یکشنبه ۲۲ فروردین ۱۳۹۵ - ۰۶:۳۹
۰ نفر

همشهری دو - مهدی آیتی: پدرش که مرد، او ماند و ۷برادر و خواهر قد و نیم قد و مادری مهربان که دیگر توان اداره‌کردن زندگی را نداشت.

برخاسته از جزیره

هرچند فقر سبب شد ترك تحصيل كند و به شغل‌هايي مانند كارگري ساختماني يا نانوايي روي بياورد اما با حمايت سازمان‌هاي خيريه‌اي مانند كميته امداد امام خميني(ره) خيلي زود راهش را پيدا كرد و نگذاشت برادر و خواهرهايش جاي خالي پدر را احساس كنند. او همگي آنها را به خانه بخت فرستاد و خودش نيز اكنون صاحب رستوان و سفره خانه سنتي آفتاب است.

35سال بيشتر ندارد اما 5 فرزند دارد و 5 ماه هم از پدربزرگ‌شدن‌اش مي​گذرد. آنقدر با اراده و مصمم حرف مي​زند كه محال است باور كنيد به‌معناي واقعي طعم فقر را چشيده و روزهاي بسيار سختي را پشت سرگذاشته؛ از محمد حسيني حرف مي‌زنيم؛ يكي از مددجوهاي كميته امداد امام خميني(ره) كه توانسته فقر را به زانو دربياورد و از آن پلي بسازد براي رسيدن به موفقيت‌هاي بزرگ.

محمد مرد خانواده است و از لابه‌لاي حرف‌هايش مي‌توان به اين نكته رسيد كه براي او فقر واقعي چيزي نيست جز تسليم شدن در برابر مشكلات، چراكه حسيني معتقد است تا زماني كه روح و جسمش سالم است مي‌تواند از پس مشكلات مادي برآيد. به همين دليل هيچ وقت اجازه نداده فقر مادي او را از زندگي و رسيدن به اهدافش دور كند.

  • رستوران آفتاب

براي رسيدن به رستوران و سفره‌خانه سنتي آفتاب بايد پس از رسيدن به جزيره قشم، جاده ساحلي جنوبي را دنبال كنيد تا به پارك ساحلي «سوزا» برسيد. در سوزا اگر از محلي‌ها نشاني رستوران آفتاب را بپرسيد راهنمايتان مي​شوند تا جايي كه بوي غذا‌هاي محلي هر تازه واردي را قلقلك مي‌دهد. براي امتحان خوراك‌هاي دريايي. فضاي رستوران ساده و گرم است. در دو طرف سالن چندين تخت قرار داده شده و در انتهاي سالن نيز آبنمايي خودنمايي مي‌كند، پنجره‌هاي سمت چپ رستوران نيز رو به درياست و براي همين طعم غذا‌هاي دريايي اينجا زير دندان بيشتر مشتري‌ها خانه مي‌كند. صاحب رستوران لباس سفيد محلي به تن كرده و به مشتري‌ها سرويس مي​دهد. اگر از او درباره منوي رستورانش سؤال كنيد، از قليه‌ماهي، ماهي سرخ شده، ميگو و ... تعريف مي‌كند و مي‌گويد كمتر جايي در جزيره پيدا مي‌شود كه چنين خوراك‌هايي بپزد.

  • رستوران خانوادگي

اغلب افرادي كه در رستوران آفتاب كار مي‌كنند، لباس محلي به تن دارند، جالب اينجاست كه بيشترشان نيز با يكديگر قوم و خويشند. حسيني درباره افرادي كه در رستورانش به‌كار مشغولند، اول از همه به همسرش اشاره مي​كند و مي​گويد:« سرآشپز اينجا كسي نيست جز خانم‌ام.

2 تا از خاله​هاي مادرم هم اينجا مشغول به‌كار هستند، البته مادر خودم، مادرهمسرم و دخترهايم نيز بعضي وقت‌ها ​ كمك مي‌كنند اما بيشتر مواقع به درست كردن صنايع‌دستي مشغولند.»

يكي ديگر از جاذبه‌هاي رستوران آفتاب اين است كه مشتري‌ها مي‌توانند با صنايع‌دستي جزيره قشم نيز آشنا شوند، زيرا در بيشتر مواقع دختر بزرگ آقاي حسيني و تعدادي ديگر از خانم‌هاي بومي جزيره درحالي‌كه لباس محلي به تن دارند روي يكي از تخت‌هاي رستوران ​ مي‌نشينند و به زري‌بافي و دوخت و دوز لباس‌هاي محلي مشغول مي‌شوند تا به اين شكل مشتريان رستوران از نزديك با صنايع‌دستي جزيره و نحوه ساخت آنها آشنا شوند.

  • زود مرد شد

حال و هواي اين روزهاي زندگي حسيني و خانواده‌اش با شرايطي كه چند سال پيش داشتند قابل مقايسه نيست؛ زيرا قبل از اينكه او به كمك اعضاي خانواده‌اش اين رستوران را راه بيندازد مجبور به كارگري بود و دستمزد قابل توجهي نمي‌گرفت كه با استفاده از آن از پس هزينه‌هاي خانواده پرجمعيتش بربيايد.مرد جوان دراين باره مي​گويد: «اول‌راهنمايي بودم كه پدرم تصادف كرد و به‌خاطر آسيبي كه ديد ازكارافتاده شد ​ به همين دليل ترك‌تحصيل كردم تا كمك حال خانواده باشم چون خانواده پرجمعيتي دارم.» آنطور كه او توضيح مي‌دهد خيلي زود به‌عنوان بچه بزرگ خانواده‌اي 10نفره آستين‌هايش را بالا زد و وارد دنياي كار شد تا كمك حال 2برادر و 5 خواهرش نيز باشد.

حسيني هيچ وقت كار را عار ندانسته و هميشه تمام تلاش خود را به‌كار مي​گيرد تا كمك حال خانواده‌اش باشد. او كار را از شاگردي مغازه نانوايي شروع كرد.

محمد آن روزها را به خوبي به‌خاطر دارد؛ روزها و ساعت‌هايي كه تمامش به‌كار مي​گذشت. كار در نانوايي در گرماي طاقت‌فرساي قشم كار آساني نيست اما او به قدري در كارش مصمم بود كه خيلي زود توانست به‌عنوان شاطر در نانوايي مشغول به كار شود.

  • ازدواج، به توصيه مادر

هرچند محمد در كارش پيشرفت كرد و شاطر نانوايي شد تمام فكر و ذهنش پيش خانواده‌اش بود و نمي‌گذاشت به آنها بد بگذرد. مادرش نيز به‌خوبي به اين مسئله واقف بود به همين‌خاطر مي​ترسيد كه پسربزرگش از زندگي و اهداف شخصي​اش غافل شود به همين دليل تصميم گرفت براي او آستين بالا بزند.

مردجوان دراين باره مي​گويد: «مادر مي​ترسيد زندگي خودم را فراموش كنم به همين علت گفت بايد ازدواج كنم و زندگي تشكيل بدهم، بين ما نيز رسم است كه زود ازدواج مي‌كنيم.» محمد 16سال بيشتر نداشت كه ازدواج كرد و تشكيل خانواده داد. يك‌سال بعد از ازدواجش نيز نخستين دخترش، فاطمه به دنيا آمد. اما مدتي بعد دوباره شرايط براي حسيني دشوار شد؛ مرد جوان 17سالش تمام نشده بود كه پدرش را از دست داد. هرچند او و خانواده‌اش تحت حمايت كميته امداد امام خميني قرار گرفتند اما محمد تصميم گرفت بيشتر از گذشته تلاش كند تا مادر، خواهر و برادرهايش جاي خالي پدر را احساس نكنند. محمد ادامه مي​دهد: «دعاي خير پدر و مادرم پشت سرم است كه توانستم شرمنده اعضاي خانواده​ام نشوم و خداوند كمك كرد كه توانستم خواهر بزرگم را در 16سالگي عروس كنم. سال 88 نيز يك خواهر و يك برادرم را روانه خانه بخت كردم. به كمك خدا يك سال بعد از اين ماجرا هم 2 خواهر ​ ديگرم را توانستم سر و سامان بدهم.»

سال 90 نيز برادر كوچك خانواده به نام جمشيد​ سربازي‌اش تمام شد و محمد برايش آستين بالا زد. 2سال پس از اين مراسم سرانجام نوبت دختر كوچك خانواده رسيد كه به كمك برادر بزرگش روانه خانه بخت شود. حسيني درباره رسم و رسوم ازدواج در قشم مي‌گويد: «اينجا براي دخترها زياد جهيزيه نمي​گيرند اما پسرها بايد همه وسايل زندگي را تهيه كنند. خدا را شكر توانستم به اعضاي خانواده‌ام كمك كنم. خواهرهايم را عروس كردم و براي برادرهايم نيز خانه خريدم تا زندگي خوبي داشته باشند. همه آنها الان بچه‌دار شده‌اند.»

  • آفتاب در سوزا

محمد مدتي تلاش كرد تا محل مناسبي براي ساخت رستوران سنتي در قشم پيدا كند و درنهايت اجازه پيدا كرد در منطقه سوزاي قشم رستورانش را بسازد. حدود سال 89 بود كه او ساخت رستوران را شروع كرد. حسيني دراين باره مي​گويد: «وقتي كارم را شروع كردم، اينجا كلا بيابان بود، براي همين تصميم گرفتيم ابتدا جاده منطقه را درست كنيم.» او با برادرهايش براي اين‌كار حدود يك سال و نيم وقت گذاشتند تا زيرساخت‌هاي لازم را براي ساخت رستوران فراهم كنند. مرد جوان ادامه مي​دهد: «آن موقع حمايت خوبي از ما نمي​شد تا اينكه مسئولان كميته امداد متوجه تلاش ما شدند و از ما حمايت كردند. آنها به ما وام دادند و براي تبليغ فعاليت ما​ سنگ تمام گذاشتند.» اين روز‌ها حسيني و خانواده‌اش به كمك يكديگر رستوران آفتاب را اداره مي‌كنند. آنها مي‌گويند زيباترين طلوع خورشيد را در جزيره قشم مي‌توان ديد به همين‌خاطر​ نام رستوران را​ آفتاب گذاشته‌اند.

  • از بنايي تا دنياي گردشگري

مرد جوان تمامي هزينه‌هاي پاگرفتن زندگي خود و خانواده‌اش را از راه كار در نانوايي به‌دست نياورده، او در طول اين سال‌ها شغل‌هاي زيادي را امتحان كرده. خودش دراين باره مي​گويد: مدتي ​ از بندر تركمن پشتي سنتي مي‌خريدم و با فروش آن در اصفهان امرار معاش مي‌كردم. مدتي هم در قشم فروشگاه راه انداختم اما سرم كلاه گذاشتند و همه سرمايه‌ام را باختم. زندگي حسيني فراز و فرودهاي زيادي داشته اما او هرگز تسليم نشده و هربار قوي‌تر از گذشته كارش را ادامه داده. محمد ادامه مي​دهد: مدتي نيز به‌عنوان كارگر ساختماني كاركردم اما خدا كمك كرد تا توانستم كار را ياد بگيرم و به‌عنوان بنا مشغول به‌كار شوم. مرد جوان مدتي نيز به‌عنوان راننده تاكسي كار مي‌كرد؛ كاري كه بالاخره باعث شد او مسيرش را پيدا كند. محمد دراين باره توضيح مي​دهد: يك روز از فرودگاه قشم يكي از گويندگان معروف اخبار تلويزيون​ را سوار ماشينم كردم، وقتي از او پرسيدم مقصدش كدام هتل است در جواب گفت: ما دوست نداريم هتل برويم و مي‌خواهيم زندگي مردم بومي قشم را از نزديك ببينيم. به همين‌خاطر من آنها را به خانه يكي از دوستان بردم كه مناسب بود و به توصيه ايشان سعي كردم با معرفي جاذبه‌هاي گردشگري جزيره به مسافران، وارد دنياي گردشگري شوم. اين توصيه حكم تلنگري را داشت براي حسيني چون او به‌خوبي از جاذبه‌هاي گردشگري زادگاهش باخبر بود، به همين دليل خيلي زود در اين عرصه خودي نشان داد. به اين ترتيب مرد جوان به فكر راه‌انداختن رستوران سنتي افتاد و در كنار آن تلاش كرد با ايجاد كپر، سرپناهي سنتي براي گردشگران فراهم كند. اين تلاش حسيني تا حدي موفق بود اما او هنوز راه زيادي پيش رو داشت.

کد خبر 330031

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha