دوشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۸۶ - ۱۵:۰۴
۰ نفر

اکرم محمدی: معتقد است از دعای خیر مادرش به اینجا رسیده؛ اینجایی که هیچ وقت تصورش را نمی‌کرده و حالا که در این موقعیت است، می‌خواهد بالاتر هم برود.

مادر از پسر می‌خواسته فقط درس‌ بخواند ولی پسر... احسان مهاجر شجاعی- قهرمان دوی 800متر ایران- که به تازگی مدال طلای دانشجویان جهان را به دست آورده، حالا همان پسری است که مادر می‌خواسته؛ یعنی هم به عشق خودش-که دویدن است- رسیده و هم آرزوی مادر را برآورده کرده.

 او حالا دانشجوی فوق لیسانس تربیت بدنی است. قهرمان دوی ایران و دانشجویان جهان می‌خواهد در المپیک، اولین ایرانی‌ای باشد که مدال می‌گیرد؛ او در درس هم به کمتر از دکترا فکر نمی‌کند؛ «می‌رسم، می‌دانم چون من دعای خیر مادرم را دارم».

  • بعد از یک دوره مصدومیت، حتما این مدال طلا خیلی می‌چسبد؟

بله. خوشبختانه، هم مدال طلا گرفتم، هم ورودی المپیک را. دو و میدانی ایران را هم برای اولین بار در مسابقات جهانی دانشجویان، صاحب مدال طلا کردم.

  • از رکوردی که زدید راضی هستید؟

رکوردی که در مرحله مقدماتی زدم خیلی عالی بود؛ یعنی یک دقیقه و 45ثانیه و 9/19ثانیه که البته در مرحله مقدماتی، این رکورد را ثبت کردم. بیشتر دونده‌های مطرح دوی 800متر، برای به دست آوردن سهمیه المپیک، در این مسابقات شرکت کرده بودند. در مرحله مقدماتی، 57نفر بودیم، یک دونده برزیلی هم بود که می‌خواست ورودی مسابقات جهانی را بیاورد. برای همین با هم رقابت خوبی داشتیم؛ خب اول شدم و دونده برزیلی دوم شد.

  • پس ورودی مسابقات جهانی را هم به دست آوردید؟

بله. ولی من دیر سهمیه ورودی را گرفتم و به همین دلیل ویزایم صادر نشد و نتوانستم به ژاپن بروم.

  • چی شد که دونده شدید؟

نمی‌دانم ولی اتفاق خاصی نیفتاد. کلاس پنجم دبستان بودم که معلم ورزش مثل همه بچه‌ها از من هم تست آمادگی جسمانی گرفت. بعد گفت بدن تو برای دو و میدانی خیلی مناسب است. کم‌کم هم در مسابقات مدارس، محله‌ای و استانی شرکت کردم تا به تیم ملی رسیدم.

  • یعنی فقط به خاطر حرف معلم ورزش رفتید سراغ دو و میدانی؟

نه، خب. جذابیت‌هایی هم برای خودم داشت. دو و میدانی یک رشته رکوردی است. باید با زمان و رکورد بجنگیم. در این‌جور ورزش‌ها ورزشکار باید روح و جسمش قوی باشد تا دوام بیاورد. در دو و میدانی، آدم خودساخته و قوی بار می‌آید. البته یک خوبی هم دارد؛ اینکه هیچ‌وقت حق‌خوری نمی‌شود و همیشه رکورد حرف اول را می‌زند. من هم وقتی دیدم در این رشته به حقم می‌رسم، مشتاق شدم و ادامه دادم، حالا هم خیلی خوشحالم.

  • مدالی بوده که خیلی برایتان باارزش باشد؛ یعنی هیچ‌وقت فراموش‌اش نکنید؟

همه مدال‌هایم را دوست دارم؛ از مدال برنزی‌ که در مسابقات جوانان آسیا گرفتم تا مدالی که در قزاقستان گرفتم؛ مدال طلایی که در دوی 400×4 متر مسابقات آسیایی 2003 گرفتیم. کلی مدال دارم که برایم باارزش هستند. این مدال طلایی که در مسابقات دانشجویان جهان به دست آوردم، هم خیلی برایم ارزش دارد. نمی‌دانید چقدر برای کسب سهمیه المپیک تلاش کردم؛ روز و شب دویدم.

  • در حال حاضر احسان مهاجر شجاعی کجای زندگی است؟

کجای زندگی؟ راستش را بخواهید همین اول راه هستم. البته به آن چیزهایی که می‌خواستم رسیده‌ام ولی هنوز اول راهم. باید به جایی برسم که بالاتر از آن نباشد؛ چه در درس و چه در ورزش؛ دوست دارم همین‌طور بالا بروم؛ آن‌قدر بالا که کسی به من نرسد.

  • الان درس می‌خوانید؟

بله، دانشجوی فوق لیسانس تربیت بدنی هستم. باید تا مدارج بالاتر هم بروم. می‌خواهم وقتی ورزش را کنار گذاشتم به جوان‌های مملکتم خدمت کنم.

  • بچه که بودید چه احسان مهاجر شجاعی‌ای‌ در ذهن خودتان ساخته بودید؟

این دوران را که هیچ‌وقت نمی‌دیدم. ولی فکر می‌کردم دونده شوم. دویدن آقای جلودارزاده در دوی 800متر را که می‌دیدم لذت می‌بردم. همیشه مسابقات ایشان را تماشا می‌کردم و با خودم می‌گفتم یعنی می‌شود یک روز من هم 800متر را در یک دقیقه و 48ثانیه بدوم؛ حالا که خدا را شکر رکورد بهتری هم ثبت کرده‌ام.

  • بعد از کسب ورودی المپیک، حالا استراحت می‌کنید؟

استراحت که نه. فعلا برای یک ماه، ریکاوری کار می‌کنم تا دوباره بدنم روی فرم بیاید. بعد هم قرار است مربی سوریه‌ای‌ام که سرمربی تیم ملی این کشور هم هست، به ایران بیاید تا به امید خدا برای مسابقات داخل سالن ماکائو و المپیک آماده شوم. اگر اتفاقی نیفتد و خدا بخواهد، می‌خواهم اولین دو و میدانی‌کار ایرانی باشم که در المپیک مدال می‌گیرد. البته من همین‌طوری حرف نمی‌زنم؛ هر حرفی زده‌ام به آن عمل کرده‌ام. الان هم که می‌گویم مدال می‌گیرم، مطمئن باشید که می‌گیرم.

  • خانواده چطور؟ در این چند سال گذشته حمایت خانواده را هم داشته‌اید؟

اوایل نه. مادرم که اصلا موافق نبود. بیشتر دوست داشت درس بخوانم ولی من به هر بهانه‌ای که بود از دستش فرار می‌کردم؛ به بهانه کلاس جبرانی و تقویتی می‌رفتم مدرسه، تمرین کنم. یک خاطره بامزه هم دارم؛ یک روز هر کاری کردم مادرم اجازه نداد از خانه بیرون بروم. برای همین ساک ورزشی‌ام را از پنجره انداختم پایین و کفش‌هایم را زدم زیر بغلم تا یواشکی فرار کنم. همین که به کوچه رسیدم، دیدم ساکم نیست. یکی از کارگرانی که نان خشک جمع می‌کنند، ساکم را برداشته بود و به هیچ وجه هم قبول نمی‌کرد ساک من است. باور نمی‌کنید با چه بدبختی‌ای ساکم را از او گرفتم. همین که به خانه برگشتم، مادرم متوجه فرارم شده بود و حسابی از خجالتم درآمد. ولی حالا فرق می‌کند؛ خودش همیشه به من روحیه می‌دهد. قبل از مسابقات دانشجویان جهان، در اردن آسیب دیدم ولی وقتی با مادرم صحبت کردم، آرام شدم. مادرم گفت غصه نخور، مسابقات دانشجویان جهان در پیش است. مطمئن باش آنجا موفق می‌شوی. شب قبل از مسابقه هم مادرم زنگ زد و گفت احسان فردا هر مدالی که بگیری هدیه من است؛ حالا ببینم که من چقدر برای تو ارزش دارم و چه مدالی برای مادرت به دست می‌آوری. باورتان نمی‌شود، وقتی مدال طلا گرفتم از خوشحالی گریه‌ام گرفته بود. البته قدر و ارزش مادرم خیلی بالاتر از این حرف‌‌هاست ولی من با مدال طلایم دل او را شاد کردم.

  • خانم گودرزی، شما کی علاقه به دویدن را در احسان کشف کردید؟

احسان از بچگی زرنگ و سریع بود ولی من فکر می‌کردم طبیعی است؛ یعنی برای من کارهایش عجیب نبود. البته کمی زودتر از بچه‌های فامیل راه افتاد. فکر می‌کنم 9ماهش بود که راه می‌رفت.

  • در خانواده به غیر از احسان دونده دیگری هم دارید؟

بله، برادر بزرگم هم دوران جوانی‌اش می‌دویده. در حد استان هم مقام آورده. حلال‌زاده به دایی‌اش می‌رود.

  • خانم گودرزی، احسان می‌گفت شما اولین مخالف دویدن او بوده‌اید؛ ولی حالا یکی از طرفداران پر و پا قرص پسرتان هستید!

بله دیگر، مادر هستم، چه کار کنم من دوست داشتم احسان درسش را بخواند. باور کنید خودم معلم دوم احسان بودم. همیشه به درس‌هایش می‌رسیدم روزی چند بار به او دیکته می‌گفتم. تا از مدرسه به خانه برمی‌گشت، به تمام درس‌هایش می‌رسیدم. وقتی فهمیدم می‌خواهد دونده شود مخالفت کردم ولی هر کاری کردم موفق نشدم. باور نمی‌کنید، به هر کلکی که می‌شد از دست من فرار می‌کرد. وقتی دیدم نمی‌توانم جلویش را بگیرم و دیدم خودش عاشق دویدن است، دیگر کوتاه آمدم و حمایتش کردم؛ به تغذیه‌اش رسیدم و هر چه می‌خواست برایش تهیه کردم تا به جایی که می‌خواهد برسد.

  • پس با این حساب مسابقه‌هایش را هم تماشا می‌کنید دیگر؟

اگر تلویزیون نشان بدهد حتما. خیلی استرس دارم. صبح تا شب دعا می‌کنم، می‌ترسم خدای ناکرده اتفاقی برایش بیفتد. در مسابقات دانشجویان جهان که در ترکیه برگزار می‌شد، احسان تا 10 متر پایانی، نفر دوم بود و حتی می‌توانست مدال طلا بگیرد ولی نمی‌دانم چه اتفاقی افتاد که خورد زمین و بیهوش شد. وقتی من شنیدم چنین اتفاقی برای احسان افتاده، دیوانه شدم. داشتم از ترس سکته می‌کردم. برای همین قبل از فینال مسابقات دانشجویان جهان، برای موفقیتش دعا کردم. روز مبعث بود. شیرینی و میوه پخش کردم و از مردم خواستم برای پسرم دعا کنند. باورتان نمی‌شود، آن روز از صبح در خانه راه می‌رفتم و هیچ کاری نمی‌توانستم انجام بدهم. وقتی خبر رسید که احسان مدال طلا و ورودی المپیک را گرفته، انگار دنیا را به من دادند. آن روز قشنگ‌ترین روز زندگی‌ام بود.

  • شما برای احسان چه می‌خواهید؟

عاقبت به خیری. اینکه پسرم سالم باشد و موفق. خدا را شکر که هم درسش را خواند و هم به ورزش‌اش رسید. همیشه از خدا خواسته‌ام به آرزویش برسد.

کد خبر 30137

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز