تصوير غريبي از ساختمانهاي بدشكل كنار هم دارند كه با ماشينهايي كه دوطرفش پارك شده، كامل ميشود؛ جايي كه درهاي ورودي خانهها پشت ماشينها جا ميماند و پيادهها به سختي از لابهلاي سوارهها قيقاج ميروند. اما روزگاري بعضي كوچهها آنقدر باريك بودند كه خانههاي دو طرف و آدمهايشان را با هم آشتي دهند؛ آنقدر باريك كه ماشينها را در خودشان راه ندهند و دو نفري كه از روبهروي هم ميگذرند به ناچار هم كه شده لبخندشان را نثار هم كنند. كوچههايي كه دارند منقرض ميشوند و از يادها و خاطرهها ميروند بدون اينكه كسي دغدغه نگه داشتنشان را داشته باشد. كوچههايي كه ديوارهاي آجري دوطرفشان در گذر زمان رنگ باختهاند اما هنوز زنده هستند. آنقدر زنده كه ميشود به آنها دست كشيد و نبض زمان را احساس كرد. روزي همانطور كه مواظبيم به محض بيرون آمدن از خانه با ماشين يا كاميوني تصادف نكنيم، به كودكانمان خواهيم گفت كه كوچههاي آشتيكنان جايي بودند كه آدمها از كنار هم كه رد ميشدند مكث ميكردند، به ديوار آجري تكيه ميدادند و به هم سلام ميكردند و شايد حتي چند كلمه هم با هم حرف ميزدند.
همشهری دو - شیدا اعتماد: خیلی از کودکانمان دیگر نمیدانند کوچه یعنی چه. برایشان کوچه همان خیابان است، فقط عرض کمتری دارد.
کد خبر 321223
نظر شما