راستش، از تو چه پنهان
هنوز هم پاييزهايم را
با صداي خندههايت ميگذرانم
راستي
پيش خدا جايت خيلي خوب است، مگر نه؟
اين شعر را راضيه كرمي برايمان فرستاده. به نظر شما اگر پاككني برداريم و بعضي كلمهها يا سطرهاي آن را پاك كنيم، چه اتفاقي ميافتد؟
بياييد بخشهايي را كه نقش كليدي ايفا نميكنند، حذف كنيم و كمي عبارتها و شكل سطربنديها را تغيير بدهيم و شعر را دوباره
بخوانيم :
از رفتنت
سالها مي گذرد
هنوز هم
گاهي دلم بدجور هوايت را ميكند
از تو چه پنهان
هنوز
پاييزها را با صداي خندههايت ميگذرانم
جايت بايد خيلي خوب باشد
پيش خدا
مگر نه؟
اين كار، درست مثل همان هرسكردن شاخ و برگ زائد درخت است كه به آن جلوه ميبخشد و البته موجب ميشود بهتر رشد كند. در شعر هم بايد از كمترين كلمات بيشترين بهره را برد.
هر سطر و هر كلمه بايد درست و دقيق و حساب شده انتخاب شود، آنقدر كه اگر قرار باشد آن را برداريم، جاي خالياش مثل دنداني كه افتاده به چشم بيايد.
همين شعري كه از راضيه خوانديم باز هم جاي تغيير و بهتر شدن دارد. مطمئناً او با سليقه و دقت بيشتر، ميتواند فضاي شاعرانهتري ترسيم كند.
حالا شعري از سارا سليماني :
در درونم گرگيست
كه بر سر گردنه ايستاده
دانهدانه حرفهايم را ميدرد
نميگذارد اين برههاي نورسيدهام
حتي جوان شوند
آهاي كسي براي كمك نيست؟
من دروغگو نيستم
در درونم گرگيست
كه منتظر است خواب به چشمانم بيايد
در درونم گرگ خونخواريست
كه قصد شبيخون دارد
به من
عكس: الهه عليرضالو، 17ساله از تهران
اين شعر مضمون زيبايي دارد و شروع غيرمنتظرهاش به اين زيبايي كمك كرده، اما باز هم جاي حذف و تغيير دارد.
در درونم گرگيست
ايستاده بر سرِ گردنه
حرف حرف ميدرد
كلماتم را
نميگذارد
برههاي نورسيدهام جوان شوند
در درونم گرگ خونخواريست
كه قصد شبيخون دارد
همهجا را ميپايد
منتظر است
خواب به چشمانم بيايد
آهاااااااي...
كسي براي كمك نيست؟
دروغگو نيستم
در درونم گرگي ست...
درست است كه در نهايت ذوق و سليقهي شاعر، تعيينكنندهي زبان و ساختار شعري است كه ميسرايد، اما بهرهبردن از نظر مخاطب و منتقد، ميتواند به شاعر كمك كند تا كشفهايش را كامل كند و اثر خود را به شكلي شايستهتر ارائه دهد.
اگر شعر سارا را با پيشنهادهاي جديد بخوانيد، متوجه خواهيد شد كه بهخاطر آوردن كلمهي «ميپايد» و همقافيهشدن با «بيايد» و نيز همقافيهشدن «نيست» و «گرگيست» در پايانبندي شعر، موسيقي شعر پررنگتر شده و لذتي كه از شعر ميبريم، دوچندان شده است.
حذف كلمههاي زائد و تغييرات جزئي ديگر را با اصل شعر قياس كنيد و ببينيد چه تأثيري بر ساختار و حال و هواي شعر داشته است.
شعر كوتاهي هم بخوانيد از بهنام عبداللهي از تبريز :
از زمين به تو
راهي نيست
مردم هرچه ميگويند
بيراهه هست
فكر شعر خوب است، اما پرداخت آن ميتواند شعر را بهتر از اين كند. مهمترين نكته اينكه در سطر آخر به جاي كلمهي «هست» بايد «است» به كار ببريم. در سطر سوم هم كلمهي «مردم»، قابل حذف است و نبودنش به معناي شعر لطمهاي نميزند و ابهامي ايجاد نميكند. ببينيد :
از زمين
به تو
راهي نيست
هرچه ميگويند
بيراهه است
شايد حتي بهتر باشد به جاي كلمهي «ميگويند» ، «ميبينم» بگذاريم.
نظر شما