سه‌شنبه ۱ تیر ۱۳۹۵ - ۰۶:۰۸
۰ نفر

همشهری دو - اصغر اصغری: «پدر... مادر...» مقدس‌ترین و ناب‌ترین واژه‌هایی که می‌شناسیم اما برای بعضی‌ها این واژه‌ها تنها یک مفهوم انتزاعی هستند؛ آنها که تقریبا از همان روزهای نخست زندگی‌شان بزرگ‌ترین موهبت این دنیا، یعنی نعمت داشتن پدر و مادر را از دست داده‌اند.

 مدیر مؤسسه خیریه بهشت امام رضاع

حرف از يتيمان بي‌سرپرستي مي‌زنيم كه شايد تصور روزها و ساعت‌هايي كه آنها بدون حضور پدر و مادرشان سپري كرده‌اند براي ما غيرممكن باشد. اما چه خوب كه هستند مردان و زناني از جنس يك پدر يا يك مادر كه اين حس را دوباره به آنها برگردانند. يوسف اصلاني، مدير مؤسسه خيريه «بهشت امام رضا(ع)» يكي از همين پدرهاي واقعي است؛ مردي كه با كمك دوستانش حدود 15سالي مي‌شود كه شب و روزش را با بچه‌هاي يتيم و بي‌سرپرست مي‌گذراند. او حالا 146فرزند دارد و خانواده‌اي كه با تمام دنيا عوضش نمي‌كند. به مناسبت هفته اكرام ايتام، سراغ او رفته‌ايم تا داستان زندگي‌اش را بشنويم. او معتقد است نگاه جامعه ما به بحث تكريم كودكان بي‌سرپرست بايد تغيير كند و جنبه انساني‌تري به‌خودش بگيرد.

  • ايده اوليه تشكيل مؤسسه خيريه از كجا آمد؟ دنبال چه بوديد و چرا وارد اين جريان شديد؟

ما چندتا جوان بوديم كه از بچگي در محله شادآباد در جنوب تهران با هم بزرگ شده بوديم. نوجواني ما مصادف شد با جنگ و حسرت و اين توي دل ما ماند كه چرا به‌دليل سن وسال كم‌مان نمي‌توانيم كاري بكنيم. بعدا از خدمت سربازي كه برگشتيم همان بچه‌محل‌ها با محوريت مسجد دورهم جمع شديم. عمده فعاليت‌مان هم درباره شهدا بود. پيگير زندگينامه‌ها، وصيت‌نامه‌ها، برگزاري مراسم بزرگداشت و برنامه‌هايي از اين قبيل بوديم تا اينكه متوجه شديم يكي از عزيزان جانباز محله‌مان مشكل مالي دارد. برايمان خيلي سخت بود كه بپذيريم كسي كه سلامتي‌اش را در راه دين و وطن داده اينطور به كام مشكلات فرو برود. دسته‌جمعي پول گذاشتيم وسط و مشكل حل شد.

  • احتمالا آن موقع هم وضعيت مالي چندان مناسبي نداشتيد؟

بله، همه يا كاسب بوديم يا تازه وارد بازار كار شده بوديم و درآمد زيادي نداشتيم. اما اين حركت به مذاقمان خوش آمد و يك‌جورهايي مبدا تغيير زندگي‌مان شد. از سال 77تا 80 بخشي از فعاليت‌هايمان به اين اختصاص پيدا كرد كه خانواده‌هاي كم درآمد و بي‌بضاعت محله را شناسايي كنيم و با كمك ديگران به آنها مدد برسانيم.

  • تا آن موقع هم مؤسسه خيريه‌‌تان وجود نداشت و همه اين كارها به‌صورت خودجوش انجام مي‌شد؟

نه، مؤسسه‌اي نبود. تا سال 80 كه دومين و بهترين اتفاق زندگي‌ام رخ داد. در محله يافت‌آباد يك مؤسسه خيريه‌ وجود داشت كه مدير آنجا يك‌بار ما را دعوت كرد تا بازديدي از آنجا داشته باشيم. من هم رفتم و بخش‌هاي مختلف معلولان، زنان سرپرست خانوار، روانشناسي و اعتياد را ديدم. آخرين بخشي كه نشانم دادند اتاقي بود كه 20كودك يتيم در آنجا زندگي مي‌كردند. شايد عجيب‌ترين لحظه‌هاي زندگي‌ام رويارويي با آنها بود. هنوز هم نگاه و چهره يكي از بچه‌ها كه روي تخت خوابيده بود توي ذهنم هست. آنجا متوجه شدم كه بچه‌هاي يتيم يك‌جور ديگر هستند. همه بچه‌هاي يتيم دنيا به يك زبان صحبت مي‌كنند و انگار يك‌جورهايي عزيزكرده‌اند؛ خداوند پدر و مادر را از آنها گرفته و خودش مستقيم كفيل‌شان شده. به‌نظرم بچه‌هاي يتيم فرزندان خداوند هستند.

  • آن موقع چند سالتان بود؟

تقريبا 20ساله بودم. اين جريان گذشت تا اينكه مدير آنجا به من گفت كه ما براي نگهداري از بچه‌ها در روزهاي جمعه هيچ نيرويي نداريم، شما مي‌توانيد كسي را معرفي كنيد؟ من هنوز ازدواج نكرده بودم و خودم داوطلب شدم. جمعه‌ها از ساعت 8 صبح تا يك روز بعدش وقتم را با اين بچه‌ها مي‌گذراندم. با هم مي‌رفتيم استخر، سينما، پارك چيتگر و خلاصه خوش مي‌گذرانديم. اين جريان ادامه داشت تا اينكه بخشنامه اجراي اصل 44قانون اساسي مبني بر خصوصي‌سازي‌ سازمان‌هاي دولتي آمد. قرار بود آن مؤسسه نيز به يك نهاد مردمي واگذار شود. دوباره مدير آنجا با بنده تماس گرفت و جريان را اطلاع داد. گفت مي‌خواهي شما مدير و سرپرست اين بچه‌ها بشوي؟ من يك جوان 20ساله بدون هيچ سرمايه و توانمندي‌اي حالا در برابر قبول مسئوليت 20كودك بي‌سرپرست و يتيم قرار گرفته بودم. نمي‌دانم چطور شد كه فوري قبول كردم.

  • پس قرار شد كه يك مؤسسه جداگانه ايجاد كنيد و بچه‌ها را با خودتان ببريد؟

بله، مؤسسه‌اي به نام بهشت امام رضا(ع) را به كمك دوستان ثبت كرديم كه زيرنظر سازمان بهزيستي همچنان به فعاليت خودش ادامه مي‌دهد. اما از همان ابتدا قرار شد كه تمام هزينه‌هاي نگهداري، هزينه‌هاي پرسنل و تمام قبوض به‌عهده مؤسسه خيريه باشد. بچه‌ها هم همگي پسر و در مقطع پيش‌دبستاني و ابتدايي بودند.

  • الان ديگر آنها همه‌شان بزرگ شده‌اند. از آنها خبري داريد؟

آنها ديگر بزرگ‌ترين فرزندان مؤسسه به شمار مي‌روند. بعضي‌هايشان سرباز هستند و برخي ديگر دانشجو. بعضي‌ها هم از خدمت آمده‌اند و داريم مقدمات اشتغال و ازدواج‌شان را فراهم مي‌كنيم.

  • شما توي سن 20سالگي و بدون هيچ درآمدي نترسيديد كه سرنوشت 20كودك ديگر را هم عهده‌دار شويد؟ فكر مي‌كرديد از پس كار برمي‌آييد؟

خب، كار مشكلي بود. اما همان نگاه‌ها انگار به من مي‌گفتند كه مي‌توانيم از پس مشكلات بربياييم. ما در مؤسسه بهشت امام‌رضا(ع) دنبال اين بوديم كه دوباره مفهوم خانواده را براي اين بچه‌ها زنده كنيم. براي همين بر سردر مؤسسه ما هيچ تابلويي ديده نمي‌شود. اينجا هم مثل يك خانه كاملا عادي است با تمام نشانه‌هاي آن. بچه‌ها بهترين چيزهاي دنيا يعني پدر و مادر و خانواده‌شان را از دست داده‌اند و حالا بايد اين نعمت‌ها را به آنها برگردانيم. من خودم دفتر كار ندارم و صبح تا شب در كنار همين بچه‌ها زندگي مي‌كنم. سعي مي‌كنم بچه‌ها وارد مسائل حاشيه‌اي نشوند، با خيرين و افراد نيكوكار ارتباط چهره به چهره نداشته باشند و در جشن‌هايي كه ممكن است كرامت انساني آنها زير سؤال برود شركت نكنند.

  • چرا تصور مي‌كنيد كه خيرين نبايد به‌صورت مستقيم با اين بچه‌ها ارتباط برقرار كنند؟

ما يك خانواده‌ايم و يك حريم براي خودمان تعريف كرده‌ايم. من سال‌هاي اول يك آسيب‌شناسي كردم و به نتيجه تقريبا باورنكردني و عجيبي رسيدم؛ ديدم اتفاقا بچه‌هاي يتيم و بي‌سرپرست بزرگ‌ترين آسيب عاطفي را از همين افراد خير و نيكوكار مي‌بينند! ببينيد! كار خير در مملكت ما بد تعريف شده و ما فكر مي‌كنيم حتما بايد خودمان شخصا لقمه‌اي را به دهان يك بچه يتيم بگذاريم يا خودمان ببريمش خريد و نيازهايش را برطرف كنيم؛ يعني دوست داريم براي خودمان و گاه براي ديگران تابلو شود كه داريم به اينها كمك مي‌كنيم.

  • اما آموزه‌هاي ديني ما بر نقش محوري خود اشخاص در اين امور تأكيد دارد، به همين دليل حضرت علي(ع) شخصا از خانواده‌هاي بي‌سرپرست و فرزندان يتيم دلجويي مي‌كردند.

بله، چون اميرالمومنين(ع) با اين حركت مي‌خواستند مقام فرزند يتيم و خانواده بي‌سرپرست را نشان دهند. ايشان شخص اول زمان خودشان بودند، اما شبانه براي اين خانواده‌ها غذا مي‌بردند. روي 4‌دست وپا مي‌نشستند و فرزند يتيمي كه پدرش را در جنگ از دست داده بود روي دوش‌شان مي‌گذاشتند و با او بازي مي‌كردند، چرا؟ چون تنها دنبال خنده و شادي آن كودك بودند. حالا اجازه بدهيد به زاويه ديگر اين موضوع نگاه كنيم تا برايتان روشن شود. اگر يك لامپ را بارها پشت سر هم روشن و خاموش كنيد مي‌سوزد. ما اگر اجازه نمي‌دهيم افراد خيّر ارتباط مستقيم با بچه‌هاي مجموعه برقرار كنند به‌خاطر اين است كه اين كمك‌ها به صورت مقطعي است. افراد خيّر مي‌آيند، سر مي‌زنند و مي‌روند و حركتشان دوام ندارد. حتي ما كه مسئوليت داريم، چندسالي يك جا هستيم و بعد به جاي ديگر مي‌رويم. اينها براي عاطفه و احساسات بچه‌ها ويران‌كننده مي‌شود و مثل اين است كه آنها دوباره خانواده‌شان را براي بار چندم از دست بدهند. افراد خيّر زياد مي‌آيند و مي‌روند. ‌ماه مبارك رمضان، محرم، صفر يا نوروز كه مي‌شود همه مؤسسه‌هاي خيريه شلوغ هستند. اما بعدش چه؟ هيچ! يكباره به حال خودشان رها مي‌شوند، درحالي‌كه زندگي در 12‌ماه سال‌جاري است و ما خواسته‌ايم با ايجاد يك خانواده اين زندگي را جريان بدهيم. از طرف ديگر نگاه ما به بچه يتيم محدود به يك دوره سني از كودكي تا مثلا 10سالگي است؛ يعني در جامعه ما به يك پسر 15ساله نمي‌گويند يتيم و حاضر نيستند سرپرستي يا هزينه‌هايش را عهده‌دار شوند، درحالي‌كه او در همان سن هم نياز دارد كه كسي حرفش را گوش كند.

  • يعني شما معتقديد كه بايد نگاه خيرين جامعه ما به كودكان يتيم و يا مؤسسه‌هاي خيريه تغيير كند؟

بله، ما مي‌آييم و صدقه مي‌دهيم براي چه؟ براي اينكه مثلا سفري بدون خطر داشته باشيم. نذر مي‌دهيم براي اينكه حاجتمان برآورده شود. قرباني مي‌كنيم و هزينه مي‌دهيم تا به ثواب آن برسيم يا ترس از جهنم و رسيدن به بهشت ملاك اعمالمان مي‌شود، اينها همه درست... و خداوند هيچ كدام از اين اعمال را بي‌اجر نمي‌گذارد، اما بياييم و يك‌بار هم كه شده همه‌‌چيز را از بُعد انساني آن نگاه كنيم. يعني بگوييم من وقت مي‌گذارم يا هزينه مي‌كنم براي اينكه دل يك انسان را شاد كنم؛ همان كاري كه حضرت علي(ع) مي‌كردند و ملاك خوشحالي هر چند كوچك دل يك فرزند يتيم بود. منظورم آن وجه انساني است كه متأسفانه احساس مي‌كنم كمتر به آن پرداخته مي‌شود.

  • اين اتفاق‌ها الان در مؤسسه شما رخ مي‌دهد؟

ما نيروهايمان ثابت هستند و تقريبا توي اين 15سال هيچ تغييري نكرده‌اند. بچه‌ها طي اين سال‌ها ما را به‌عنوان بزرگ‌تر خودشان پذيرفته‌اند و من را برادر خودشان مي‌دانند. درخواست ما از افراد خيّر اين است كه به مؤسسه‌هاي خيريه اعتماد كنند و بگذارند آنها با همان شيوه خانواده‌محوري جلو بروند.

  • توي صحبت‌هايتان به موضوع كرامت انساني اشاره كرديد و گفتيد برنامه‌هايي اجرا مي‌شود كه اين اصل را زير سؤال مي‌برد. اما كساني كه اين برنامه‌ها را اجرا مي‌كنند تصورشان اين است كه دارند در اكرام ايتام و اين سنت حسنه مشاركت مي‌كنند.

اصلا عزت نفس و كرامت يعني چه؟ يعني اينكه دست راست‌ات انفاق كند و دست چپت نفهمد. ما اينجوري انفاق مي‌كنيم؟ دائم مي‌آيند و فرزندان يتيم را مقابل رسانه‌ها قرار مي‌دهند تا اينكه خودشان هم باور كنند نسبت به ديگر اعضاي عادي جامعه چيزهايي كم دارند؛ اينكه بفهمند هميشه يك مستحق و نيازمند و محتاج توجه ديگران خواهند ماند. اين بچه وقتي بزرگ شد ديگر قبح كمك خواستن هميشگي از ديگران برايش شكسته شده و يك فرد عادي نمي‌شود. گاهي اوقات در تلويزيون مي‌بينيم كه فلان چهره مي‌رود ديدن يك خانواده بي‌سرپرست و مثلا به بچه خانواده قول مي‌دهد كه يك دوچرخه برايش بخرد. خب، اينجا چه كسي بزرگ مي‌شود؟ بچه به دوچرخه يك ميليوني مي‌رسد اما آن كار آن چهره مطرح را در بوق و كرنا مي‌كنند. ما دنبال اين هستيم كه كمك‌ها به‌صورت پنهاني و به‌دور از هر نوع نمايش اتفاق بيفتد. مؤسسه خيريه بهشت امام رضا(ع) مثل يك خانواده است كه مي‌خواهد عزت نفس فرزندانش حفظ شود تا قداست مفهوم خانواده محفوظ بماند.

  • و الان شما خودتان را در مقام پدر اين خانواده مي‌بينيد؟

باور كنيد همينطور هم هست. خدا به من پسري عنايت كرده كه هيچ فرقي ميان او و ديگر بچه‌ها نمي‌بينم. هر روز تمام 146فرزندم را كه در 4مجتمع مختلف تهران ساكن هستند مي‌بينم و جوياي احوالشان هستم. با همه‌شان رفيقم و آنها هم همين حس را نسبت به من دارند.

  • سبك زندگي بچه‌هاي يتيم و بي‌سرپرست در خانواده شلوغ شما چگونه است؟

كاملا عادي. مثل يك خانواده كه يك مقدار پرجمعيت‌تر است. هنگامي كه مدارس داير است، بچه‌ها صبح‌ها مدرسه مي‌روند و براي ناهار برمي‌گردند. تابستان‌ها اوقات فراغتشان با برنامه‌هاي مختلف فرهنگي، آموزشي و تفريحي پر مي‌شود. الان هم كه ‌ماه مبارك رمضان است و بچه‌ها با اينكه بيشترشان به سن تكليف نرسيده‌اند اما تأكيد دارند كه روزه بگيرند، بازي‌هاي فوتبال اين شب‌ها را هم با جديت دنبال مي‌كنند. ان‌شاءالله بعد از ‌ماه مبارك رمضان يك سفر به شمال مي‌رويم و آخر تابستان هم برنامه زيارت مشهد مقدس را چيده‌ايم. يك نكته مهم اينكه مؤسسه خيريه بهشت امام‌رضا(ع) از معدود مؤسساتي است كه مسئوليت نگهداري از بچه‌هاي يتيم داراي معلوليت جسمي و حركتي را عهده‌دار شده و در حال حاضر نيز بخش قابل‌توجهي از فرزندانم را معلولان تشكيل مي‌دهند. ما هم سعي نكرديم بچه‌هاي سالم را از معلولان جدا كنيم و همه‌شان در يك محيط و با هم مثل برادر زندگي مي‌كنند. اينها وقتي كودك هستند در شيرخوارگاه زندگي مي‌كنند اما به‌دليل مشكلات جسمي‌شان كسي آنها را به فرزندخواندگي قبول نمي‌كند و مشكلات‌شان بيشتر مي‌شود. ولي از سال 87اين امكان را فراهم كرده‌ايم تا پذيراي اين عزيزان هم باشيم.

  • خب چه طرحي براي آينده اين بچه‌ها داريد؟

الان و به كمك افراد خيّر مشغول ساخت مجهزترين مجموعه آب‌درماني و تفريحي ويژه افراد معلول هستيم. اين مجموعه ورزشي آبي در 4هزار مترمربع بنا و چندطبقه ساخته مي‌شود تا امكان استفاده همه افراد از آن فراهم شود. شايد باورتان نشود اما قبلا وقتي با بچه‌هايم مي‌رفتم استخر اجازه نمي‌دادند كه بچه‌هاي معلول از امكانات آنجا استفاده كنند. مي‌گفتند اين بچه‌ها بيايند اينجا مشتري‌هايمان كم مي‌شود و كسي استقبال نمي‌كند. حالا به لطف خدا اين امكان دارد فراهم مي‌شود كه بچه‌هاي معلول مجموعه ما هم براي خودشان يك مجتمع درماني و تفريحي اختصاصي داشته باشند. با احداث اين مجموعه براي 60نفر از بچه‌هاي خيريه اشتغال پايدار ايجاد مي‌شود. از خيرين هم مي‌خواهيم به هر شكلي كه مي‌توانند ما را در ساخت و تكميل اين مجموعه ياري كنند. از طرف ديگر هم دنبال اين هستيم كه استعدادهاي بچه‌ها را شناسايي كنيم و طرح بلندمدت برايشان داشته باشيم؛ مثلا بهرام، يكي از بچه‌هايي است كه از نعمت 2 دست و يك پا محروم شده اما به طرز معجزه‌آسايي استعداد نقاشي دارد. بهرام سال گذشته تنها نماينده كشورمان بود كه به كشور هلند دعوت شد تا آثارش را در يك نمايشگاه نقاشي به نمايش بگذارد. تعدادي از بچه‌ها هم در مدارس تيزهوشان درس مي‌خوانند و ضريب هوشي بالايي دارند.

  • افراد خيّر چطور مي‌توانند به شما و مؤسسه‌تان كمك كنند؟

بيشتر خيرين كمك‌هايشان را به‌صورت نقدي اهدا مي‌كنند. برخي‌ها هم تماس مي‌گيرند و مي‌گويند كه مثلا براي فلان روز ولادت يا شهادت مي‌خواهيم برنامه اطعام داشته باشيم؛ يعني توقع دارند كه خودشان غذا را آماده كنند و بياورند ولي مجموعه ما اين مسئله را نمي‌پذيرد. آنها مي‌توانند هزينه پخت غذا يا مواداوليه‌اش را اهدا كنند. فلسفه كارمان اينطوري است كه هر روز بايد آشپزخانه ما مثل يك خانه عادي فعال باشد. بچه‌ها دو تا مادر دارند كه برايشان غذا مي‌پزند، دوست داريم بوي پخت غذا توي سالن بپيچد و دل بچه‌ها وقتي از مدرسه مي‌آيند براي آن عطر غذا غنج برود. الان هم كه اولويت‌مان اتمام پروژه مجموعه آبي است و از همه خيرين دعوت مي‌كنم تا به هر شكلي كه مي‌توانند ما را در اين پروژه ياري برسانند.

  • كي‌روش و قاليباف هم به بهشت مي‌روند

شايد برايتان جالب باشد كه بدانيد 146فرزندي كه در مؤسسه خيريه بهشت امام‌رضا(ع) زندگي مي‌كنند دوتا دوست خيلي صميمي دارند. اصلاني داستان جالبي را درباره حضور كارلوس كي‌روش در اين مؤسسه مي‌گويد:«يك روز گوشي‌ام زنگ خورد و يك نفر پشت خط گفت كه من مدير برنامه‌هاي كي‌روش هستم و ايشان مي‌خواهند شما را ببينند. اول فكر كردم رفقا قصد شوخي دارند. جواب دادم من با تيم منچستر قرارداد دارم و گوشي را قطع كردم. آن شخص دوباره تماس گرفت و گفت كه موضوع جدي است. خلاصه رفتيم كمپ تيم ملي و جلسه‌اي با حضور كي‌روش، نكونام و تيموريان برگزار شد. كي‌روش گفت: من هر كاري كه براي موفقيت تيم لازم بوده كرده‌ام و حالا نياز به كمك شما دارم. ما اگر بخواهيم به جام جهاني برويم بايد 3 بازي پيش رو را حتما ببريم. من به دعاي بچه‌هاي يتيم و بي‌سرپرست خيلي ايمان دارم و معتقدم آنها يك انرژي جلوبرنده به ما مي‌دهند. خواهشم اين است كه يك روز با بچه‌هاي تيم ملي بياييم و بچه‌هاي شما را ببينيم. شرط گذاشتم كه بدون حضور رسانه‌ها بيايند و آنها پذيرفتند و چند روز بعد آمدند. باور نمي‌كنيد بچه‌هاي مؤسسه هرچه از دهانشان درآمد به اعضاي تيم ملي گفتند؛ يكي مي‌گفت چرا اينجوري بازي مي‌كنيد؟ آن يكي مي‌گفت چرا باخت مفت داديد؟ يكي از بچه‌هاي معلول هم گير داده بود به كي‌روش كه چرا رحمتي را به تيم ملي دعوت نمي‌كني؟ اما بعد از چند دقيقه حسابي با هم رفيق شدند و يك‌دست هم فوتبال بازي كردند. كي‌روش به بچه‌هاي تيم ملي گفت: ببينيد چه كساني شما را رصد مي‌كنند و چه انتظاراتي دارند؟ به‌خاطر اينها هم كه شده بايد بازي‌ها را ببريم. ايشان قول داد كه درصورت صعود تيم ملي بخشي از پاداش خودش و برخي از بچه‌ها را به مؤسسه اهدا مي‌كند. همينطور هم شد و ايشان مبلغ 360ميليون تومان به بچه‌هاي خيريه تقديم كرد. يك‌بار هم كه براي زيارت امام‌رضا(ع) به مشهد رفته بوديم خيلي اتفاقي آقاي قاليباف را توي صحن حرم ديديم. ايشان قول داد كه به ما سرمي‌زند. چند روز بعد، تماس گرفتند و خيلي اتفاقي آمدند ديدن بچه‌ها. الان هم طوري شده كه يكهو زنگ مي‌زنند و مي‌گويند براي صرف صبحانه تنهايي مي‌آيند پيش بچه‌ها. حسابي با هم رفيق شده‌اند و حس خوبي از اين حضور دارند. گاهي اوقات مشورت مي‌گيرند و انتظار دارند آقاي قاليباف مثل يك پدر راهنمايي‌شان كند.»

کد خبر 337765

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار مهارت‌های زندگی

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha