيك دارند. بنابراين با اين توضيح‌ها پيدا كردن 2 فرزند يا 2 نفر كه داراي اطلاعات ژنتيك كاملا مشابه باشند، تقريبا نزديك به صفر است. ما همين بررسي را در 10نقطه ژنتيك انجام مي‌دهيم. با بررسي 10 نقطه ژنتيك احتمال خطا يك به 500ميليونيم كاهش مي‌يابد؛ يعني در 500 ميليون نفر احتمال اينكه 2 فرد مشابه پيدا بشود، هست. بنابراين بايد در جمعيت80-70 ميليوني يك كشور به‌طور قاطع بگوييم كه امكان پيدا‌كردن 2 نفر با مشخصات ژنتيك مشابه، ناممكن و صفر است. پس آنچه ما در اين روش تشخيص مي‌دهيم، تشخيصي محكم و بدون خدشه است. به هرحال همه اجزاي اين كار در مجموعه نور كه گسترش يافته همان اتاق كوچك است، فراهم است. ما براي پيكرهاي مطهر شهدايي كه اينجا مي‌آيند، پرونده‌اي تشكيل مي‌دهيم. آنتروپولوژي يا پيكرشناسي ما، اجزايي را كه از پيكر به‌دست آمده، علامت‌گذاري مي‌‌كند. همه اجزاي پيكري كه به اينجا مي‌آيد، برمبناي اين فلوچارتي كه وجود دارد، علامت‌گذاري مي‌شود. درواقع وقتي مراحل تشخيص صورت مي‌گيرد، هركدام از اين مدرك‌ها به پرونده‌هاي مربوط مي‌رود و نتيجه‌ها را به كميته مفقودين گزارش مي‌دهيم. تا الان هم بيش از 200نفر از همين طريق شناسايي شده‌اند و رسيدن شهيدان به خانواده‌هايشان كه انتظارها را پايان مي‌دهد بهترين لحظات زندگي من است».

  • شيرين‌ترين خاطره

شهيد برونسي قبل از آخرين باري كه به جبهه بروند، به خانواده خود مي‌گويند من ديگر برنمي‌گردم. سال‌ها بعد از جنگ پيكري پيدا مي‌شود كه به‌احتمال زياد پيكر شهيد برونسي بوده اما خانواده و فرزندانش به استناد حرف پدر قبول نمي‌كنند و حتي نمونه خون هم نمي‌دهند تا اينكه در همان ايامي كه پيكر اين شهيد يافت مي‌شود، ديداري با رهبرمعظم انقلاب مي‌كنند. مقام معظم رهبري رو مي‌كنند به خانواده اين شهيد، مي‌گويند: خب اوس عبدالحسين ما را هم كه مي‌گويند پيدا شده. همسر شهيد مي‌گويند هر چه شما بگوييد و ايشان هم كه مي‌بينند اين خانواده دل نگران هستند، مي‌گويند خب برويد ژنتيك، DNA بدهيد و از همانجا بلافاصله به دفتر ما زنگ زدند و همسر و 2 نفر از فرزندان شهيد برونسي پيش ما آمدند. وقتي نتيجه آمد و شناسايي صورت گرفت، من خودم با مدارك به مشهد رفتم و آنها را متقاعد كردم. بعد از توضيحات من، همسر شهيد گفت كه ديشب دخترم زهرا خواب پدرش را ديده كه داخل خانه آمده و همه فرزندانش را از نظر گذرانده و رفته است و ما تعبير اين خواب را نمي‌دانستيم تا اينكه شما آمديد.

  • استاد بسيجي

ابراهيم كياني؛ همكار و شاگرد دكتر تولايي
من از سال82 بود كه با دكتر تولايي آشنا شدم. آن زمان من شاگرد ايشان در دانشگاه بودم و از سال86 هم توفيق همكاري با ايشان را داشتم. يكي از ويژگي‌هاي بارز دكتر تولايي كه در اين سال‌ها من شاهد آن بوده‌ام مكتبي بودن ايشان است؛ دكتر به‌طور واقعي به خدا اعتقاد دارند و چه در دوره دانشجويي و چه موقعي كه با ايشان همكار شدم توجه به خدا به‌عنوان بارزترين ويژگي‌شان مشهود است. در كنار اين توجه به خدا، اخلاص دكتر نيز ميان همه كساني كه او را مي‌شناسند زبانزد است. به‌نظر من اخلاص و توجه به خدا هم برمي‌گردد به روحيه بسيجي ايشان كه سال‌هاست با حركات و سكناتشان ممزوج شده است. دكتر تولايي روحيه جهادگري خود را از زمان جنگ تا‌كنون حفظ كرده است ولي اين جهادگري به‌معناي تندي نيست. من سال‌هاست كه با ايشان همكارم ولي يك‌بار هم نديدم كه تندي كند يا از چيزي عصباني شود. خيلي مواقع شده كه ما كار اشتباهي انجام داده‌ايم ولي دكتر به جاي ناراحتي يا عصبانيت، سريع علت آن را جويا شده‌اند و بعد هم به‌دنبال راه‌حل آن بوده‌اند. من هم به واسطه اين همكاري و آشنايي سعي كرده‌ام كه خودم را متخلق به اخلاق ايشان كنم و بابت هر مسئله‌اي ناراحت نشوم و كارها را به خدا واگذار كنم.

کد خبر 315075

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha