قاتل كه از روز جنايت بهعنوان مظنون دستگير شده بود وقتي پدرش به خواب او رفت و خواست به جنايت اعتراف كند تصميم گرفت سكوت خود را بشكند.اين جنايت ساعت 14شنبه 14آذرماه رخ داد. آن روز مأموران كلانتري گاندي در جريان قتل مردي ميانسال قرار گرفتند و ماجرا را به قاضي سيدسجاد منافيآذر، كشيك جنايي تهران اطلاع دادند.
با حضور تيم تحقيق در محل حادثه مشخص شد كه قرباني مرد 55سالهاي است كه با 27ضربه چاقو به قتل رسيده است علاوه بر اين پزشكي قانوني اعلام كرد كه آثار شكستگي روي جمجمه وي وجود دارد كه نشان ميدهد ضربه محكمي به سرش وارد شده است.
پسر مقتول كه در محل حادثه حضور داشت به كارآگاهان گفت: مادرم يك سال و نيم پيش فوت كرد و من و خواهرانم به همراه پدرم زندگي ميكرديم. ساعت 10صبح روز حادثه براي انجام كارهاي اداري پدرم از خانه بيرون رفتم. ظهر وقتي برگشتم و در را باز كردم، مرد ناشناسي را ديدم كه داخل خانه بود. از سويي پدرم خونآلود روي زمين افتاده بود. با ديدن اين صحنه دستپاچه شدم و به مرد ناشناس حمله كردم.
ميخواستم چاقو را از دستش بگيرم كه زخمي شدم. جدال من با مرد ناشناس ادامه داشت و در نهايت او گريخت. پسر جوان درحالي چنين ادعايي را مطرح كرد كه مأموران به او مشكوك شدند. چرا كه وي مدعي بود اصلا چهره قاتل را بهخاطر ندارد و از طرفي هيچ يك از همسايهها شخص ناشناسي را نديده بود. در چنين شرايطي قاضي پرونده دستور بازداشت پسر مقتول را بهعنوان مظنون جنايت صادر كرد. او كه در بازداشتگاه به سر ميبرد در نهايت بعد از گذشت 15روز اقرار كرد كه پدرش را به قتل رسانده و همه ماجراهايي كه تعريف كرده، خيالي بوده تا مسير تحقيقات پليس را عوض كند.
- من پدرم را كشتهام
با اعترافات پسر 24ساله، او روز گذشته به دادسراي جنايي تهران منتقل شد و درحاليكه مرتب اشك ميريخت جزئيات قتل پدرش را شرح داد. او مدام ميگفت كه پدرش را دوست داشته و هنوز باور ندارد كه در يك لحظه عصبانيت جانش را گرفته است.
او در گفتوگو با همشهري از جزئيات جنايت ميگويد.
- چه شد كه تصميم گرفتي راز قتل پدرت را فاش كني؟
(با گريه) در مدتي كه در بازداشتگاه پليس آگاهي بودم، لحظهاي عذاب وجدان رهايم نميكرد. من پدرم را دوست داشتم و تا پيش از حادثه به او بياحترامي نكرده بودم. در اين مدت او مرتب به خوابم ميآمد. تا صبح هردو در خواب گريه ميكرديم. من از او طلب بخشش ميكردم و او مرا آرام ميكرد. او درخواب بارها به من گفت كه مرا بخشيده است و براي اينكه عذاب وجدان رهايم كند بايد سكوتم را بشكنم و راز قتلش را فاش كنم. او به من اطمينان داد كه قاضي هم مرا ميبخشد. حتي اگر توبه كنم خدا هم از گناه بزرگي كه انجام دادم ميگذرد. پدرم مدام ميگفت كه غصه نخورم چراكه بهزودي همهچيز درست خواهد شد. همين باعث اعترافم شد.
- از ماجراي جنايت بگو؟ چه شد كه دست به قتل پدرت زدي؟
من نميخواستم او را به قتل برسانم. چند روزي ميشد كه رابطهام با دختر موردعلاقهام تمامشده بود. براي همين ذهنم بهشدت درگير بود و شبها خواب نداشتم. روز حادثه مجبور شدم چند قرص خوابآور بخورم. از سويي پدرم به من وكالت كاري داده بود تا بهدنبال كارهاي ارثيه پدرياش بروم.
اتفاقا آن روز بهدنبال كارها رفتم اما چند قرص خورده بودم و كمي سرگيجه داشتم و زود به خانه برگشتم تا استراحت كنم. پدرم در آشپزخانه مشغول شستن ظرف بود كه به بيكار بودنم و خانهنشينيام اعتراض كرد. حتي گفت وكالت كاري را از من ميگيرد و ديگر نميخواهد بهدنبال كارهايش بروم. همين آغاز درگيري ما بود. او سنگي تزييني را برداشت و به سمتم پرتاب كرد كه بهگونهام خورد. پس از آن من با همان سنگ به سمت او حمله كردم. او ناگهان چاقويي از ميان ظرفها برداشت و با عصبانيت گفت ميخواهي پدرت را بكشي. من هم چاقو را از دستش گرفتم كه دستان خودم زخمي شد. بعد يك ضربه به او زدم كه او خونآلود روي زمين افتاد.
- اما پدرت با 27ضربه چاقو به قتل رسيده است؟
اصلا چيزي يادم نميآيد. فكر ميكنم فقط يك ضربه به او زدم!
- بعد از قتل چه كردي؟
هرچه چاقو در خانه بود برداشتم و به همراه لباسهاي خونيام، داخل كولهپشتي گذاشتم. سپس از خانه خارج شدم و كولهپشتي را به درون رودخانهاي انداختم. بعد از آن درحاليكه بهشدت ترسيده بودم به خانه برگشتم و دست به صحنهسازي زدم.
- چرا بيكاري؟
من ليسانس دارم و مربي بدنسازي هم هستم. حتي در شنا هم تبحر خاصي دارم بهطوري كه ركوردجهاني در شيرجه را زدهام. اما بهخاطر بهم خوردن دوستيام با دختر موردعلاقهام حال خوشي نداشتم و حوصله نداشتم به باشگاه بروم. دلم بهشدت براي پدرم تنگ شده است و اميدوارم تعبير خوابم درست باشد كه پس از اقرار به قتل، پدرم مرا ببخشد. آرزويم اين است ايكاش زمان به عقب برگردد و آن روز سرنوشت جور ديگري رقم بخورد.
نظر شما