باری، سرداران ماندگار تاریخ، آنانی ماندند که دست از سر شستند و سر در قدم دلدار افکندند. سرداران کسانی هستند و بودند که وقتی پیکر شان را میدیدند، سری نبود اما "سری" است در این "بی سری" و "سرداری" که جز برای عاشقان، شکوفا نمیشود.
باید سیدالشهدا را ، عاشورا را بفهمی تا به احرام درک این سر عظیم برسی که وقتی نزدیکترین فاصله با آسمان، سجده است و قرابت رفیق اعلی نیز هم، برای جاودانگی سرداری هم باید از سر گذشت، چنانکه برای رسیدن به حیات جاودان باید از جان و این جهان دست شست که زندگان جاوید شهیدانند و بس.
فقط اینانند که به تصریح آیه "ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل ا... امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون" هم زنده اند و هم نزد "پرورش دهنده خود" روزی میخورند و به هر سلام خداوندی شکوهی تازه مییابند.
باری باید از مرزهای فنا، به تاخت رفت تا به آستان بقا رسید. باید از جان گذشت تا جاودانگی یافت و باید از سر گذشت تا به سرداری رسید و این حقیقت همه عاشورا های تاریخ است که ما را نیز خداوند از این حقیقت بهره ای وافر کرامت فرموده است. یک بار در عاشورایی به وسعت 8 سال دفاع مقدس و دیگر باره کربلایی که از عراق تاشام را در بر میگیرد و اصلا هر جا که ظلم و کفر و یزیدیسم دست به سلاح ستم میبرد در برابر ش یک عاشورا مردان حسینی قد میکشند چنانکه امروز لشکر سیدالشهدا در قامت "مدافعان حرم" به میدان میآیند و در برابر فرزندان یزیدی داعش، قد علم میکنند و جان میدهند و در شکوه نام و کرم حضرت جانانه، به جاودانگی میرسند و سر میدهند و "سردار" میشوند و این کربلا را هم "تل زینبیه" ای است به وسعت همه زمینها و سرزمینهایی که نسبتی با کربلا دارند و به تعداد خواهران و مادران شهیدانی که نسبت خود را با بی بی زینب(س)، پیروی ،تعریف کرده اند.
امروز تل زینبیه در ایران و عراق و افغانستان و پاکستان ... و هر جایی که نسبت توحیدی خود را با کعبه ، تعریف کرده است ،تکثیر شده است و ما تجلی کربلا را در خانههایی میتوانیم ببینیم که در خالی جای مردانشان، حضرت خداوند نشسته است که خود فرمود ، من جانشین شهیدان در خانوادهشان هستم ....و عجب باشکوه است خدای را -جلت عظمته- خلیفه خلیفه خویش دیدن و دیه عشق خویش شمردن. خوش سعادتی است برای خانواده شهیدان، خانواده خدا شدن و حضورش را بر خویش ،به روشنایی دیدن.
باری شهدای مدافع حرم، حافظان حریم حق و حرمت حقیقت و کرامت انسانیت هستند و کاری چنین بزرگ را اجری چنان سترگ میخواهد که خدای را خلیفه خود ببینند . این "دیدن" است که دل را به شوق پرواز میدهد تا نام خویش را در شمار حسینیان امروز بنویسند و پا به راه شوند تا از سر خود بگذرند و به سرداری برسند. چنانکه عزیزی از یادگاران عاشورای دفاع مقدس میگفت؛ در جنگ از سرنیزه و سربریده شدن میترسیدم ولی امروز میفهمم در "سرباختن" شکوهی است که در هیچ نوع جان باختنی نیست.
خوش به حال شهدای حرم که سرهای مبارک شان، حجت اقتدا به سیدالشهدا میشود. همان سر مطهری که بر سر نی، قرآن تلاوت میکردوامروز هم میشود از لبان خموش سرهای باز به نیزه شده ،آوای تلاوت راشنید...
پس خوش به حال سردار اسکندری و دیگر شهیدانی که سرشان به نیزه شد. خوش به سعادت شهیدانی که در دفاع از حرم و حرمت بی بی زینب(س)، عباس وار ایستادند تا دشمن حوالی حرم را هم نبیند... خوش به حال خانوادههایی که اگر مثل بی بی زینب(س) ،شهر به شهر نرفتند اما پیام و کلام زینبی شان ،شهر به شهر و عصر به عصر و نسل به نسل میرود...که عاشورا را پایانی نیست و "هل من ناصر ینصرنی" همچنان تازه ،به گوش میرسد و بایدمان که به این کلام بزرگ شویم؛ لبیک یا حسین...لبیک یا حسین...لبیک یا حسین!
*روزنامهنگار
نظر شما