اندازه آرزویش را با دست نشان میدهد و دستهایش را تا جایی که باز میشود، از هم دور میکند؛ «فقط همین!».
امید سعیدی قهرمان دنیاست او دوندهای است که در مسابقات آسیایی چندین بار روی سکوی اول ایستاده. امید سعیدی ناشنواست؛ ناشنوایی که به قول خودش از خیلی از شنواها موفقتر بوده. تازه، راضی هم هست؛ اینکه صداهای مزاحم ذهنش را درگیر نمیکند و هر چه او بخواهد، شنیده میشود.
امید سعیدی با همسر ناشنوایش – مریم شاه محمدی – زندگی ساکت و آرامی دارند. سکوت خانهگاه با صدای امیرحسین شکسته میشود؛ پسری شنوا که تمام آرزوهای پدر در او خلاصه میشود؛ پدری که از بچگی عاشق رقابت با شنواها بوده و هیچ وقت خودش را کمتر از آنها نمیدیده، حتی به خاطر هدفش رشته مورد علاقهاش – کشتی – را کنار گذاشته تا به همه ثابت کند او چیزی کمتر از بقیه ندارد، حالا به قول خودش صداهای مزاحمی را که بقیه میشوند، او نمیشنود.
- چطور شد کشتی را کنار گذاشتید و آمدید به دنیای دو و میدانی؟
یک روز به مربیام گفتم میخواهم با بچههای شنوا مسابقه بدهم ولی او اجازه نداد، گفت نمیشود، تو نمیتوانی، آنها قویتر هستند. گفتم خب، چه فرقی میکند؟ من هم مثل آنها کشتیگیر هستم، قویام و بدنم آماده است.
شنیدن یا نشنیدن چه ربطی به کشتی گرفتن دارد؟ با گوشهایم که نمیخواهم کشتی بگیرم! ولی گفت نمیشود. من هم خیلی ناراحت شدم. وقتی هم به خانه رفتم، فقط به حرفهای مربیام فکر میکردم.
وقتی خوابیدم، توی خواب تختی را دیدم. تختی به من گفت تو شاید تو کشتی قهرمان نشوی ولی مطمئن باش یک روز قهرمان میشوی. وقتی بیدار شدم فقط به خوابم فکر میکردم. اصلا حرفهای تختی را نمیفهمیدم.
من اگر کشتی نمیگرفتم، چطور میتوانستم قهرمان جهان شوم. بعد که وارد دنیای دوومیدانی شدم و مدالهای جهانی گرفتم، فهمیدم آن شب منظور تختی چه بوده.
- دوومیدانی را از کجا و کی شروع کردی؟
بعد از همان دوران کشتی که گفتم. از هنرستان شروع کردم. مربی ورزشم گفت یک دوره مسابقه دوومیدانی است، تو هم که ورزشکاری، چرا شرکت نمیکنی؟ من هم شرکت کردم و پنجم شدم. البته آن زمان هیکلم بزرگتر از امروز بود. خب، بالاخره تمرینات بدنسازی کشتی با دوومیدانی زمین تا آسمان فرق میکند.
ولی با آن وضعیت پنجم شدم. خوشم آمد و ادامه دادم. بعد از 2 ماه هم قهرمان ایران شدم. با شنواها مسابقه میدادم. سال 75 رکورد نیم ماراتن ایران را هم شکستم. در رقابتهای آسیایی مالزی هم با شنواها مسابقه دادم و مدال نقره گرفتم. الان اگر شما مدالهای مرا نگاه کنید، بیشتر مدالهایم مربوط به مسابقاتی است که با شنواها داشتهام.
بعد هم کمکم در مسابقات ناشنواها شرکت کردم و از سال 75 که ستاره مسابقات آسیایی مالزی شدم و 5 مدال طلا گرفتم تا حالا، بهترین دونده ناشنوا در رشته 5 هزار متر و 10 هزار متر هستم. رکورد آسیا هم الان دست من است، در جهان هم همینطور.
- رکوردتان چند است؟
در 5 هزار متر 14 دقیقه و 40 ثانیه و در 10 هزار متر 31 دقیقه و 4 ثانیه.
- شما گفتید بیشتر مدالهایتان را در رقابت با شنواها به دست آوردهاید. آیا شرایط هم برایتان یکسان بوده، مثلا در استارت مسابقه وقتی تپانچه را شلیک میکردند، مشکلی نداشتید؟
مشکل که داشتم. خب، من که خیلی خوب صداها را نمیشنوم. البته در دوهای استقامتی زیاد به مشکل نمیخورم چون تا میبینم بقیه میدوند من هم شروع میکنم. در دوهای 5 هزار متر، 10 هزار متر اگر عقب بمانی میتوانی جبران کنی. ولی در دوهای 200 متر و 100 متر سرعت، عقب ماندن همانا و آخر شدن همانا؛ برای همین در مسابقات سرعتی باشنواها مشکل دارم ولی در استقامتی نه، هیچ مشکلی نیست.
- در حال حاضر با دوندههای شنوا هم مسابقه میدهید؟
الان بله، من درلیگهای فصل گذشته بودم ولی امسال تو لیگ نبودم. زیرا زانویم آسیب دیده بود، با تیم ایران خودرو قرارداد دارم.
- امکاناتی که دارید چطور، در حد شنواها هست؟
بله. ما که فرقی نداریم، فقط ما نمیشنویم، آنها میشنوند. امکانات یکی است ولی خب، رسیدگی کمتر است. به آنها بیشتر توجه میشود، به ما کمتر. رکورد ناشنوایان تفاوت آنچنانیای با شنواها ندارد. الان رکورد جهانی 400 متر ناشنواها 45 ثانیه است ولی رکورد شنواهای ایران 46 ثانیه و 30 صدم ثانیه است که دست قهرمان ایران است.
الان دوندههای ناشنوای خارجی از دوندههای شنوای داخلی ما رکورد خیلی بهتری دارند، چرا؟ چون به آنها رسیدگی میشود. یک مدال که میگیرند، تشویق میشوند و پاداش میگیرند ولی برای ما چه کار میکنند؟ یک کمد پر از مدال دارم ولی چه فایده؟ هیچ کس نمیگوید دستات درد نکند. من که برای پول و تشویق مسابقه نمیدهم.
- خانم شاه محمدی، شما هم ورزش میکنید؟
من نه، بیشتر، کارهای هنری انجام میدهم.
سعیدی: همسر من هنرمند است. آرایشگری بلد است و قلاببافی و هویهکاری میکند. از امیرحسین هم که نگهداری میکند.
- شما کجا و چه جوری با هم آشنا شدید؟
شاه محمدی: قسمت بود دیگر. یکی از دوستهای خانوادگی ما، آقای سعیدی را معرفی کردند. همدیگر را دیدیم و از هم خوشمان آمد.
- چقدر با دغدغههای آقای سعیدی کنار میآیید، اصلا برایتان مهم است؟
بله، همیشه پیگیری میکنم. نگران هم میشوم. دعا میکنم که خدای نکرده آسیب نبیند و همیشه سالم باشد و مدال بگیرد. من هم سرم را با کارهای هنری و امیرحسین گرم میکنم.
- آقای سعیدی، هیچ وقت همسرتان را تشویق نکردهاید مثل شما ورزش کند؟
چرا گاهی ورزش میکند مثلا استخر میرود ولی خب، بچهدار است دیگر، تمام وقتش را بچهداری میگیرد.
- از زندگیای که دارید راضی هستید؟ اصلا فرقی بین خودتان و زن و شوهرهای شنوا میبیند؟
سعیدی: نه چه فرقی؟ فقط ما مثل آنها صداهای الکی و زیادی را نمیشنویم؛ فقط صداهای مفید را میشنویم.
شاه محمدی: نه. وقتی به خانوادههای دور و اطرافم نگاه میکنم، میبینم ما زندگی بهتری داریم.
- با سختیهای زندگی چطور کنار میآیید، بالاخره یک محدودیتهایی هست دیگر. تا حالا شده از وضعیتی که دارید خسته شوید؟
سعیدی: با سختیهای زندگی یا دوومیدانی؟
- هر دو؟
زندگیام که خیلی سختی ندارد. ولی در ورزش کم توجهی، زیاد میبینم این همه مدال دارم ولی تا حالا هیچ وقت از من تقدیر نشده؛ مدال آسیایی در مسابقات شنوایان، مدال جهانی و المپیک ناشنوایان و...
ولی همین چند روز پیش یکی از مسئولان به من گفت خداحافظی کن. برای چه خداحافظی کنم؟ الان من اگر از ورزش ناشنوایان خداحافظی کنم، دیگر همه چیز از بین میرود. در این چند ساله هیچکس نتوانسته مثل من رکورد بزند.
من یک جایگزین برای خودم ندارم که اگر رفتم او جای مرا بگیرد. ببینید، من از بچگی سختی زیاد کشیدهام ولی هیچوقت ناامید نشدهام و هیچ وقت هم ناشکری نکردهام. خدا خواسته که من ناشنوا باشم. همیشه به خودم میگویم شاید اگر شنوا بودم، هیچ وقت نمیتوانستم قهرمان دنیا شوم. این لطف خداست؛ اگر شنوایی مرا گرفته یک نعمت دیگر به من داده.
ولی کم توجهی مسئولان آدم را ناامید میکند. سازمان تربیت بدنی هیچ توجهی به ما ندارد. بیشتر بچهها هم خداحافظی کردهاند و رفتهاند. باورتان نمیشود، من از استرالیا، ترکیه، ژاپن و کانادا پیشنهاد داشتم که برای آنها مسابقه بدهم. پول خوبی هم میدادند ولی خب، من ایرانی هستم و دوست دارم برای کشور خودم مدال بگیرم و پرچم کشور خودم را بالا ببرم.
ولی من با این بادها نمیلرزم و تا 50 سالگی هم با دوومیدانی خداحافظی نمیکنم. قهرمان استقامت مسابقات جهانی یک آمریکایی 40 ساله است. من که فعلا 34 سالهام تا 16 سال دیگر هم میدوم.
- خانم فراهانی، شما چقدر از پسرتان حمایت کردهاید؟
من از 27 سالگی که همسرم فوت کرد، برای امید و 3 دختر دیگرم، هم پدر بودم و هم مادر. امید 6 سالش بود. وظیفهام خیلی سنگین بود. البته اوایل به من نمیگفت که کشتی میگیرد. وقتی دست و پایش باند پیچی بود هم میگفت زمین خوردهام یا با بچهها دعوایم شده ولی وقتی فهمیدم کشتیگیر شده، خیلی خوشحال شدم، بعد هم که دونده شد.
- وقتی پسرتان برای اولین بار قهرمان جهان شد چه احساسی داشتید؟
خیلی خوشحال شدم. باورتان نمیشود، صبح زود قبل از اینکه کیوسکهای مطبوعاتی روزنامه بیاورند، رفتم که روزنامه بخرم تا عکس پسرم را ببینم. همیشه روزنامههایی که از او نوشته بود را میخریدم و به امید نشان میدادم.
حکمهای قهرمانیاش را قاب میگرفتم. امید میگفت مامان، اگر قرار باشد همه حکمهایم را قاب بگیری، دیگر تو خانه جایی برای نشستن پیدا نمیکنیم قبل از مسابقههایش آن قدر دلشوره و اضطراب داشتم که شبها همیشه خواب مسابقه میدیدم.
قبل از مسابقات آسیایی مالزی که ستاره مسابقات شد هم خواب دیدم که امید 5 مدال میگیرد و به عنوان بهترین بازیکن هم انتخاب میشود. همین طور هم شد. درست مثل خوابم، 5 مدال طلا در مسابقات آسیایی مالزی گرفت.