اينان ديري است كه در فرهنگ ما خانه كردهاند و عادت عطرآگينشان اينكه در بهارانه هر سال نو به ديدارمان ميآيند؛ دسته دسته، نرمنرمك و گونهگون، تا در دست و بال و چشم و مشاممان بچرخند و بنشينند و بپويند و ببويند؛ و جلوه گري كنند و طنازي، كه حظ كنيم لحظههاي زيبايي خدا را در طبيعت كه ببينيم لطافت را با قدرت، ظرافت را با عطوفت، و حس كنيم طراوت را و زيبايي را، مهرباني را و... عجيب اينكه بهرغم اين همه دلبري و رعنايي، 2 حرف بيش نيستند: گل... كه طرف تشبيه است براي همه لطافتهاي جاري در حيات: نونهالان، عروسان، مادران و...
و چه زيباست كه ادب ديني مردم اين سرزمين، آنان را به نام پيشوايان مذهبي نيز پيوند زده: از گل نرگس كه يادآور حضرت حجت(ع) است تا گُل سرخ كه در ادب پارسي به اختصار «گُل» ناميده ميشود و از عرق بدن پيامبر(ص) برخاك، در ميانه معراج، سربرآورد و بدان حضرت منسوب شد. و خاقاني، ازهمينروست كه سروده است:
گرچه همه دلكشند، از همه گُل نغزتر /كو عرق مصطفاست، وين دگران خاك و آب اين گُل، پيشينهاي بلند در تاريخ سرزمين ما نيز دارد و نقشي گسترده در ادب و فرهنگ ايرانيان؛ چه، ابتدا سومريان آن را از ايران، حدود 5هزار سال پيش، به بابِل بردند و سپس به مصر و بسياري از كشورهاي ديگر. هرودت نوشته است كه گُل سرخ از آسياي ميانه به يونان رسيد. و نيز اينكه گل سرخ ايراني پس از فتح ايران بهدست اعراب، به كشورهاي اسلامي بهخصوص اسپانيا (آندولس) نيز راه يافت و در قرن شانزدهم ميلادي اروپاييان به پرورش و روياندن آن پرداختند.
گُل سرخ و گلاب، كه رهاورد آن است، با نام و ادبيات ايران زمين درهم آميخته و بهصورت استعاره و تشبيه و كنايه در شعر فارسي سالهاي سال است كه جا خوش كرده است.و نميتوان از گُل و لاله و سبزانگي و دشت گفت و از پيوند شهيدان هميشه ماناي اسلام و ايران با اين پديدههاي شگرف و نازكپر كه در دفترهاي شعر شاعران اين سرزمين بازتاب يافتهاند، ننوشت؛ رازوارههايي كه هر شاعر از زاويهاي بدانها نگريسته است؛ از مولوي كه شهداي صحراي سوزان كربلا را در دشت ديده و چون عاشقي كه بهدنبال يار باشد، بيقرارانه فرياد برآورده كه:كجاييد اي شهيدان خدايي/ بلاجويان دشت كربلايي. و حافظ كه در چمنزاري از آلالهها ميايستد و سحرگاهان با باد صبا درباره خونينكفنان شهيد به گفتوگو مينشيند؛تا عارف قزويني و لالههاي برآمده از خون شهداي عصر مشروطيت و تا امروز و شهيدان انقلاب اسلامي .
و اكنون و در اين روزها كه با خوشذوقي مديريت شهري، تهران بزرگ، در هياهوي آمد و شد انبوه اتومبيلها و موتورها و جنگلي از آپارتمانها و خانهها و فروشگاهها، به باغستاني از انواع درختهاي سرسبز و گُلهاي گوناگونِ صدرنگ و چمنزارها و سبزهها تبديل شده، و شمشادها و لالهها و زنبقها، داووديها و گلهاي مريم، در گردشگاههاي بيرون و درونشهر و در ميانه خيابانها و گاه حتي در محلههاي دور و كوچههاي فرعي، زيبايي هديه ميدهند و شادابي ميپراكنند، و سفرههاي رنگارنگ گُل در كنار بزرگراهها، چشمها را مهمان عبور جلوههاي هزاررنگ ميكنند و...، ميتوان لذت برد از اين همه زيبايي، و دوست داشت تازگي را، و پاس داشت نشانههاي شادمانگي را و پنجههاي گهرريز شادي را.
- پژوهشگر فرهنگ و ادب
نظر شما