دکتر رضا داوری، دکتر محمد رجبی و دکتر حجت اسدیان در این مراسم سخن گفتند. آنچه میآید گزارشی است گزیده از این محفل.
دکتر رضا داوری: غربت فردید ادامه دارد
یکی از اوصاف مرحوم دکتر فردید غربت او بود. از حدود 50 و چند سال پیش که من خدمت ایشان رسیدم تا زمان مرگش، غریب بود و هم اکنون این غربت ادامه دارد و ادامه خواهد داشت.
این هم یکی از نشانههای غربت فردید است که کسی اهمیت نمیدهد مراسمی هست.
سی که گفته میشود 20 یا 30 سال در جمهوری اسلامی، نمایندگان و شاگرداناش زمام امور حکومت را در دست داشتند، من در مجلسش رجال حکومتی نمیبینم.
من هم فقط یک معلم هستم و هیچگاه اهل سیاست نبودهام و در مرز سیاست زیستهام.
وستان دیگر من هم که از شاگردان فردیدند و در اینجا هستند، اگر سهمیدر حکومت دارند، به دلیل مبارزات اسلامیشان بوده و ربطی به اینکه شاگرد مرحوم فردید بودهاند، قطعا نداشته است.
من مثل هر شاگرد دیگری به دکتر فردید احترام میکنم و هر چه از ایشان دیدم پذیرفتم و تحمل کردم.
«جور استاد به ز مهر پدر». به هر حال، وقتی 40 یا 50 سال ازکسی چیزی میآموزی، ممکن است گاهی مشکل هم در مناسبات و روابط پیش آید. میگویند هایدگریها در ایران نفوذ سیاسی دارند.
در جوانی من گوستاو لوبون - پزشک راسیست فرانسوی که جامعهشناسی را به قول خود فرانسویها به زبان آسان مینوشت - در میان اهل فکر و صاحب قلم و همچنین سیاستمداران طرفدار داشت اما به یاد نمیآورم کسی گفته باشد گوستاو لوبونیها درحکومت هستند.
ما باید تکلیف خودمان را با خودمان روشن کنیم.
من در کلاس دکتر فردید بودم و به حکم « من علمنی حرفا فقد صیرنی عبدا» احترام میگذارم.
دیگران تکلیف خودشان را معلوم کنند. بگویند آن روز که در مجلس دکتر فردید شرکت میکردند و اسم مجلس را «فردیدیه» گذاشته بودند، آن روز چه نسبتی با دکتر فردید داشتند.
کسانی که در آن مجلس گوش هوش بودند، آن روز میفهمیدند که از این فلسفه، فاشیسم و نازیسم بیرون میآید؟ اگر میفهمیدند چرا حاضر میشدند و اگر نمیفهمیدند خب یک کلمه اعتراف کنند که ما اشتباه میکردیم و فلسفه نمیفهمیدیم. اعتراف بالاتر اینکه ما ملاکمان سیاست است.
گروه هایدگری و گروه فردیدی در ایران وجود ندارد. شاگردان سابق فردید نه گروهی دارند، نه تشکیلاتی، نه مرامنامهای و نه همدیگر را میبینند. اینجا و آنجا متفرقاند.
اینکه استادی عدهای شاگرد داشته که حزب سیاسی نیست؛ یعنی ما تحمل نمیکنیم که درکشور ایران گروهی باشند که بگویند دکتر فردید صاحب نظر بود؟ به خدا بود. اینکه گروهی فردیدی وجود دارد، وهم است. البته گاهی ما هم ملتفت نیستیم چه میکنیم.
یکی از همکارانم به یک همکار دیگرم گفته میخواهیم درباره غربزدگی صحبت کنیم و چون نوشتهای از فردید نداریم، نوشتههایی از داوری میآورم و به استناد آنها حرف میزنم.
شما دارید استناد و مستند و سند را هم بیسیرت میکنید؟ آیا در فلسفه کسی وکیل کسی است؟
درک فلسفه در کشور ما ضعیف است زیرا همه چیز را با عینک سیاست میبینیم و میشنویم و بدین دلیل، فکر سیاسی مغشوش میشود.
سیاست بیبنیاد نیست؛ فلسفه بنیاد سیاست است. به آنهایی که با چک و چانه دکتر فردید قلم میزنند، توصیه میکنم اگر در مسائل سیاسی اختلاف دارند، آنها را در میدان سیاست حل بکنند و به حساب فلسفه نگذارند.
محمد رجبی: مردی از آن سوی شهر
به نام خدای پریروز و پسفردا. از اصول فکری اساسی دکتر فردید، تقسیم تاریخ به پریروز و دیروز و امروز و فردا و پس فرداست.
از دیدگاه ایشان، امروز دورهای است که حاکمیت بشر بهمعنای نفسانیت بشر بر تاریخ حکم میکند.
لیبرالیسم فلسفی که آزادی مطلق را برای انسان میخواهد، روح دوران جدید است و ما امروز در این دورانیم که فردید از آن به «خودبنیادی» تعبیر میکردند.
دیروز که استاد از آن به دوره «بنیادانگاری یا بنیاداندیشی» یاد میکردند، دورهای بود که متافیزیک آغاز میشد و در واقع، دوره تفکر یونانی بود که بشر در آن بهجای معانی با مفاهیم سر و کار داشت. پریروز از نظر ایشان، دورهای بود که بشر با معنا سر و کار داشت.
دیدن کل مطلق در هر چیزی بود و با تفکر متافیزیکی که حرکت از معلوم به مجهول بود، تفاوت مفهومی داشت. فردای تاریخ، دورهای بود که امروز از آن به دوران پستمدرن یاد میشود.
فردا، دورهای بود که مدرنیته متزلزل میشد و روزگاری میآمد که بشر آمادگی پیدا میکرد تا بار دیگر با معنا مواجه شود. بنابراین پسفردا دورهای است که بشر بار دیگر حضوری معنوی در عالم هستی پیدا میکرد.
ایشان بارها تعبیر میکرد که قرآن، کتاب جامع پریروزی و پسفردایی است؛ چون هیچ ربطی به دیروز و امروز و فردا ندارد.
جسارتا میخواهم خلاف سخن استادم - دکتر داوری - بگویم اگر گذشت از مدرنیته به پستمدرن و از پستمدرن به ترانسمدرن - که در پسفردا تحقق پیدا میکند - ندایی بود که دکتر فردید میداد، آنچه حرکت صورت میگیرد در جهت گذشت از مدرنیته، لبیک به دعوتی بود که دکتر فردید منادیاش بود.
به نام دکتر فردید به انقلاب اسلامیحمله میشود و علت مخالفت این است که او به قدرت نزدیک است. آیا نزدیکی به قدرت این بود که به خاطر انتقاد از شخصی که امروز به غلط منادی آزاداندیشی است و آن زمان، فیلتر گزینش دانشگاهها بود، خانهنشین شود.
آن آقایی که امروز منادی آزادیخواهی است، آن روز سوگلی اصحاب قدرت بود. اما فردید مؤید انقلاب اسلامی بود؛ به دلیل اینکه تمنای گذشت از امروز را در شعایر انقلابی میدید. ولی نه وکیل شد و نه وزیر.
این قابل مقایسه است با موقعیتی که حضرات داشتند و خواندن کتابهاشان برای همه دانشآموزان مملکت اجباری بود. آنقدر از انقلاب نگذشته و اینقدر حافظهها فرسوده شده است؟!
دکتر حجت اسدیان:حکمت اسمای الهی
دکتر فردید، استادی است که کوششی کرده و شاگردانی تربیت کرده و از دنیا رفته است. از این استادها در جهان میلیونها داریم و قرار دادن دکتر فردید در کنار اینها مناسب نیست. تفکر یا متافیزیکی و فلسفی است یا غیر فلسفی و غیرمتافیزیکی.
جایگاه دکتر فردید کجاست؟ ایشان چه پرسشی کرده و چه پاسخی داده است؟ اگر پاسخ ایشان پاسخی است که تاکنون داده نشده، او متفکر است.
حقیقت وجود در هایدگر چیست و حقیقت وجود در فردید چیست؟ آیا فردید برای حقیقت وجود، پاسخی داشت یا نداشت. اگر نداشت شاید هایدگری است.
فردید نه تنها هایدگریست نبود بلکه خود از متفکران پستمتافیزیست و در ردیف هایدگر و مارکس است. ولی به این مسائل توجه نمیشود و قیل و قال است.
در ایران معروف است که تاریخ فلسفه، تاریخ غفلت از وجود است و خود دکتر فردید هم آن اوایل این را میگفتند و ما هم به دکتر فردید گفتیم: استاد هایدگر گفته غفلت از وجود.
گفت: «Sein» یعنی وجود؟ هایدگر حقیقت وجود را عبارت از «Zeit» میداند؛ زمان. زمان، عبارت است از حقیقت وجود.
دکتر فردید فرمودند و من یادداشت کردم؛ «وجود حادث به حدوث زمانی است، و «آن» یک حادث به حدوث زمان دهری و سرانجام نفس وجود حادث به حدوث سرمدی است بنابراین حقیقت وجود عبارت است از زمان باقی». این تفکر هایدگر در مورد وجود است.
پرسشی که دکتر فردید میکرد، این بود که دادار این زاین کیست؟ دادار این وجود کیست؟ هایدگر میگوید گوش بشر امروز کر است و ندای وجود را نمیشنود.
در دوران جدید، ندای نفس امارهاش را میشنود. نزد هایدگر وجود، حادث به حدوث سرمدی است. وجود، هستی است و هستی بازگشت میکند به زمان. داریوش آشوری کتاب «مدرنیت و ما» را نوشته و به دکتر فردید ایراد گرفته است که زبان و فلسفه نمیدانی.
آقای آشوری مگر «مدرن» کلمه عربی است؟ «یت» را چرا از عربی به فرانسه چسباندی. گر به ترکی میتوان گفت اشکیت؟ این اصلا گرامرش غلط است. من آرشیو خوبی دارم و حافظه بدی هم ندارم. مقاله «سفرنامه اسرائیل» نوشته آقای داریوش آشوری است.
وی در صفحه آخر طوری راجع به اسرائیل صحبت کرده که هر کس بخواند، فکر میکند اسرائیل، کشوری سوسیالیستی است و معلوم نیست چرا جمال عبدالناصر دارد با اسرائیل میجنگد؟ من اتیمولوگم.
بر اساس چی؟ بر اساس درسهایی که از دکتر فردید گرفتم. نه بر اساس یک مشت ابله غربی به عنوان زبانشناس. آشوری مینویسد: «فردید هیچ آشنایی با زبانشناسی علمی ندارد». من خودم کتاب این زبانشناسان علمی را نزد فردید خواندم.
تو اصلا میدانی زبانشناسی چیست؟ من میدانم جایگاه فردید کجاست. آشوری مینویسد: «فردید نه در قامت فلسفه برای خود حدی میدانست و نه زبانشناسی تاریخ».
او همچنین مینویسد: «فردید بسیاری از واژههای عربی و یونانی را همریشه و هممعنا میدانست که به کل بیپایه است زیرا میدانیم که زبان یونانی از خانواده زبانهای هند و اروپایی است و زبان عربی از خانواده زبانهای سامی و در نتیجه از نظر تاریخ تکوینی، میان این واژگان نمیتوان رابطه همریشهای یافت...».
در مورد مسئله علمیکه زبانهای سامی و زبانهای هند و اروپایی با یکدیگر همریشه نیستند، من کتابی آوردم که فرهنگ تطبیقی زبانهای هند و اروپایی و سامی در آلمانی است، مربوط به سال 1911.
در 1903 این تئوری طرح شد و پس از بحثهای مختلف در 1911 این دیکشنری چاپ شد. خرین کتاب نیز با عنوان «زبانهای سامی و زبان عربی و هند و اروپایی» است که چاپ 2005 است.
از 1903 و 1911 تا 2005 میدانید چند کتاب چاپ شده است؟ ایشان اصلا خبر ندارد. میگوید این زبانها با یکدیگر همریشه نیستند.
آشوری در قرن 18 زندگی میکند! یک سؤال هم نکردی و این همه نامربوط گفتی؟ یعنی حتی ورق هم نزدی و حتی در اینترنت هم ندیدی که این 2 همریشه شده یا نه؟
متاسفانه در ایران اصلا مقام علمی دکتر فردید شناخته نشده است.
مقام علمی دکتر فردید بسیار بالاتر از آن است که به عنوان استاد دانشگاه مطرح شود. یلی ورای اینهاست و خیلی فراتر از این ماجراست و من امیدوارم در آینده با چاپ کتاب های دکتر فردید، شخصیت علمی ایشان دقیقا خودش را نشان دهد.