تعریف عدل به جهت حساسیت موجود در این امر مسألهای است که همواره ضرورت آن احساس شده است؛ اما این ضرورت از سوی دیگر همواره با یک ابهام مواجه بوده است. ابهام موجود در تعاریف عدل منشا سوء برداشتهای فراوانی را فراهم آورده است. یک نمونه از این تعاریف ابهام آفرین در صدر این گفتار ارائه شده است.
از این سو امام علی(ع) در نهج البلاغه تلاش میکند تا تعاریفی ارائه دهد که جنبه مصداقی آنها قویتر باشد و ما به ازاء خارجی آنها معلوم.
حکمت سیویکم نهج البلاغه شاهد یکی از این تعریفهای مصداقگر است:«عدل چهار پایه دارد: فهمی عمیق، دانشی پی برنده به حقیقت، نیکو داوری فرمودن و در بردباری استوار بودن. پس آن که فهمید به عمق دانش رسید و آنکه به عمق دانش رسید از آبشخور شریعت سیراب گردید و آنکه بردبار بود تقصیر نکرد و میان مردم به نیکنامی زندگی کرد.» (حکمت /31 )
در جای دیگر در تفسیر قول خداوند «ان الله یامر بالعدل و الاحسان» (نحل /90) «همانا خداوند به داد و نیکو کاری فرمان میدهد، عدل را به انصاف و احسان را به نیکویی کردن تفسیر میکند. انصاف گرچه در بخشی از معنای خود» با عدل برابری میکند اما بیشتر متناسب با معنای کلمه قسط به شمار میرود.
شاید در این تعریف عدل و قسط یکی فرض شده باشند چنانکه در قرآن هم در بسیاری موارد یکی فرض شدهاند. عدل به لحاظ رفتاری هم مورد توجه اما م واقع شده است، و آن را به گونهای معنا کرده که در پیوستگی کامل با رفتار مخاطب قرار میگیرد:«توحید آن است که خدا را در وهم نیاری و عدل آن است که او را متهم نسازی» (حکمت /470)
امام تعریف مقایسهای هم از عدالت به دست داده است. آنجا که از او سؤال میشود، از میان عدالت و بخشش کدام برترند؟ پاسخ میدهد: عدالت هر چیزی را در جای خود مینهد در حالیکه بخشش آن را از جای خود خارج میکند.
عدالت تدبیرعمومی مردم است، درحالیکه بخشش گروه خاصی را دربرمیگیرد. پس عدالت شریفتر است. (حکمت /437 )
امام اما از میان تمام این تعاریف یک هدف را دنبال میکند: اینکه مردم مصادیق عدالت را که در واقع در اجرای احکام اسلام خلاصه میشود بشناسند و علاوه بر عدالت فردی، عدالت اجتماعی را نیز خود آنان مستقر سازند. تحقق عدل در اجتماع از دیدگاه امام فراهم آمدن محبت و خیر خواهی مردم نسبت به حکومت و بالعکس را نوید میدهد.
«همانا برترین روشنی چشم زمامداران برقراری عدل در شهرها و آشکار شدن محبت مردم نسبت به رهبر است که محبت در دلهای رعیت جز با پاکی قلبها پدید نمیآید... و طولانی شدن مدت زمامداری بر ملت ناگوار نباشد.» ( نامه /53)