روزنامه اعتماد در ستون سرمقالهاش با تيتر«شفافيت عدم شفافيت!»نوشت:
انتخابات هفتم اسفند، دوباره اين ايده را زنده كرد كه بدون رسيدن به جامعهاي حزبي، نميتوانيم از منافع انتخابات و نيز از منافع مجلس و شوراها چنان كه شايسته است بهرهمند شويم. وقتي كه انتخابات مجلس پنجم برگزار شد، گروه اصولگرايان امروزي كه آن زمان ذيل جامعه روحانيت و گروه موتلفه و با عنوان مشهور جناح راست فعاليت ميكردند و نيز گروه كارگزاران كه تازه تاسيس شده بودند، هر دو ادعاي پيروزي كردند و اكثريت مجلس را منتسب به خود دانستند.
شايد هم هر دو صادقانه چنين ادعايي را داشتند و هر كدام صادقانه گمان داشتند كه اكثريت همراه با جناح آنان است ولي نكته مهم اينجا بود كه تعداد قابل توجهي از افراد انتخاب شده فاقد انتسابهاي روشن حزبي بودند و فقط در زمان نامزدي براي انتخابات خود را با هر دو جناح هماهنگ ميكردند ولي هنگامي كه به مجلس راه يافتند، در محيط و شرايط جديد، صفبندي خود را شكل دادند و به همين دليل بود كه نخستين وزنكشي در انتخابات براي تعيين رييس مجلس رخ داد (در سال ١٣٧٥) و برخلاف برداشت اوليه جناح چپ و كارگزاران، آقاي ناطق نوري با ١٤٦ راي در برابر ٩٢ راي آقاي نوري به رياست مجلس پنجم رسيد. شايد يك علت مهم اين بود كه برخي نمايندگان در پي تطبيق دادن خود با انتخابات سال آينده رياستجمهوري (١٣٧٦) بودند كه يقين داشتند آقاي ناطق نوري رييسجمهور خواهد شد.
اگرچه امسال صفبنديها دقيقتر و روشنتر است ولي هنوز هم كسي نميتواند با اطمينان اعلام كند كه بر اساس نتايج به دست آمده از انتخابات اسفند ماه، كفه انتخابشدگان به سوي كدام طرف سنگيني ميكند. به همين دليل هنوز كسي نميتواند قاطعانه بگويد كه در صورت رايگيري چه كسي رييس مجلس خواهد شد. زيرا غير از انتسابات جناحي و گروهي، عوامل ديگري نيز در ماجرا تاثير دارند كه تاثير بخشي از اين عوامل ناشناخته و حتي غيرقابل بيان است و بخشي ديگر نيز هنوز شكل نگرفتهاند. براي نمونه اينكه دولت چه نظري دارد و نمايندگان مستقل و نيز طرفداران خاص دولت چه موضعي بگيرند، هنوز معلوم نيست ولي در اين ميان يك چيز كاملا شفاف است و آن عدم شفافيت است!
عدم شفافيت در هر حوزهاي از زندگي هزينههاي گزافي را به جامعه تحميل خواهد كرد. در نبود انتسابات حزبي روشن، بسياري از نمايندگان، آگاهانه يا ناآگاهانه در پي حداكثر كردن منافع شخصي خود خواهند بود؛ حتي اين كار از موضع خيرخواهانه انجام خواهد شد! زيرا هر نمايندهاي خود را بهترين ميداند و در بهترين حالت ميكوشد تمام مقدمات لازم را براي انتخاب شدن دوباره خود فراهم كند و همين انگيزه، نقطه انحراف است. نمايندگان آراي خود را اگر نگوييم ميفروشند، معاوضه ميكنند. البته به يك معنا همه نمايندگان آراي خود را معاوضه ميكنند. فقط مشكل اين است كه به ازاي چه چيزي نماينده داراي راي ميشود؛ در يك نظام شفاف، نماينده راي خود را به ازاي برنامه و خير و صلاح عمومي عرضه ميكند و در يك نظام غيرشفاف در ازاي موضوعات ديگر. در يك نظام شفاف رايدهنده و نماينده و ليست حامي نماينده و فراكسيون او، همچنين تعهدات طرفين، همه و همه روشن است. مثل خريد يك خودروي معتبر كه گارانتي و خدمات پس از فروش آن به طور كامل روشن روشن است. در حالي كه خريد يك خودروي دست چندم از افراد ناشناخته يا حتي خريد يك كالاي نو ولي بدون عنوان و بِرند و بدون ضمانتنامه، اگرچه ارزان است ولي كارآمد و مفيد نيست. مشكل مهمي كه در عدم شفافيت وجود دارد اين است كه همه از جيب ملت هزينه ميكنند. همه چيز به نام ملت مبادله ميشوند؛ ولي منافع آن به جيب مردم نميرود زيرا برنامهاي كه به ازاي راي ملت مطرح ميشود ناكارآمد و رانتي است و منافع اصلي آن نه به جيب مردم بلكه به جيب واسطهها ميرود. واقعيت اين است كه نمايندگان نيز به نوعي قرباني اين عدم شفافيت ميشوند.
- ادبیات فیلمسازی فرهادی
علیرضا قاسمخان-معاون مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی در ستون سرمقاله روزنامه شرق نوشت:
افتخارآفريني شگرف اصغر فرهادی و شهاب حسینی در جشنواره کن امسال، ضمن آنکه مانند هر جایزه و افتخارآفريني دیگری مایه مسرت و خشنودی است، نکات درخورتوجهی را نیز با خود به همراه دارد. سالهاست که در جشنوارههای بزرگ جهان، به فیلمسازان ایرانی در مقام کارگردان یعنی به طور مشخص به کسی که در یک حرکت و فرایند گروهی به تصویرکردن فیلمنامه میپردازد و همه استادی، دانش و فضیلت خود را مینمایاند، توجه میشود.
نمونه آن جایزه نخل طلا به عباس کیارستمی در مقام کارگردان و موارد مشابه در همین جشنواره بوده است.
اما اهدای جایزه به اصغر فرهادی به عنوان فیلمنامهنویس را باید از منظری دیگر بررسی کرد و آن شکلگیری نوعی ادبیات است؛ اگرچه بسیاری از اهالی سینما، فیلمنامه را پدیدهای فنی میپندارند، در کفِ باکفایت کارگردان برای دستیافتن به محصولی به نام فیلم سینمایی.
اما به نظرم به آنچه باید درباره این جایزه خاص، توجه کرد این است که اصغر فرهادی داستاننویسي است که پس از نوشتن داستانی از زندگی زن و مردی در تهران و ایران امروز و یافتن زبانی جهانی در قالب فیلم و سینما، با این نوع خاص از ادبیات است که توان خود را نشان میدهد.
ادبیاتی که اگرچه ظاهری رئالیستی دارد و درباره وضعیت امروزه است؛ اما به نظر نگارنده، ماحصل تجربههای نویسندگی و آشنایی با ادبیات نمایشی اصغر فرهادی و بیان بصری- سینمایی است. مدتهاست صحبت از ورود ادبیات امروز ایران به عرصههای جهانی است و این خود گواه نوعی از آن در گفتوگوهاست. موضوع ادبیات و فیلمهای فرهادی ممکن است در گفتوگوها و مناسبتهای مختلف مورد بحث و تبادلنظر گذاشته شود؛ اما با اهدای جایزه فیلمنامهنویسی جشنواره کن، توجه تازهای را میطلبد.
جایزه بهترین بازیگر مرد را نیز که به شهاب حسینی تعلق گرفت باید به منزله نوعی حضور گستردهتر سینمای ایران در جهان سینما پنداشت؛ به این معنی که جایزه بازیگری سهم تازهای از عرصه تولید فیلم را در جهان که تنها معطوف به کارگردان نیست برای سینمای ایران رقم زده است.
با این سهم میتوان انتظار داشت که بازیگران در سینمای ایران، خود را در سطح استانداردهای جهانی ببینند. البته سالهایی را که شهاب حسینی به تجربهآموزی و سختکوشی گذرانده نباید از نظر دور داشت.
این جوایز و جوایزی ازایندست، حاصل فضایی هنری است که در سینمای ایران و جامعه ایرانی وجود داشته و به ظهور رسیده است؛ جوایزی که سطح انتظار از سینمای ایران را بسیار بالاتر برده است.
- همانطورکه پیشبینی میشد!
روزنامه كيهان در ستون سرمقالهاش نوشت:
فیلم «فروشنده» تازهترین فیلم اصغر فرهادی (که با نام «مشتری» به نمایش درآمد)، جایزه بهترین فیلمنامه و بهترین بازیگر مرد را از جشنواره کن دریافت کرد. این در حالی است که اغلب نشریات و منتقدان سینمایی حاضر در این جشنواره، فیلم «فروشنده» یا «مشتری» را نسبت به کارهای قبلی فرهادی، سطح پایینتر دانسته و تأکید کرده بودند که این فیلم چیزی بر فیلمهای قبلی وی نیفزوده است.
فیلم «فروشنده» پس از بسته شدن کنداکتور بخش مسابقه جشنواره کن و در حالی که هنوز در حال طی کردن مراحل فنی خود بود در نسخهای ناقص مورد پذیرش مدیران این جشنواره قرار گرفت! آنچه که به جز یک مورد (فیلم «طعم گیلاس» عباس کیارستمی که نخل طلای جشنواره کن را برد) در تاریخ جشنواره فیلم کن بیسابقه است! بنابر همین موضوع و ورود غیر قاعده و فراقانونی فیلم «فروشنده» به بخش مسابقه شصت و نهمین دوره این جشنواره، اغلب پیشبینیها بر جایزه گرفتن این فیلم قرار گرفت (از جمله در خبری تحت عنوان «یک فیلم سفارشی دیگر برای جشنواره کن!» به تاریخ 4 اردیبهشت سال جاری در ستون اخبار هنری کیهان آمده بود).
علاوه بر این، آنچه بیش از پیش احتمال کسب جایزه را برای فیلم «فروشنده» تقویت میکرد، پرداختن به موضوع تعرض و تجاوز جنسی بود که در زندگی یک زوج بازیگر اتفاق میافتاد. تعرض و تجاوزی که به کارگیری غیرت و تعصب در قبال آن، (در این فیلم) خشونتطلبی و نکوهیده تلقی شده است!
این در حالی است که برخی فیلمهای مهم دیگر جشنواره امسال کن مانند «او» ساخته پال ورهوفن، «دختر ناشناس» به کارگردانی برادران داردن (فیلمسازان محبوب جشنواره کن که چندین بار جوایز این جشنواره را دریافت کردهاند)، «فارغالتحصیلی» ساخته کریستین مونجیو (که جایزه بهترین کارگردانی را دریافت کرد) و... نیز به همین موضوع روابط پنهانی و تعرضات جنسی میپرداختند. موضوعی که امسال از عمدهترین سوژههای فیلمهای سفارشی سینمای غرب بوده و بر روی آن مانور بسیار داده شده است. چنان که برخی از مطرحترین فیلمهای اسکار امسال نیز به همین موضوع تعرضات و تجاوزات جنسی میپرداخت و در میان بهت و حیرت ناظران و کارشناسان، فیلمی که اسکار بهترین فیلم را دریافت نمود، فیلم «اسپات لایت» بود که همین موضوع را در کادر دوربین خود قرار داده بود!!
به نظر میآید این مانور سینمای غرب در ابتدا ناشی از خطر عظیمی است که بنیادهای جامعه غرب را تهدید میکند و دوم منحرف نمودن اذهان عمومی از علت اصلی یعنی سبک زندگی بیبند و بارانه غربیها به مقولهای حاشیهای و فرعی تحت عنوان تبعیض جنسیتی بوده است. از همین روی بود که در حرکتی غافلگیرانه، در مراسم اسکار امسال (که حدود 3 ماه پیش برگزار شد) ناگهان جو بایدن، معاون اول اوباما به روی سن این مراسم سینمایی رفت و ضمن گوشزد کردن خطر فراگیر شدن تجاوزات جنسی در دانشگاههای آمریکا از مردم خواست به کمپینی بپیوندند که خواستار تغییر نگاه و فرهنگ کنونی نسبت به مسائل جنسیتی است!
همین هفته گذشته بود که 17 تن از زنانی که قبلاً در زمره وزیران دولت فرانسه بودهاند از جمله کریستین لاگارد (رئیس صندوق بینالمللی پول) طی نامهای نسبت به همین دستتجاوزات و تعرضات جنسی اعتراض کرده و آن را ناشی از مشکلات تبعیض جنسیتی در محیط کار دانستند! و چند ماه پیش هم گزارش تکاندهندهای از دانشگاه استکهلم، برخی کشورهای غربی مانند سوئد و دانمارک و فنلاند و آمریکا و بریتانیا و کانادا و... را رکورددار تجاوز جنسی در جهان اعلام کرده و زندگی در کشورهایی مانند سوئد و دانمارک را برای زنان خطرناک دانسته بود!!
به نظر میرسد همچنان که همواره سینما درغرب به عنوان ویترین سیاستها، زمینهساز افکار عمومی برای اعمال طرحها و برنامههای آتی، توجیهگر عملکرد و کارنامه سیاه اجتماعی و تطهیر کننده جنایات و خیانتها و شکستهای غرب عمل نموده است، این بار نیز این بازتاب عظیم معضل تجاوزات جنسی درجامعه امروز غرب، حکایت از یک زمینهسازی دیگر فکری و ذهنی دارد که سرازیر شدن سیل جوایز و تقدیر و تحسینها در مراسم مطرح سینمایی (مانند اسکار یا کن) نیز از جمله همین برنامهریزی مراکز فکری و اندیشکدههایی است که با سفارش فیلمهایی در این جهت و اهدای جایزه به آنها، زمینه الگوسازی آنها را در اذهان عمومی فراهم میآورند. اما وقتی این پروژه به فیلمی از سینمای ایران میرسد، علت «تبعیض جنسیتی» تبدیل به علت «باورها و اعتقادات دینی و مذهبی» شده و عمل به آنها خشونتطلبی و در نهایت تروریسم جلوه داده میشود!!!
نکته جالب آنجاست که در اغلب فیلمهایی از این دست، راهکار انتقام و افشاء و برملا کردن تعرضات و تجاوزات جنسی، مطلوب و مثبت تلقی شده (مانند فیلم «اسپات لایت» که گروه مطبوعاتی بوستون گلوب، همه تشکیلات کلیسای کاتولیک را حتی به قیمت سرخوردگی مؤمنین از مسیحیت، به هم ریخته و له کردند و یا در فیلم «او» که در همین جشنواره کن امسال به نمایش درآمد، شخصی که مورد تجاوز قرار گرفته، به دنبال انتقام همه موانع را پشت سرگذارده و مورد تشویق هم قرار میگیرد) اما در فیلم «فروشنده»، تلاش برای دفاع از شرافت و غیرت خانوادگی، تعصب و خشونت تلقی شده و ناشی از غلبه اخلاق و رفتار سنتی و دینی بر تفکرات و منش روشنفکرانه نشان داده میشود! ضمن اینکه هرگونه دفاع از حریم خانه و خانواده نیر نامشروع جلوه میکند!! این در حالی است که نه تنها از مدافعین غربی بلکه حتی از متجاوزین آمریکایی و تروریستهایی همچون کریس کائل در فیلمهایی مثل «تک تیرانداز آمریکایی» قهرمان ساخته شده و مورد تجلیل و تحسین قرار میگیرند!
فیلم «تکتیرانداز آمریکایی» روایت واقعی از مأموریت «کریس کائل» در عراق است. او یک تک تیرانداز آمریکایی است و در کتاب خاطرات خود - که «کلینت ایست وود» فیلم یاد شده را براساس آن ساخته است - مینویسد؛ نزدیک به 200 تن از مردم عادی عراق را با تک تیراندازی به سوی آنان به قتل رسانده است. «فیلم تک تیرانداز آمریکایی» سال گذشته در اسکار با تقدیر و تجلیل گسترده روبرو شد و از «کریس کائل» با عنوان قهرمان آمریکایی یاد کردند!
اکنون باید از بعضیها پرسید آیا در این تناقض هیچ نکته هشداردهنده و عبرتانگیزی نمیبینند؟! قاتل آمریکایی 200 تن از مردم مسلمان و زن و کودک بیپناه عراق را قهرمان و درخور تقدیر و تمجید میدانند و در همان حال، غیرتورزی یک ایرانی مسلمان در مقابل تجاوز به همسرش را خشونتطلبی معرفی میکنند! و صرفنظر کردن وی از مجازات تجاوزکننده به ناموسش را نشانه مقابله با خشونتورزی! دانسته و دقیقا به همین علت فیلم «فروشنده» آقای اصغر فرهادی را شایسته دریافت دو جایزه نخل طلایی جشنواره کن برای بازیگر نقش اول مرد و نویسنده فیلمنامه میدانند؟!
فقط میتوان گفت باز هم شبه روشنفکری ما فریب فضاهای وارونه و کج و معوج غرب را خورده و حیثیت و شرافت ملی و دینی خود را در پای شعارهای پوچ و توخالی آنها قربانی کرده است. فرهادی در کنفرانس مطبوعاتی پس از نمایش فیلمش، موضوعاتی مانند حریم خانوادگی و آبرو و حفظ غیرت را موجب بروز رفتارهای خشونتآمیز در جوامعی مانند ایران دانسته که حتی تمایلات روشنفکرانه را هم قربانی میکند!! و رشد این خشونت را در چنین جوامعی تا حد تروریسم و جنایات داعش بالا برده و میگوید موضوع فیلمش با اوضاع امروز تروریسم میخواند!!!
لازم به یادآوری است فیلم قبلی فرهادی نیز یک فیلم سفارشی بود که هزینه ساخت آن برای اولینبار از سوی اتحادیه اروپا به کمپانی «ممنتو» پرداخت شد تا فیلمی درباره مشکلات و بزهکاریهای مهاجران مسلمان در فرانسه ساخته شده و خطر نزدیکی و وصلت با آنها گوشزد شود که متاسفانه فیلم «گذشته» با چنین مضمونی و البته با اطلاق تهمتهای ناروا به جامعه ایرانی و مسلمان خارج کشور ساخته شد.
فیلم «فروشنده» نیز با همان سفارش و سرمایه کمپانی «ممنتو» ساخته شده، با این تفاوت که اینبار پولهای جشنواره قطر نیز (ولو با عنوانی فریبنده) پشت ساخت فیلم قرار گرفته است!!
- سند چابهار، بسترساز اتحاد سه جانبه
اکبر ترکان مشاور رئیس جمهوری و دبیر شورای عالی مناطق آزاد در ستون سرمقاله روزنامه ايران نوشت:
پیوندهای تمدنی، قرابتهای فرهنگی و منافع مشترک در ژئواکونومیک و ژئوپلتیک منطقهای، پایههای محکم و ظرفیتهای حائز اهمیت برای تقویت بیش از پیش همکاری ها و ایجاد اتحاد اقتصادی مزیت آفرین بین جمهوری اسلامی ایران، جمهوری هند و جمهوری اسلامی افغانستان است. دیروز پس از سال ها، با امضای توافقنامه سه جانبه بین رؤسای سه کشور، تلاش برای بهرهگیری مطلوب از این ظرفیت ها و تحرک جدی در روابط فی مابین به صورت نهادینه آغاز شد و اراده محکم سیاسی بین سه کشور برای همکاری و توسعه روابط اقتصادی بین ملت های سه کشور را جانی دوباره بخشید.
بیتردید مناطق آزاد جمهوری اسلامی ایران بویژه منطقه آزاد چابهار واقع در کرانههای دریای عمان و اقیانوس هند با برخورداری از مزیتهای متعدد در ابعاد مختلف زیرساختهای نهادی (مقررات سهل و دارای معافیتها و مشوقهای مالیاتی، گمرکی و به کارگیری نیروی کار) و زیرساختهای فیزیکی و موقعیت جغرافیایی و نزدیکترین راه دسترسی افغانستان و دیگرکشورهای محصور در خشکی آسیای میانه به آبهای آزاد، میتواند نقش پیشران اصلی را در این اتحاد اقتصادی ایفا نماید. چابهار به عنوان یکی از قطب های مهم منطقهای حمل و نقلی و مرکز اصلی کریدور بینالمللی حمل و نقل و ترانزیت بین سه کشور و آسیای میانه، منطقه ایدهآلی برای توسعه سرمایهگذاری، تولید و صادرات محصولات مورد نیاز بازارهای مصرف منطقهای بویژه بازار عظیم یک میلیارد و چهارصد میلیون نفری هند، افغانستان و آسیای میانه است که به تعبیر نخستوزیر محترم هند میتواند به مرکز منطقهای ترانزیت، انرژی و تجارت تبدیل شود.
علاوه بر مزیتهای پیش گفته برای تولید و سرمایهگذاری صادرات محور در این منطقه باید به قرابتهای فرهنگی و سبکهای زندگی نزدیک و مشابه کشورمان با این کشورها توجه داشت که از نقطه نظر تجارت و مباحث نوین بازار، مؤلفههای مهمی برای کسب و کارهای تولید و تجارت محسوب میشود و میتواند در صورت توجه کافی و تدبیر مناسب از سوی فعالان اقتصادی به عنوان یکی از عناصر آمیختههای بازاریابی مناسب در تقویت و ارتقای سطح مناسبات تجاری بین این کشورها محسوب شود. حجم واردات بیش از 600 میلیارد دلاری و صادرات 477 میلیارد دلاری و تولید ناخالص داخلی بیش از دو هزار میلیارد دلاری هند و سرمایهگذاریهای زیاد این کشور در سایر کشورها از یک سو و حجم تجارت محدود کمتر از 15 میلیارد دلاری کشورمان با آن و ضرورت ارتقای جهشی در این فرآیند از سوی دیگر، مستلزم تلاش مضاعف متولیان دولتی و غیردولتی اقتصادی دو کشور است که امید میرود رویداد دیروز و عزم و اراده سیاسی دو کشور به نقطه عطفی برای تقویت و توسعه همکاریهای اقتصادی متضمن منافع دو ملت تبدیل گردد.
حمل و نقل چند مرتبهای کالا از کشورهای جنوب خلیج فارس به افغانستان موجب هزینه زائد و گران شدن کالا برای مصرفکننده افغانی است و ترانزیت مکرر از کشورهای جنوبی خلیج فارس و مجدداً از طریق کشورمان به افغانستان و امکان سرمایهگذاری سرمایهگذاران این کشور با هدف تولید صادرات محور به بازار سی میلیون نفری خود و دسترسی مستقیم به آب های آزاد و مسیرهای حمل و نقل و ترانزیت سهل و کوتاه برای اقتصاد نوپا و رو به توسعه افغانستان در کنار ارتباط دیرینه و علایق فرهنگی، مذهبی و تاریخی بین کشورمان و افغانستان و نیز پیوندهای عمیق بین هند و افغانستان موجبات حضور این کشور را در این موافقتنامه فراهم نمود که برای هر سه کشور حائز اهمیت است. اجلاس موفق چندروز گذشته در حوزه IORA برای مناطق آزاد کشورهای حاشیه اقیانوس هند آغاز یک همکاری منطقهای در اقیانوس هند است که چابهار دوره جدیدی از ایفای نقش جهانی در حمل و نقل و ترانزیت و صادرات کالا را شروع کرده است و مزیتهای منطقهای منطقه آزاد و مستثنی بودن از قوانین گمرک - مالیات - پول و بانک - کار و ویزا ظرفیت این حرکت جهانی را برای منطقه آزاد چابهار فراهم میسازد.
همکاران من در دبیرخانه شورای عالی مناطق آزاد تجاری- صنعتی و ویژه اقتصادی و مدیران سختکوش سازمان منطقه آزاد چابهار تلاش مینمایند با تسهیل فرآیندها و تکمیل زیرساختهای نهادی و فیزیکی لازم و رفع موانع حضور سرمایهگذاران و تسهیل و گسترش تجارت و کسب و کار، در تحقق اهداف توسعه اقتصادی کشور، این مناطق را به کانونهای مهم سرمایهگذاری صادرات محور تبدیل و از این طریق کارکرد اصلی مناطق درکمک به توسعه اقتصاد ملی و همپیوندی آن با اقتصاد جهانی با رویکردی درونزا و برونگرا را به منصه ظهور رسانند.
نظر شما