قاسم هاشمينژاد سيزدهم فروردين به علت عفونت ريه پس از سالها دست و پنجه زدن با سرطان درگذشت و به درخواست متوفى وى در قطعه هنرمندان يا قطعه فرهيختگان به خاك سپرده نشد.
هاشمى نژاد عموماً بدليل شهرها، قصه ها، فيلمنامه ها و ترجمه هاى معدود و در عين حال داراى كيفيت بالايى كه انجام داده شناخته شده است. همشهرى داستان سال گذشته در اولين جشنواره قصه شهرى از هاشمى نژاد تجليل ويژه به عمل آورد.
دكتر اديب وحداني آملي كه سالها با آثار هاشمي نژاد در ارتباط بوده است به مناسب درگذشت وي نوشت:
در نعت ادب
شاعر،نویسنده و عرفان پژوه ممتاز متمایز درگذشت.
فضل را به یاد نسپردن به قدری سنت جدی جاری ساری ایست که معمولا منتهی میشود به ندیدن فضل. با این حساب عجیب نیست دیده نشدن فضل خیر النساء که سالها به کمک کتابی که طى یک مکاشفه به دست آورده بود بیماران را شفا میداد و هیچ گاه نتوانست سردرد خود را که به وقت بیماری دیگران ایجاد میشد درمان کند. باز ندیده ماندن پاسبانهایی که سرکوچه خیرالنساء میایستادند تا رونق مطبهای پزشکان دانشگاه رفته آمل به مشکلی برنخورد هم عجیب نیست. باز درمان غریب خیرالنساء برای همسران مقامات دارای نفوذ و برداشته شدن پاسبانها عجیب نیست. و عجیب نیست درمان نشدن درد شیدایی پسر بزرگ خیرالنساء و فنای او پس از حضور در محضر یک عارف.
اما عجیب است بعد از این همه سال زنده ماندن خاطره ادب نوه خیرالنساء و پسر آن پسر که همیشه یک قدم از پرویز نقیبی عقبتر راه میرفت. این ادب همیشه و حتی پس از دوره نوشتن نقدهای ادبی آقای هاشمی نژاد در آیندگان امتداد داشت.آن نقدها اکنون که در کتاب "بوته بر بوته" جمع آمدهاند هم به رغم گذشت این همه سال سند ستایشهای نامتعارف و حتی بدعت آمیز ابراهیم گلستان درباره آقای هاشمی نژاد هستند و مشخص میکنند چرا گلستان سنت آن همه سال گفتوگوی مطبوعاتی کردن را شکست.
در آن روزگار معنا داشتن شأنها، گلستان با همسخنی با هاشمی نژاد او را هماورد خود برشمرد، به ادب آقای هاشمی نژاد سر تکریم فرود آورد. اينجا سخن از ادب از جنسی دیگرست.
دریای ادب فارسی مثال هر دریای دیگریست. پر از خزه و خار و خس دریایی و موجودات بدبوی در دوران زندگی بوی عفن گرفته. در سطح و در عمق و در درازا و طبعا در پهنا. اما در این دریا چه در میان زندهها و چه در یادگارهای پیدا و پنهان، گوهرها و درهاییست که نصیب جوینده شان میشود. درست خوانده شدن متنها از صرفا خوانده شدن آنها اهمیت بیشتری دارد و با دید معاصر خواندن متنهای کهن درست خواندن آنهاست. تا اینجا را گلستان فهمید. اما متنهای به قول آقای هاشمی نژاد "وحدانی" را خواندن دو ساز و کار میطلبد. اول آن که بتوان وحدانی بودن را در درون متن فهم کردن. این کاری ست که آقای هاشمی نژاد سالها کرده بود و گزارشش را در دو کتاب "طبقه بندی قصههای عرفانی" و "دویست و یک حکایت عرفانی" داده است.
ایشان در "سیبی و دو آینه" ساز و کار فرم ادبی وحدانی یا توحیدی را نیز گزارش داد. کلید فهم سازوکار دوم را از یک متن دیگر آقای هاشمی نژاد وام میگیرم: هر متنی باید طوری خوانده شود که گویی فقط برای خواننده حاضر نوشته شده است. آقای هاشمی نژاد متون عرفانی را و دیگر متنهای اسلامی را همین طور میخواند. یعنی آن وقت كه در تذکره الاولیاء خواند: "فردى كه رسول را دوست میدارد، باید به ایشان شبیه باشد"،به همین گفته تاسی کرد و این سلوک شخصی را اساس زندگی خود قرار داد.
به این سه نوع ادب یک دانش خیره کننده و همزمان، عشق مطلق به ادبیات فارسی را بیفزایید، در کنار آن باخبری و درک درست از فلسفه معاصر را بگذارید، همنشینی و قرین بودن با برترین نخبههای فلسفی و ادبی را هم در کنار آن بیاورید، درگیر مدهای روز مانند پست مدرنیسم نصفه-نیمه کارگاه بىعملى و عملى نشدن را هم یک امتیاز بشمارید، سخت کوشی و فراگرفتن چندین زبان را هم در پیش توانایی اجرای یک فارسی صاف سنجیده صیقلی به هیچ بینگارید تا سراغ مهمترین ویژگی ادبیات آقای هاشمی نژاد برویم: نثر و شعر و ترجمه و قصه ای آقای هاشمی نژاد همه از فردی برآمده اند که سنت را میزیست و معاصر هم بود، ذوق داشت و بر همه ریزهکاری های روایت سوار بود اما صد نکته غیر حسن را هم داشت که هم قرانهای معدود ایشان هم حتی به کمال آقای هاشمی نژاد از آن برخوردار نیستند. آن متنها دارای حس و حال، شور و شعف یا انرژیای بودند که آن متن لازم داشت و این شور در عین آرامش، اول از سلوک شخصی آقای هاشمی نژاد بر میآمد و دوم به نشانه تذکرشان در مقدمه "طبقه بندی قصههای عرفانی" و اسم سایت اینترنتی شان از وجود همسری که آرامش و تعادل لازم برای خوب نوشتن را برای ایشان فراهم آورد. از خیرالنساء تا فرشته شولانی آقای هاشمی نژاد مورد لطف بود.
آقای هاشمی نژاد در تنها دیدار من برایم فقط به اندازه یک نفر از اهل ادب حس بزرگواری و احترام را برانگیخت. سال 88 که آقای سیدحسینی درگذشت من يك متن نوشتم که در مجلهای با حذف یک پاراگراف چاپ شد، طرفه اینجاست که مشابه آن تكه مخذوف را رئیس فرهنگستان ادب فارسی گفت. جمله اين بود:"عدم اعطای دکترای افتخاری به آقای سیدحسینی از شان ایشان نمیکاهد و صرفا ثابت میکند دانشگاه تهران نخبهها را نمیشناسد".
مورد تقدیر واقع نشدن آقای هاشمی نژاد هم از همین جنس است، در باب فضل در اول متن گفتم.
نظر شما