دوشنبه ۱۶ مهر ۱۳۸۶ - ۰۵:۱۵
۰ نفر

تحقیقات روان‌شناسان نشان داده است که روزه علاوه بر سلامت جسمی به سلامت روان ما هم کمک می‌کند.

«از وقتی ماه رمضون شروع شده حس می‌کنم اصلا حالم بهتره.»، «این حسی که آدم دم افطار داره، هیچ جای دیگه به دست نمی‌یاد.»، «بابای من توی یه ماه رمضون سیگار روگذاشت کنار و دیگه هیچ وقت به‌اش لب نزد.»، «هر چی ترافیک دم افطار اعصاب آدم رو خرد می‌کنه، از اون‌ور با دیدن صف زولبیا بامیه و آش رشته دلش شاد می‌شه.»، «از بچگی‌هام هیچی که یادم نباشه، بوی پلو که سحری می‌پیچید توی خونه، هیچ‌وقت یادم نمی‌ره.»

این جمله‌ها مخصوصا این روزها خیلی جمله‌های آشنایی‌اند. می‌خواهیم با هم مبنای روان‌شناختی مذهب به طور کلی و این حس‌های خوب ماه رمضان را به صورت جزئی‌تر مرور کنیم؛ موافقید؟

مذهب +  بهداشت روان. اگر این دو کلید واژه را به فارسی توی گوگل جست‌وجو کنید، می‌بینید که یک عالمه تحقیق ایرانی در مورد رابطه این دو تا انجام شده است.

 شاید بگویید خب معلوم است، وقتی که یک نظام دینی باشد از تحقیقات این مدلی بیشتر حمایت می‌کند. اگر معنای حرفتان این است که این همه تحقیق، ربطی به علاقه و کنجکاوی دانشمندان علوم انسانی و مخصوصا روان‌شناس‌ها در مورد رابطه این دو ندارد، کافی است همین 2 کلید واژه را به انگلیسی جست‌وجو کنید.

 نتیجه شاید برایتان شگفت‌انگیز باشد؛ آنجا هم یک‌عالمه تحقیق در مورد رابطه مذهب و بهداشت روان انجام شده است. اگر به جای مذهب بزنید «معنویت» یک عالمه دیگر هم به این انبوه تحقیق‌ها اضافه می‌شود.

این طرف آب چه خبر است؟
شاید کمی ‌تعجب کنید که در مورد رابطه مذهب و بهداشت روان در ایران، جدا و در دیگر کشورها، جدا بحث کرده‌ایم. دلیلش برای آنهایی که علوم انسانی می‌خوانند واضح است. بخشی از موضوعات علوم انسانی تا حدی جهان‌شمول‌اند و بخشی هم تا اندازه‌ای به فرهنگ‌ها بستگی دارند. به زبان آدمیزاد یعنی اینکه مذهبی بودن ما ایرانی‌ها با مذهبی بودن غربی‌ها فرق می‌کند. حتی مسلمان بودن ما ایرانی‌ها با مسلمان بودن مثلا عرب‌ها زمین تا آسمان فرق می‌کند.

حرف اصلی اینکه همان‌طور که «یونگ» آن‌طرف آبی یک‌جورهایی اعتراف می‌کند، مذهب از دیر باز از همراهان دائمی ‌بشر در طول حیات و تحول تاریخی‌اش بوده است. در ایران هم از دوره زرتشت، متخصصان بهداشت روان از مبانی مذهبی برای درمان بیماری‌های روانی بهره می‌گرفتند. بهتر است بگوییم اصلا روان درمانی زرتشتی‌ها در دل مذهب و به وسیله مقامات مذهبی انجام می‌شد.

آنها که «مانترا پزشک» نام داشتند، جمله‌های خاصی از اوستا را انتخاب می‌کردند و به بیمار می‌گفتند آنها را چندین بار تکرار کند. نتیجه فوق‌العاده درمانی‌ای که از این روان‌درمانی مذهبی به دست می‌آمد، بر پایه چیزهایی بود که در روانکاوی امروزی هم دیده می‌شود. محتوای خاص این بخش‌های اوستا، تخلیه هیجانی حاصل از گفتن آنها، آهنگین بودن این جملات و از همه مهم‌تر اعتقاد راسخ هم‌میهنان زرتشتی آن دوره ما به این بخش‌ها، از عوامل اصلی درمان‌شان بوده است.

بعد از اسلام هم که خودتان بهتر می‌دانید؛ هزاران توصیه بهداشت روانی، از قرآن، حدیث‌ها و رفتارهای معصومین استخراج شده است. حتی در همین دهه‌های اخیر، بعضی روان‌شناس‌های  خودمان، آمده‌اند یک نوع جدید از روان‌شناسی شخصیت بر پایه عقاید اسلامی طرح کرده‌اند.

در تحقیقاتی هم که روان‌شناس‌های معاصرمان در چند سال اخیر انجام داده‌اند، می‌بینیم که مذهبی بودن یا به قول آنها «جهت‌گیری مذهبی» یا کلا  «احساس معناجویی» سلامت روان ما را بالاتر می‌برد. البته تحقیقات خیلی جدیدتر نشان می‌دهد که انواع خاصی از ایمان مذهبی، سلامت روان را بالا می‌برد و انواع دیگر حتی برای سلامت روان ضرر دارد؛ چه‌جور؟ ستون کنار صفحه را بخوانید تا دست‌تان بیاید.

آن‌طرف آب چه خبر است؟
روانکاوهای سر سخت آن‌طرف آبی و البته بعضی از کافی‌شاپ‌نشین‌های این‌طرف آبی، تا اسم روان‌شناسی و مذهب با هم می‌آید یاد کتاب «توتم و تابو» فروید می‌افتند. شاید این اولین کتابی بود که می‌خواست ریشه‌های مذهبی بودن بشر را بی‌طرفانه و به شکل یک فرضیه تاریخی بررسی کند.

 تا این جای کار را فروید خوب آمده بود اما نتیجه کتاب این شد که مذهب هم مثل تمام مکانیسم‌های دفاعی گول‌زننده دیگر، موقتا اضطراب را از ذهن بیرون می‌کند؛ حرفی که به روانکاو‌ها و روان‌شناس‌های بعدی بدجوری برخورد.

سردمدار‌های این مخالفان، یونگ و فرانکل بودند. یونگ که اولش رفیق شفیق فروید بود با اضافه کردن یک لایه بر ناخودآگاه - یعنی ناخودآگاه جمعی - گفت که مذهب، جهان شمول‌تر و ذاتی‌تر از آن است که فروید فکر می‌کند. او حتی یک قدم بالاتر گفت که ما اگر مذهبی نباشیم، ناخودآگاه‌مان حتی در خواب‌هایمان هشدار می‌دهد و با تغییر دادن هویتمان به شکل یک آدم مذهبی، لااقل در خواب این «کمبود»مان را جبران می‌کند. دقت کردید؟

یونگ برعکس فروید معتقد بود که ما اگر ریشه‌های فطری مذهبی‌بودن‌مان را فراموش کنیم، خودمان را گول زده‌ایم. چند دهه بعد هم فرانکل یک فرضیه کلی‌تر را مطرح کرد؛ فرضیه‌ای که شاید برای بعضی غربی‌ها خوشایندتر از حرف یونگ بود؛ غربی‌هایی که یک‌جورهایی بعد از رنسانس، کلمه  «مذهب» و مخصوصا «مسیحیت» برایشان ناخوشایند بود و کلمه کلی فرانکل یعنی «معنا» خیالشان را از بابت حفظ روشنفکری راحت می‌کرد.

فرانکل در تحقیقات‌اش در اردوگاه‌های کار اجباری جنگ جهانی، دریافته بود که زندانی‌هایی که حتی یک معنای کوچک در زندگی‌شان داشتند، بیشتر زنده می‌ماندند. او بعدا به بیمارهایش توصیه می‌کرد به دنبال یک چیز بیرونی به عنوان معنای زندگی‌شان باشند. البته احتمالا «خدا» و «مسیح»  بیشترین فراوانی را در معنا‌های بیماران فرانکل داشت.

 برای اطلاعات بیشتر از زندگی و عقاید فرانکل می‌توانید کتاب «انسان در جست‌وجوی معنا» را بخرید و حالش را ببرید.

غیر از این فرضیه‌پردازی‌های کلی، تحقیق‌های جزئی‌تری هم آن‌طرف آب در مورد رابطه مذهب و بهداشت روان انجام شده است. یک نمونه‌اش اینکه چند روان‌شناس خلاق که روی افسردگی زن‌های متاهل غربی مطالعه می‌کردند، آمدند برخلاف همیشه رفتار کردند؛ یعنی گروهی از زنان را انتخاب کردند که فرض می‌شد باید افسرده باشند و افسرده نبودند.

این زن‌ها مادرشان را قبل از 11سالگی از دست داده بودند اما الان افسرده نبودند. این زن‌ها 4 ویژگی داشتند که سپر بلایشان بود؛ اول اینکه از لحاظ مالی مستقل بودند یعنی کار بیرون از خانه داشتند، دوم اینکه بچه‌های کمی‌ داشتند، سوم اینکه با شوهرشان صمیمی‌ بودند و چهارم هم که خودتان می‌توانید حدس بزنید؛ مذهبی بودند.

چهار گام آرامش
 واقعا از عقاید مذهبی گذشته، چرا این ماه این‌طور حال آدم را دگرگون می‌کند و به قول بعضی‌ها «عزیز» است؟

  روزه احساس کنترل بر خود را افزایش می‌دهد
این«احساس تسلط داشتن بر خود» یا به قول بر و بچ دانشجوی روان‌شناسی «خود کنترلی» از هدف‌های اصلی همه روان‌درمانی‌هاست؛ یعنی روان‌شناس‌ها در جلسات درمانی به شما کمک می‌کنند تا بتوانید کنترل بیشتری بر احساسات، افکار و رفتارهایتان داشته باشید.

روزه گرفتن مثل یک خود درمانی عمل می‌کند و همین منع در خوردن، آشامیدن و مهم‌تر از همه گناه، باعث می‌شود که شما این احساس کنترل بر خود را با تمام وجودتان لمس کنید و بهداشت روانتان برود بالا و حس کنید حالتان خوب است.

  روزه احساس تعلق داشتن به یک جمع را در شما برمی‌انگیزد
جناب آدلر که عبارت «عقده حقارت»اش نقل مجلس ما ایرانی‌هاست، معتقد بود که احساس «علاقه اجتماعی» چیزی است که باعث می‌شود ما بهداشت روانمان را بازیابیم. این ماه رمضان - مخصوصا در ایران - باعث می‌شود که ما حس کنیم همه مردم  یک شهر، برای یک ماه  عادت غذایی مشترک دارند، علاقه‌های مشترک و خاطرات مشترک.

 این اشتراک‌ها، حس تعلق داشتن و یکسان بودن رفتارهایمان با یک جمع، «تنهایی مدرن» را لااقل یک ماهی از ذهنمان بیرون می‌کند و حالمان بهتر می‌شود.

  روزه اعتماد به نفس و اراده را تقویت می‌کند
این را به این خاطر نگذاشتم اول متن که فکر نکنید مثل همه متن‌های دیگری که در فواید روزه است فقط می‌خواهم به این جنبه‌اش بپردازم. به هر حال روزه یک «تکلیف عملی و ذهنی» سخت است. شما از پس هر تکلیف سختی که برآیید، احساس اعتماد به نفس‌تان تقویت می‌شود و در نتیجه عزت نفس‌تان بالا می‌رود.

 روزه اما یک سر و گردن از بقیه تکلیف‌های سخت بالاتر است. روزه‌دار، هم باید برای مدتی در رفتارهایش منع‌هایی را تحمل کند - یعنی نخورد، نیاشامد، دروغ نگوید، غیبت و دزدی نکند و بقیه را هم می‌دانید - هم اینکه فکر‌های بد را از سرش بیرون کند و هم اینکه احساس و عاطفه منفی به خودش و دیگران را بگذارد کنار؛ یعنی یک تکلیف همه‌جانبه؛ ضمن اینکه از قبل این تکلیف سخت، یکدفعه می‌بینید ماه رمضان تمام شده است و شما یک ماه است که لب به سیگار نزده‌اید؛ چیزی که قبلش شاید برایتان غیرممکن بود.

  روزه شما را یکپارچه می‌کند
یک گروه از روان‌شناس‌ها به نام «روان‌شناس‌های گشتالتی یا کل‌نگر»، کلمه‌های جالبی در مورد بیماران‌شان دارند. آنها می‌گویند آدم‌هایی که مشکل روان‌شناختی پیدا می‌کنند، یکپارچه نیستند یعنی دو لایه و سه لایه‌اند. این روان‌شناس‌ها در طول روان‌درمانی شان سعی می‌کنند مراجعان‌شان را از این لایه‌ها آگاه کنند و آنها را در یک کل یکپارچه ادغام کنند.

می‌گویند میزان جرم در ماه رمضان پایین می‌آید یا اصلا چرا این‌قدر خاص، فقط آدم‌های مجرم را در نظر بگیریم؟ حتما شما هم در اطرافتان بعضی‌ها را می‌شناسید که فقط در ماه رمضان نماز می‌خوانند. حالا چرا یکپارچگی گشتالتی‌ها را آوردم کنار نماز خواندن انحصاری در ماه رمضان؟

 می‌خواهم بگویم که در ماه رمضان، شما تکلیفتان با نگرش مذهبی‌تان مشخص‌تر است؛ یعنی اگر هر نگرش، یک بعد باور، یک بعد عاطفه و یک بعد رفتار داشته باشد، شما در ماه رمضان هر سه را به صورت یکپارچه تجربه می‌کنید؛ یعنی اگر در بقیه سال فقط باور داشته باشید که خدا وجود دارد و احساس عاطفی مثبتی به مذهب داشته باشید، در طول ماه رمضان رفتارتان هم با این باورها و احساس‌ها یکی می‌شود و این یکپارچگی کلی حالتان را بهتر می‌کند.

آیا هر ایمانی سلامت روان را ارتقا می‌دهد؟
صاحبدل باش
جواب یک کلمه‌ای سؤال بالا این است که «نه». جواب مشروح‌اش شاید برایتان مهم‌تر باشد. آنهایی که دستی در آمار دارند می‌دانند که ما یک چیزی داریم به نام «واریانس یک متغیر». وقتی که شما می‌آیید و در یک تحقیق مثلا رابطه بین مذهبی بودن و بهداشت روان در دانشجویان فلان دانشگاه را با دو تا پرسشنامه می‌سنجید و می‌بینید که نمره‌های 2 پرسشنامه با هم بالا و پایین می‌روند، می‌گویید که این دو تا متغیر با هم «همبستگی مثبت» دارند.

 این همبستگی مثبت معلوم نمی‌کند که کدام علت کدام است اما اگر عدد همبستگی را به توان 2 برسانید، می‌توانید بخشی از علیت را معلوم کنید. مثلا اگر همبستگی مذهب و بهداشت روان 50 درصد باشد، می‌توانید بگویید که 25 درصد از بهداشت روان یک نفر را مذهبی بودن‌اش تعیین می‌کند یا به قول خودشان 25 درصد از واریانس متغیر بهداشت روان.

حالا اینها را گفتیم که بگوییم در تحقیق‌های جدیدتر، برای اینکه حسابی ته‌وتوی یک ویژگی روان‌شناختی و رابطه‌اش با سلامت روان را  در بیاورند، می‌آیند با مطالعه بیشتر در رفتار آدمیان، انواع خاصی از آن ویژگی را تعریف می‌کنند؛ مثلا به جای اینکه فقط رابطه  شوخ طبع بودن را با سلامت روان بسنجند، رابطه انواع خاصی از شوخ‌طبعی را با سلامت روان می‌سنجند. یا مثلا به جای اینکه با یک پرسشنامه فقط بگویند فلانی مذهبی است، نوع مذهب او را هم درمی‌آورند. این کار باعث می‌شود که همان عدد درصد واریانس فلان متغیر دقیقا معلوم شود.

دسی و رایان - 2 روان‌شناس مشهور غربی‌- دریافتند که به جای یک نوع ایمان، ما 2 نوع ایمان داریم؛ «ایمان بیرونی» بیشتر برای تشویق شدن از طرف دیگران، تایید منابع قدرت یا ترس از جهنم است و در مقابل، «ایمان درونی» بیشتر بالذات است؛ یعنی اینکه فرد به خاطر علاقه قلبی به خداوند و فهم مسائل مذهبی، باایمان است.

نتیجه جالب بود؛ ایمان مبتنی بر علاقه قلبی سلامت روان را بهبود می‌بخشید. شاید بگویید که اینکه مال غربی‌هاست؛ بله، اما این تحقیق، هم در دانشجویان دانشگاه شیراز خودمان و هم بین جمعی از سالمندان تهرانی انجام شده و نتیجه یکی بوده است؛ مذهبی بودن بر پایه ایمان درونی است که سلامت‌روان را افزایش می‌دهد.

کد خبر 33382

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز