محمد كوزهگري، جوان معلول مازندراني يكي از همين افراد است كه با پشتسر گذاشتن ۳۴ بهار در زندگي، نام خود را در ميان معلولان نخبه مطرح كرده است. او با ثبت 3اختراع كه كمك بسياري به معلولان ميكند گام بزرگي در نشان دادن تواناييهاي افراد معلول برداشته است. گرچه اختراعات او با استقبال سرد مسئولان مواجه شده اما خودش ميگويد هنوز نااميد نشده است.
- اشتباه پزشكي و يك عمر معلوليت
يكي از روزهاي گرم مردادماه سال۱۳۶۰ در ساري متولد شدم. فرزند دوم و تنها پسر خانواده هستم. خواهر بزرگترم و خواهر كوچكم هميشه كنارم بودند. پدرم نجار بود و بهترين تصويري كه از او در دوران كودكي به ياد دارم چكش وارهاي بود كه با آن در و پنجره ميساخت. از همان كودكي هميشه به هنر پدرم افتخار ميكردم. پدرم براي تأمين هزينه زندگي تلاش ميكرد و هميشه چهره او را با مدادي كه پشت گوش داشت ميديدم. يك اشتباه پزشكي مسير زندگيام را عوض كرد؛ اشتباهي كه به قيمت معلوليت هميشگيام تمام شد. نوزاد ششماهه بودم و همه خانواده توجه خاصي به من داشتند. با سردشدن هوا سرما خوردم و سينهپهلو كردم. حرارت بدنم زياد بود و وقتي مرا به پزشك رساندند او با اعلام اينكه يك سرماخوردگي عادي است از پدر و مادرم خواست تا با پاشويه تب مرا پايين بياورند و در زمستان مرا جلوي پنجره قرار دهند. تجويز پزشك باعث شد تا حال من بدتر و تب و حرارت بدنم بيشتر شود. اين بار پزشك، آمپول پنيسيلين براي من تجويز كرد، درحاليكه هيچگاه از پنيسيلين براي نوزادان استفاده نميكنند. با تجويز پزشك وقتي اين آمپول را زدند اعصاب پاهايم از كار افتاد و از ناحيه مچ پا فلج شدم. شمع يكسالگي را وقتي فوت كردم كه فلج شده بودم و نميتوانستم روي پا بايستم و اين تجويز اشتباه پزشك مرا براي هميشه معلول كرد. وقتي كمي بزرگتر شدم و اطراف را به خوبي شناختم متوجه شدم من با بقيه بچههايي كه در اطرافم هستند فرق دارم. من با كمك عصا راه ميرفتم و نميتوانستم مثل همه آنها بدوم. ما در مجتمع مسكوني زندگي ميكرديم و هميشه بچهها در فضاي سبز مقابل مجتمع بازي ميكردند. گاهي اوقات خواهرم و گاهي نيز مادرم مرا پايين ميبردند تا در كنار بچهها باشم و احساس تنهايي نكنم. امروز وقتي به گذشته نگاه ميكنم متوجه ميشوم اگر اين اتفاق براي من نميافتاد شايد هيچگاه بهدنبال علم و اختراع نميرفتم. مادرم تحصيلكرده بود و ديپلم نقشهكشي داشت. او به تحصيل من و خواهرانم اهميت ميداد و در بدترين و سختترين شرايط هم كمك ميكرد تا تحصيل كنم و امروز كه ترم آخر رشته مهندسي كامپيوتر هستم اين موفقيت را مديون مهربانيهاي مادرم ميدانم. 3سال قبل ازدواج كردم و با همسرم از طريق يكي از دوستانم آشنا شدم.
- شكوفايي خلاقيت
از همان كودكي علاقه زيادي به برق و كارهاي الكترونيكي داشتم و بارها نيز دچار برقگرفتگي شدم. دوران كودكيام با جنگ و موشكباران شهرها و روستاها همراه بود. 4ساله كه بودم به ياد دارم با حملات هوايي، مردم بلافاصله چراغهاي خانهها را خاموش ميكردند و تنها وسيلهاي كه در آن تاريكي كاربرد زيادي داشت چراغ قوه بود. آن روزها با وجود سن كمي كه داشتم به نور و باتري علاقه داشتم و باتريهاي نيمهكارهاي كه همسايهها آنها را دور ميانداختند جمع ميكردم و سپس با يك رشته سيم آنها را به هم وصل كرده در جعبهاي قرار ميدادم و در ابتداي جعبه لامپ ميگذاشتم و با نيروي اين باتريها، چراغ روشن ميشد. نور اين چراغ بسيار زياد بود و ميتوانست يك اتاق تاريك را روشن كند. پدر و مادرم مشوق اصلي من بودند و اين استعداد از كودكي در من وجود داشت و كمكم شكوفا شد. در خانه هميشه رشتهسيمهاي اضافي يا باتري و لامپهاي مصرف شده را نگه ميداشتم و با آنها براي خودم اسباببازي درست ميكردم. وقتي ۷ ساله شدم به مدرسه رفتم و در كنار ديگر دانشآموزان شروع به درس خواندن كردم. مادرم هر روز مرا به مدرسه ميبرد و بعد از پايان كلاس نيز مرا به خانه بازميگرداند. خانه ما تا مدرسه نزديك بود و مادرم از پنجره اتاق ميتوانست كلاس ما را ببيند. در مدرسه هيچ وقت سعي نكردم تسليم اين واقعيت تلخ شوم كه من با همكلاسيهايم فرق دارم. در كلاس درس سعي ميكردم بهترين باشم و زنگ ورزش نيز همراه بچهها فوتبال بازي ميكردم. اغلب اوقات دروازهبان بودم و با توجه بهاينكه با 2عصا حركت ميكردم بهتر ميتوانستم مانع از گلزني تيم حريف شوم و گاهي اوقات هم مهاجمان تيم روبهرو از ترس اينكه با ضربات عصاي من مصدوم شوند كمتر به دروازه نزديك ميشدند. همين شرايط كمك ميكرد تا گلهاي كمتري بخوريم. وقتي ۱۲سالم بود دستگاه آپارات - ساختم. داييام مدير سينما بود و وقتي به سينما ميرفتيم مرا به اتاق آپاراتخانه- جايي كه از آنجا فيلم روي پرده سينما به نمايش درميآمد- ميبرد. ديدن دستگاه آپارات براي من بسيار جذاب بود و دوست داشتم خودم يك نمونه آن را بسازم. هر بار كه به سينما ميرفتم بريده فيلمهاي ۳۵ميليمتري را جمع ميكردم و به خانه ميبردم. با لامپ و عدسي و جعبه، يك دستگاه آپارات ساختم و بريده فيلمها را روي پارچه سفيد به نمايش درآوردم. هر بار وقتي پدر و مادرم خانه نبودند به سرعت وسايلم را روي زمين پهن ميكردم و كارهاي برقي انجام ميدادم. هميشه سيمها را بدون استفاده از سيمچين و با دندان لخت ميكردم. يكبار وقتي اين كار را انجام دادم متوجه ولتاژ زياد برق نشدم و همان لحظه برق با شدت زياد مرا پرت كرد بهطوري كه بيهوش شدم. همه بدنم جريان برق داشت و پدرم وقتي چندبار فازمتر را روي سرم قرار داد چراغ مربوط به جريان برق روشن شد. قرار گرفتن در شرايط سخت، استعدادهاي انسان را شكوفا ميكند و من كه از سلامت پاهايم بيبهره بودم توانستم استعدادهاي ديگرم را شكوفا كنم. هميشه از خودم ميپرسيدم كه افراد نابينا چطور ميتوانند با لمس صفحات برجسته، نوشتهاي را بخوانند؟ خداوند همه انسانها را با استعداد آفريده است و در اين ميان كساني از اين استعدادها استفاده ميكنند و برخي ديگر نيز از آن استفاده نميكنند. ورزشكاري كه قهرمان جهان ميشود استعداد درونياش را پرورش داده و از آن در جهت قهرماني استفاده ميكند.
- محدوديتي كه زمينهساز اختراع شد
سال ۱۳۸۳ وقتي براي گرفتن گواهينامه در امتحان تئوري و عملي قبول شدم افسر راهنمايي و رانندگي در گواهينامهام ثبت كرد كه بايد با خودرويي كه فرمان هيدروليك دارد رانندگي كنم و در غيراين صورت نميتوانم پشت فرمان بنشينم. آن سال ما خودروي پرايد صفر كيلومتري خريده بوديم كه فرمان هيدروليك نداشت و هربار به گواهينامهام نگاه ميكردم روحيهام را ميباختم. گاز و ترمز به شكل دستي در كنار فرمان قرار داشت اما بهدليل ضعيفبودن قدرت دستها بايد حتما فرمان خودرو هيدروليك باشد. سراغ چندنفر از افسران راهنمايي و رانندگي رفتم تا شايد راهحل بهتري به جز هيدروليك كردن فرمان پيدا كنم اما همه آنها بر اين موضوع تأكيد كردند و گفتند اگر با خودرو بدون فرمان هيدروليك تصادف كني حتي اگر هم مقصر نباشي بهدليل اينكه فرمان خودرو هيدروليك نيست باز هم شما مقصر تصادف شناخته ميشويد. با شنيدن اين جملات احساس كردم به آخر خط رسيدهام و بايد براي هميشه رانندگي كردن را فراموش كنم. ميدانستم نااميدي بدترين دشمن است و باور داشتم اگر موفق شوم ميتوانم الگوي مناسبي براي ديگر معلولان باشم. تحقيقات زيادي در اين زمينه انجام دادم و حتي براي صحبت با مسئولان كارخانه سازنده خودرو به تهران آمدم اما آنها گفتند كه به هيچ عنوان خودروي ارزانقيمتي كه فرمان هيدروليك داشته باشد توليد نكردهاند. تحقيقات را ادامه دادم تا اينكه متوجه شدم جعبهفرمان خودروي ماتيز كه فرمان هيدروليك دارد شباهت زيادي بهخودروي پرايد دارد و ميتوان آن را روي اين خودرو نصب كرد. بلافاصله اين جعبهفرمان و همچنين يك پمپ تهيه كردم. وقتي موضوع را به يكي از نمايندگيهاي خدمات پس از فروش اعلام كردم آنها گفتند هيدروليك كردن فرمان اين خودرو امكانپذير نيست. نااميد نشدم و اين كار را انجام دادم و وقتي با موفقيت سوار خودرو شده و رانندگي كردم همه كارشناسان متعجب شدند. هيچوقت روزي را كه براي نخستينبار سوار بر خودرويي شدم كه فرمان آن را خودم هيدروليك كرده بودم فراموش نميكنم. هنوز هم مزه رانندگي با آن زير زبانم است زيرا ابتكاري به خرج دادم كه بسياري از مردم سالم و با اطلاعات فني بالا هم نتوانسته بودند آن را انجام بدهند.
- لاستيك بدون پنچري
سوار بر خودرويي كه خودم فرمان آن را هيدروليك كرده بودم، به هر جايي كه دلم ميخواست يا كار داشتم ميرفتم. يكي از روزها همراه پدر براي انجام كاري به تهران آمديم. بعد از اينكه پدر را در مقصدش پياده كردم قرار شد چند ساعت بعد بهدنبال او بروم و در اين فاصله نيز تصميم گرفتم تا به كارهاي خودم برسم. مشغول رانندگي بودم كه متوجه شدم يكي از لاستيكها پنچر شده است. در آن لحظه بود كه احساس ناتواني كردم زيرا نميتوانستم پنچري ماشين را بگيرم و لاستيك را تعويض كنم. موتورسوار رهگذري وقتي وضعيت مرا ديد لاستيك ماشين را عوض كرد و لاستيك پنچر را به آپاراتي بردم. در آن لحظه به اين موضوع فكر ميكردم كه من هميشه خوششانس نيستم و ممكن است پنچري لاستيك ماشين در جايي اتفاق بيفتد كه كسي حضور نداشته باشد تا به من كمك كند. روزها به اين موضوع فكر كردم و سرانجام تصميم گرفتم راهحلي براي اين مشكل پيدا كنم. بايد لاستيكي طراحي ميكردم كه پنچر نشود. لاستيكهاي معمولي كه به اصطلاح تيوپلس هستند اگر ميخ يا شيء تيزي وارد آنها شود نميتركند ولي بعد از مدتي باد لاستيك بهتدريج كم ميشود. لاستيكي را طراحي كردم كه اگر اين اتفاق هم براي آن افتاد و ميخ يا شيء نوك تيزي وارد لاستيك شد باد آن خالي نشده و پنچر نشود. نمونه اوليه اين لاستيك را ساختم و آن را به سازمان اختراعات بردم و بهعنوان اختراع ثبت كردم. وقتي اين اختراع ثبت شد احساس غرور همراه با شادي داشتم.
- سيستم ضدسرقت خودرو
يكي از روزها وقتي به خانه بازميگشتم متوجه جمع شدن همسايهها در كوچه شدم. يكي از زنان همسايه كه خودرواش سرقت شده بود با ناراحتي ماجرا را براي مأموران پليس تعريف ميكرد. اين زن پس از خريد از دوشنبه بازار وقتي ميخواست وارد پاركينگ خانه شود خودرو را روشن رها كرده بود تا در پاركينگ را باز كند و در همين لحظه 2سارق موتورسوار كه از بازار او را تعقيب كرده بودند با استفاده از فرصت، بهخودرو نزديك شده و يكي از آنها سوار بر خودروي روشن اين زن شد و آن را به سرقت برد. ديدن ناراحتي اين زن و شنيدن ماجراي نحوه سرقت خودرو، زمينه ساز اختراع سومام بود. اين احتمال را دادم كه اين سرقت ممكن است براي من و ديگران كه به لحاظ جسمي از شرايط ويژهاي برخوردار هستيم اتفاق بيفتد و ما نيز نميتوانيم جلوي سارقان را بگيريم. به فكر افتادم كه سيستم ضدسرقتي طراحي كنم كه به كمك امواج راديويي مانع از سرقت خودرو شود. چندين روز روي اين طرح كار كردم و سرانجام موفق شدم سيستم ضدسرقتي را طراحي و بسازم كه قادر به تشخيص چهره راننده است. در اين سيستم حتي اگر خودرو روشن باشد اگر فرد ديگري به جز راننده پشت فرمان قرار گيرد خودرو بهصورت خودكار خاموش ميشود و سارق ناكام ميماند. در اين سيستم فقط به راننده اصلي (صاحب خودرو) اجازه استفاده از خودرو داده ميشود و در غيراين صورت، خودرو در هر جا و در هر موقعيتي خاموش ميشود. اين طرح در جشنواره دماوند بنياد ملي نخبگان در سال ۹۰ در گرگان بهعنوان يكي از طرحهاي منتخب هيأت داوران شناخته شد. پس از اختراع سيستم ضدسرقت، سيستم تعويض دنده خودرو از روي غربيلك فرمان را طراحي كرده و ساختم. اين سيستم به معلولان كمك ميكند كه دندههاي خودرو را تنها با فشردن يك دكمه از روي فرمان عوض كنند. در اصل اين سيستم به شكل يك روبات عمل كرده و دندهها را عوض ميكند.
- بيكاري آزارم ميدهد
نخبه معلول مازندراني از بيمهري مسئولان گلهمند است
محمد كوزهگري از بيمهريهاي مسئولان گلهمند است. بيتوجهي به اختراعات و تلاش بيثمر او براي به توليد انبوه رساندن آنها، در كنار وعدههايي كه براي استخدام و اشتغال به او داده شده اما هيچكدام از آنها عملي نشده، او را نسبت به آينده نگران كرده است. او از روزهايي ميگويد كه اختراعاتش با بيمهري مسئولان مواجه شد؛ «براي اينكه بتوانم سيستم ضدسرقت را به توليد انبوه برسانم سراغ يكي از كارخانههاي خودروساز رفتم ولي آنها توجهي به اختراعم نكردند. سال گذشته وقتي بهعنوان معلول نخبه مازندران انتخاب شدم در مراسمي كه براي تجليل از نخبگان استان برگزار شده بود رئيس اداره كار و معاون استاندار از من خواستند تا خواستهام را با مسئولان مطرح كنم. گفتم من فقط كار ميخواهم و مدتهاست كه بيكار هستم. با دستور معاون استاندار و معرفي رئيس اداره كار به نمايندگي شركت بزرگ خودروساز در بابل رفتم و نامه مسئولان را به آنها نشان دادم ولي متأسفانه گفتند اگر سالم بوديد ميتوانستيد بهعنوان يكي از كاركنان در اين كارخانه مشغول بهكار شويد. از شنيدن اين حرفها ناراحت شدم. در بعضي كشورها افراد معلول از حقوق ماهانه خوبي برخوردارند و ميتوانند براي خود خانهاي اجاره كرده و پرستار داشته باشند. از وسايل نقليه همگاني كه مناسبسازي شدهاند استفاده كنند و در بسياري از ادارات اشخاصي هستند كه در طبقه همكف ساختمان اداره، كارهاي معلولان را رسيدگي و انجام ميدهند. در قانون كشورمان ادارات دولتي موظف هستند ۳درصد از نيروهايي را كه استخدام ميكنند افراد معلول باشند اما اين قانون اجرا نميشود. متأسفانه افراد معلول از مستمري برخوردار نيستند. دولت اگر بخواهد ميتواند از افراد معلول در ارگانهايي مانند مركز تلفن ۱۱۸ استفاده كند. براي مثال تمام افراد معلول جسمي بدون نياز به بيرون آمدن از خانه با در اختيار داشتن اطلاعات تلفني و خدمات اپراتوري همراه يا ساير مراكز فقط با يك دستگاه كامپيوتر در خانه مانند يكي از كارمندان پاسخگوي مركز تلفن ۱۱۸ كاركرده و در محل زندگي خودشان پاسخگوي درخواستهاي مردم باشند. اگر اختراعاتي كه براي كمك به زندگي بهتر معلولان انجام ميگيرد مورد حمايت قرار گيرد زندگي براي اين گروه خاص كه بهدليل مشكلات جسمي از داشتن زندگي عادي محروم هستند بهتر خواهد شد و از بروز بسياري از آسيبهاي روحي به آنها جلوگيري خواهد شد.»
- نگران آيندهاش هستيم
پدر و مادر محمد كوزهگري: ما فرزند صالحي تربيت كرديم؛ حالا نوبت جامعه است
پدرومادر در موفقيت محمد كوزهگري نقش اصلي را داشتند و تمرين خودباوري اصل مهمي بود كه آنها در زندگي فرزند معلولشان آن را پياده كردند. مسعود كوزهگري، پدر ۶۰ ساله خانواده با بيان اينكه هيچگاه اجازه ندادم شكست، محمد را از ادامه راه دلسرد كند، ميگويد: من هم تا جايي كه ميتوانستم از او حمايت كردم. سعي ميكردم كه نقش حمايتكننده را داشته باشم و اجازه ميدادم كه تا جايي كه ميتواند كارهايش را خودش انجام دهد. هميشه خوشحال بودم از اينكه او با درس و انجام كارهاي فني و اختراعات در جامعهاي كه معضلاتي مانند اعتياد و نااميدي جوانان را به گرداب ميكشاند راه خود را پيدا كرده و هر زمان نيز در اختراعات به بنبست ميرسيد تشويق ميكردم كه راهحل جديدي پيدا كند. نگراني من و همسرم آينده محمد است. متأسفانه توجهي به وضعيت اقتصادي و اشتغال او نميشود. او بايد يك زندگي را اداره كند اما متأسفانه از اينكه ميبينم توجهي به اختراعات و تلاشهاي او نشده و براي او اشتغالي درنظر گرفته نميشود ناراحت هستم.
زهرا حري، مادر محمد كه نقش زيادي در موفقيتهاي محمد داشته است نيز ميگويد: من فارغالتحصيل رشته نقشهكشي ساختمان از هنرستان هستم و دوست داشتم فرزندانم نيز همگي به مدارج بالاي علمي برسند. هميشه در درس به آنها كمك ميكردم. وقتي محمد معلول شد اجازه ندادم كه اين معلوليت باعث دور شدن از تحصيل شود. هر روز او را در آغوش ميگرفتم و به مدرسه ميبردم و بعد از پايان كلاس، او را به خانه ميآوردم. گاهي اوقات تا نيمههاي شب به درس و مشق او رسيدگي ميكردم و امتحان ميگرفتم زيرا دوست داشتم هميشه از بهترين دانشآموزان كلاس باشد. يكبار وقتي دختر كوچكم را باردار بودم مثل هر روز به مدرسه رفتم تا محمد را به خانه بياورم. كمي دير شده بود و من با عجله از پلهها بالا رفتم كه ناگهان از پلهها افتادم. همه معلمان و مسئولان مدرسه نگران حال من بودند اما با اين وضعيت نميخواستم محمد سربار جامعه باشد. او با تلاش و پشتكار به اين موفقيتهاي بزرگ دست پيدا كرده است و اي كاش از او حمايتي صورت بگيرد تا بتواند باز هم به ادامه راه دلگرم شود. جامعه نسبت به اين افراد نخبه و موفق بايد نگاه ويژهاي داشته باشد و تنها به دادن وعده بسنده نكنند. خلاصه اينكه ما فرزند صالحي تربيت كردهايم، حالا نوبت جامعه است.
- تلاش كرديم پوسته زندگي را بشكنيم
همسر محمد كوزهگري از زندگي مشترك ميگويد
شكست در زندگي همه انسانها اتفاق ميافتد اما كسي موفق خواهد بود كه از اين شكستها پيروزي بسازد و بتواند از آنها درس بگيرد. شكست مقدمه پيروزي است و نميتوان انسان موفقي را پيدا كرد كه قبلا با شكست مواجه نشده باشد. آرزو مهدوي، همسر محمد كوزهگري با بيان اينكه همسرش با وجود معلوليت هميشه روي پاي خودش ايستاده است، ميگويد: 3 سال قبل وقتي از طريق يكي از دوستانم با محمد آشنا شدم او را پسر جواني ديدم كه با وجود معلوليت اجازه نميداد محدوديت مانع پيشرفتش شود. با كمك عصا راه ميرفت و نميخواست ويلچرنشين باشد. علاقه زيادي به كارهاي فني داشت و همين علاقه زياد و پشتكار بود كه باعث شد 3وسيله مهم و كارساز براي افراد معلول مانند لاستيك بدون پنچري، سيستم ضدسرقت و همچنين تعويض دندهها از روي فرمان خودرو را اختراع كند. با مهريه ۱۴ عدد سكه بهارآزادي زندگي مشترك را در كنار محمد آغاز كردم و خوشحالم كه در اين 3سال در كنار هم با همه كمبودها ومشكلات كنار آمديم و خوشبختي را كنار هم لمس كرديم. معتقدم اگر يك تخممرغ از درون بشكند نويد يك تولد است ولي اگر از بيرون بشكند نشانه مرگ است. پس بايد براي تولدي دوباره و پيمودن مسير زندگي از درون، تخم مرغي را كه اطراف ما را احاطه كرده است بشكنيم. وقتي با محمد ازدواج كردم او تا مقطع فوقديپلم درس خوانده بود. او را به ادامه تحصيل تشويق كردم و خواستم تحصيلات را تا مقطع ليسانس ادامه بدهد. خوشبختانه با تشويقهاي من، او درس را ادامه داد.
پدر و مادر محمد زحمات زيادي براي او كشيدند و نقش زيادي نيز در موفقيتهاي او دارند. در اين 3 سال سعي كردم هميشه در كنارش از او حمايت كنم. اگر گاهي در مسير اختراعات با شكست يا سختيهايي مواجه ميشد تلاش ميكردم به او اميد بدهم تا دوباره از صفر شروع كند. خوشبختانه پشتكار بسيار خوبي دارد اما دغدغه بزرگ او نداشتن شغل مناسب است. او توانايي كار دارد اما لازمهاش حمايت از سوي مسئولان است. اختراعات او اگر مورد حمايت قرار گرفته و به توليد انبوه برسد ميتواند به معلولان كمك زيادي كند.
نظر شما