«میوه ممنوعه» که در ایام ماهمبارک رمضان از شبکه دوم سیما روی آنتن رفت، ساخته حسن فتحی یکی از کارگردانان نام آشنای تلویزیونی است که خاطره خوش سریال «شبدهم» او که در ایام محرم پخش میشد، هنوز از یادها نرفته است.
اما فتحی، امسال با «میوهممنوعه» که داستانی برگرفته از شاهلیر و شیخ صنعان بود، بار دیگر ثابت کرد، در عرصه مجموعهسازی، کارگردانی قابل اعتناست که حرفهای زیادی برای گفتن دارد.گفتوگوی ما را با او میخوانید:
- شما با عنوانی که برای سریال انتخاب کردید و همچنین با طرح این موضوع که «میوهممنوعه» تلفیقی از 2 داستان «شیخ صنعان» و «شاهلیر» است، داستان سریال خود را لو دادید. به نظر خودتان این کار درستی بود ضمن اینکه معمولا در مورد سریالهای دیگر این اتفاق نمیافتد.
همیشه نباید مبنای ساخت یک مجموعه را بر پایه غافلگیری لحظه به لحظه مخاطب بگذاریم. اتفاقا گاهی اوقات خوب است که به مخاطب بگوییم بر مبنای چه قصهای، سریال یا فیلم میسازیم. به نظرم این میتواند یک تمهید فرهنگی خوب باشد که اگر مخاطب از آن فیلم یا سریال خوشش آمد، به سراغ منبعی که از آن اقتباس شده برود. این منبع بخشی از ادبیات عرفانی و شاعرانه قدیم ماست. از این رهگذر شما مخاطب را تشویق و ترغیب میکنید تا به سراغ آثار هنری و ادبی تاریخ ایران برود.
- ولی در هر صورت ظاهرا این مسئله نشانه سلیقه شماست؟
بله، سلیقهای است و سلیقهها متفاوت است. من هیچ تباینی بین طرح این موضوع و ساخت یک سریال جذاب نمیدیدم. چیزی که برای من مهم بود، این بود که مخاطب یک اجرای امروزی و مدرن از یک متن کلاسیک ببیند و من از ابتدا باید میگفتم که قصد انجام این کار را دارم تا مخاطب آگاهانه ببیند که این اجرای مدرن از یک متن کلاسیک چقدر موفق بوده است.
پس آگاهانه اعلام کردم و امیدم این است که فتح بابی باشد تا در حوزه سینما و تلویزیون کارگردانها بیشتر به سراغ آثار کلاسیک ایران بروند و به دنبال رویکردی باشند مبتنی بر اجرای مدرن از آثار کلاسیک تاریخ و ادبیات ایران.
- در مقابل چه اصراری وجود دارد که پایان داستان لو نرود. در زمان پخش قسمتهای پایانی، «میوه ممنوعه» برخی میگفتند کارگردان تا به حال چندین پایان برای آن در نظر گرفته است؟
ممکن است من و شما قصه «شیخصنعان» و «شاهلیر» را خوانده باشیم. ولی آنها که این داستانها را نخواندهاند از پایان این کار خبر ندارند. نباید مبنا را بر این بگذاریم که همه این داستانها را خواندهاند و پایان ماجرا را میدانند.من مطمئنم که حداقل 80درصد عامه مردم ما قصه «شیخصنعان» را نخواندهاند.
آن عده از قشر تحصیلکرده علاقهمند به هنر و ادبیات که به سراغ متون کلاسیک میروند انگشت شمارند. بنابراین ما نباید ذهنیت خودمان را مبنا قرار دهیم. شاید به همین دلیل است که بسیاری کنجکاو بودند بدانند پایان ماجرا چه میشود.
- پس، شاید اصلا قصد داشتید با این کار مردم را تشویق کنید تا به سراغ داستان «شیخصنعان» بروند.
امیدوارم این اتفاق افتاده باشد و در آن صورت است که فکر میکنم یک خدمت فرهنگی به کشورم انجام دادم. اگر ما کارگردانهای سینما و تلویزیون بتوانیم قدمی در راه تشویق نسل جوان به مطالعه متون کلاسیک و ادب و هنر و عرفان فارسی برداریم،آن موقع احساس خوبی به ما دست میدهد.
- ظاهرا از ابتدا «میوهممنوعه» داستان مشخصی نداشته و تنها یک سیناپس بوده است. چطور به این ریسک تن دادید. آیا مطمئن بودید از دل این طرح کلی، داستان خوبی بیرون میآید؟
یک ردپایی از مولفههای مورد علاقهام را که در سایر کارهایم هست و شخصا تمرکزی که روی 2 مفهوم داشتم؛ یعنی عشق و جنایت را در «میوهممنوعه» هم وارد کردم و فکر کردم این داستان بستر خوبی برای پرورش این دو مولفه است. با قدری تأمل متوجه شدم بر مبنای این طرح کلی و ظرفی که باید روی آن کار زیادی انجام شود، میتوانیم مظروف شیخصنعان و شاهلیر را در بیاوریم.
زمانی که به اطمینان رسیدم این امکان وجود دارد، قدم بعدی را برداشتم. در حالی که اولین واکنش من در پاسخ به ساخت این سریال منفی بود. یعنی اولین بار وقتی آقای عفیفه در اسفندماه با من تماس گرفتند، من تلفنی از ایشان عذرخواهی کردم و قضیه منتفی شد تا هفتههای اول فروردین که آقای فرجی، مدیر شبکه دو با من تماس گرفتند و جلسهای گذاشتند و من طرح کلی را خواندم. بعد دیدم این طرح آن قابلیت را دارد. البته واقعیت این است که بخشی از هر اقدام خلاقانه، مخصوصا در کار هنری ریسک است. اصلاً من تصوری از کار هنری بدون ریسک ندارم.
مخصوصاً در جامعه ما که بسیاری چیزها حساب شده و قانونمند نیست و در لحظه یک عنصر و پارامتر غیرقابل پیشبینی همه حساب و کتابهای شما را بر هم میریزد. البته این مسئله در کل تاریخ وجود داشته است.
من هم همیشه یک ضریبریسک برای خودم قائلم. البته 3-2 مرتبه در خلال نوشته شدن فیلمنامه و انتخاب بازیگران دچار تردید شدم اما نهایتا قرعه فال به نام من خورد. تردیدهایم البته در مورد فیلمنامه نبود. شرط و شروطهایی بود و من البته خواهان یک فضای امن برای ساخت این سریال بودم. باتوجه به تجربه «مدار صفردرجه» توقع داشتم که هر بحثی میشود در مرحله قبل از فیلمبرداری به قطعیت برسد و اگر من مجموعه آن بحثها را با علایقم مطابق دیدم، آن را بسازم. البته این بحثها کمی وقتبرد، فراز و فرود داشت، تعلیق داشتیم اما نهایتا کار ساخته شد.
- آیا فضایی که مورد نظر شما بود فراهم شد و شرط و شروطها انجام شد؟
بله.به نسبت اینکه شما یک کار 2ماهه ضربالاجلی با روزی 16ساعت کار فیلمبرداری بسازید بله، خوب بود. من فکر میکنم صمیمیتی که در گروه بود کمک زیادی به ما کرد. صرفنظر از بسیاری نکاتی که مطبوعات اشاره کردند مساعدتهای مدیر شبکه و هماهنگی گروه باعث موفقیت میشد.
من کارگردان سختگیری هستم و گاهی هم بسیار بداخلاق، اما همه عوامل سختگیریهای من را تحمل کردند و با تمام وجود تلاش کردند. جالب این جاست که «میوه ممنوعه» یکی از معدود کارهای من است که هیچ حاشیهای نداشت.
- البته بسیاری از همکاران شما، ساخت سریال مناسبتی در ماه رمضان را یک دام برای کارگردان میدانند همراه با ریسک بسیار زیاد.
درست است. اما من تصمیم خودم را گرفتمو با جمع بعضی دلایل شخصی و رفاقتی،
این سریال را ساختم.
- اما شما با سریالهایی که ساختهاید، سابقهای در ذهن تماشاگر دارید و ممکن بود با «میوه ممنوعه» آن را خراب کنید.
فکر میکنم هنرمند زمانی که دیده میشود و احیانا مورد تحسین قرار میگیرد بعد از آن باید مراقب خودش باشد. گاه فکر اینکه تو کارگردان خوش نامی هستی و سابقه خوبی داری، میتواند مانع پیشرفت تو شود.
من باید مراقب باشم. گاهی تعریفهایی که از ما میشود و ترس از اینکه این تعریفها خراب شود، میتواند مانع تحول من بشود. یک هنرمند باید در یک حد معقولی به این نظرات بها بدهد. راحت بگویم، احساس من این است که هر کس باید به صدای قلبش گوش دهد و من به صدای قلبم گوش دادم.قلبم گفت این کار را بکن و من کردم.
- ولی امکان این وجود داشت که فدا بشوید.
درست است. قلب آدم گاهی اوقات دروغ میگوید اما قلبم تا به حال به من دروغ نگفته، شاید هم کمتر دروغ گفته است.
- و اگر سال بعد چنین پیشنهادی داشتید، میپذیرید؟
بعید میدانم. دلیلش را هم میگویم. من هر فرم و فکری را یکبار تجربه میکنم. بعد از «شب دهم» پیشنهاد وسوسهکنندهای از نظر مالی داشتم اما احساس کردم یکبار در این فضا کار کردهام، مردم هم خوششان آمده و من دیگر آن را تکرار نمیکنم. در مورد ماه محرم من به وعدهام وفا کردهام و حالا 5 ،6 سال از آن ماجرا میگذرد و من شاید 10 پیشنهاد مشابه را رد کردهام.
راجع به «میوه ممنوعه» هم همینطور است. ضمن اینکه تم هم مهم است. همین روزها فیلمنامهای خواندم از یک نویسنده بسیار خوب و یک تهیهکننده فرهنگی، اما به نظرم تم آن شبیه «میوه ممنوعه» است پس آن را رد کردم. به نظرم زندگی آنقدر کوتاه و وقت برای نفس کشیدن آنقدر کم است که دیگر خیلی خوب نیست که ما لحظاتی خودمان را تکرار کنیم. به خصوص در فرآیند هنری و فرآیند خلق ،این مسأله حائز اهمیت است.
- آیا محدودیت زمان باعث شد به سمت کار گروهی بروید. چیزی که معمولاً در سینما و تلویزیون ایران کسی به سراغ آن نمیرود؟
قطعاً یکی از دلایل آن محدودیت زمان بود. اما این بدان معنا نیست که هر وقت ما دچار محدودیت زمان بودیم به سراغ کار گروهی برویم. این کار تجربه خوبی بود و فکر میکنم برای همه سریالسازها و فیلمسازان خوب است که آن را تجربه کنند.
طرح یک ایده و فکر میتواند فردی اتفاق بیفتد، اما این تجربه به من گفت که چقدر خوب است اگر این کار که با یک فرد شروع میشود با یک گروه به پایان برسد ،یعنی خصلت فردی کار به حاشیه برود و کل کار خصلت جمعی پیدا کند؛ چه در مرحله نوشتن فیلمنامه و چه در مرحله تولید. اینکه یک مجموعه چند نویسنده داشته باشد و هر یک روی یک بخش کار کنند بسیار مفید است. در این کار کمبود زمان ما را سوق داد به این تجربه جمعی اما حتی در زمانهایی که وقت کافی داریم هم بهتر است به سمت کار گروهی برویم.
- اما شما با این کار باز هم دست به یک ریسک دیگر زدید. چون تماشاگر تلویزیون ، حسن فتحی و جنس کارهایش را میشناسد. چون سبک کاری شما در تلویزیون شناخته شده است.
در موقعیت زمانی موجود ما ناچار بودیم که تدبیری بیندیشیم اما فکر میکنم حتی کارگردانهای صاحب سبک هم میتوانند در این ترکیب کار کنند. تنها کافی است نویسندههایی به آنها بپیوندند که با مولفههایشان آشنا هستندو آن چیزی که از قلم نویسندهها تراوش میشود را به طبیعت آثار خودشان نزدیک کنند و قلم اینها را به مولفههای مورد علاقه خودشان نزدیک کنند. این کاری بود که تا حدودی در «میوه ممنوعه» انجام دادم.
- پس در کار نویسندهها نظارت میکردید؟
بله، روزبهروز آنها را میخواندم و به کرات پیش میآمد که میگفتم بعضی سکانسها را بازنویسی کنند و در خط سیر قصه، نوع روابط علت و معمولی، در تمام اینها حضور و مداخله هر روزه و مستقیم داشتم. شاید به همین علت بود که ما در مقایسه با 3 سریال دیگر ماه رمضان، یک ماه دیرتر کار را شروع کردیم و این به خاطر وسواسهایی بود که من در نگارش فیلمنامه داشتم. باید به مولفههای خودم نزدیک میشدم تا رغبت و انگیزه ساخت داشته باشم.
- به سراغ داستان «میوه ممنوعه» برویم. چه دلیلی داشت که حاج یونس سریال شما از خانوادهاش ناامید شود و پس از آن به یک دختر دل ببازد، (اتفاقی که برای شیخ صنعان و اطرافیانش نمیافتد) آیا دوست داشتید تماشاگر را با حاج یونس همراه کنید و به نوعی حق را به او بدهید؟
ما سعی کردیم براساس روح قصه شیخ صنعان جلو برویم. در این داستان وقتی شیخ به شهری دیگر میرود و در آنجا عاشق دختر ترسا میشود یک وضعیتی پیش میآید که همه او را ترک میکنند. در قصه عطار آمده که او خوابی میبیند و بعد از آن تصمیم میگیرد به بلاد روم سفر کند. در این سفر 400 نفر او را همراهی میکنند. او وقتی گرفتار عشق دختر ترسا میشود، همه مریدانش او را ترک میکنند و او را در غربت تنها میگذارند. در قصه ما هم همه خانواده در برابر حاج فتوحی میایستند.
این مطابقههای کلی داستان است. اما نکته دیگر اینکه، این تنهایی حاج فتوحی، تنهایی است که هر کدام از ما انسانها چه مرد، چه زن، چه مومن وچه غیرمومن به آن دچار میشویم. این وجه برای من اهمیت زیادی داشت و من تلاش کردم با تماشای تنهایی این آدم، تماشاگران این سریال با حاج فتوحی همذات پنداری کنند. حتی زنها و تنهایی خودشان را در آینه تنهایی حاج فتوحی ببینند.
در زندگی ما انسانها گاه به گاه لحظاتی پیش میآید که احساس میکنیم همه در برابر ما ایستادهاند. یا به نوعی دیگر احساس میکنیم وضعیتی پیش آمده که ما در برابر همه ایستادهایم. در طول سریالهایی که در این سالها ساختهام بارها برای خودم پیش آمده که احساس کردهام باید در مقابل همه گروه بایستم؛ گروهی که دوستشان دارم و در این لحظات به شدت احساس تنهایی کردهام.
تنها چیزی که گرمم کرده شاید نتیجه کارم بود که همه میبینند و شاید همه به من حق میدهند که باید جلویشان میایستادم. در زندگی شخصی هم، همه ما این لحظات را تجربه کردهایم. در زندگی شغلی و اجتماعی هم همینطور است.
گاهی احساس میکنید همه مقابلتان ایستادهاند و شما هم روی فکر و احساستان پافشاری میکنید. از این منظر تنها آدمهای همسن و سال حاج فتوحی نبودند که برایم اهمیت داشتند بلکه من همه آدمهایی را میدیدم که این قصه را میدیدند و همگی در زندگیشان لحظاتی از تنهایی را داشتند.
حالا حاج فتوحی در ارتباط با عشق یک دختر و موضعی که خانواده میگیرند این حس را پیدا میکند، اما خیلی از ما در منظرها و موقعیتهای دیگر دچار این مشکل میشویم.
- اما خانواده حاج یونس قبل از به وجود آمدن این عشق، او را ناامید کرده بودند؟
درست است. ما دیدیم که ضربههایی به این آدم وارد شد که او را مستعد ورود به یک وضعیت بحرانی کرد. این آگاهانه اتفاق افتاده و من با نویسندهها صحبت کردم تا این زمینهها را فراهم کنند. من دانشآموخته رشته روانشناسی هستم از روانشناسی یاد گرفتم که هیچ رفتاری در انسان وجود ندارد که تابع یک سلسله علت نباشد.
مجموعه علتهایی جمع میشوند و رفتاری را در ما به وجود میآورند. حاج فتوحی رفتهرفته به سمت وضعیتی سوق داده میشود که این وضعیت خلأ عاطفی عمیقی در او به وجود میآورد و بعد هستی شایگان ظهور میکند. در ابتدای کار، ما براساس تم «شاهلیر» جلو رفتیم. در کهن الگوی «شاه لیر» اولین اتفاق عاطفی سختی که رخ میدهد گسسته شد ن رابطه شاهلیر با دختر کوچکش است.
من بارها این نمایشنامه را خواندهام. گاهی که آن را میخوانم میبینم فاجعه، آن بلاهایی نیست که دختر اول و دوم بر سر او میآورند و او را از خانههایشان بیرون میکنند. فاجعه از همان لحظهای که سوءتفاهم بین شاهلیر و دختر کوچکش بهوجود میآید آغاز میشود. در آن موقعیت هیچکدام از آنها گناهکار نیستند و لطف اثر شکسپیر در تراژدی ای است که در آن لحظه خلق کرده است.
شاهلیر دلایلی دارد که از دخترش خشم بگیرد و محق است او آنها را با رنج بزرگ کرده و البته دختر هم حق دارد. در چنین وضعیتی است که تراژدی خلق میشود یعنی در شرایطی که هر دو طرف به اندازهای که حق دارند، محق نیستند؛ وضعیتی که برای حاج یونس و دختر کوچکش پیش آمد. عشق به فرزند که به شکل بسیار عمیق در رابطه حاج یونس و غزاله تجلی پیدا کرده، یکباره شکسته میشود و حالا خلائی بهوجود میآید و کسی باید این خلأ را پر کند.
حاج یونس همسر بسیار خوبی دارد که در موقعیتهای اجتماعی بسیار مفید و مددرسان است. او به دخترهای نوجوان در حوزه مسئولیتهایش کمک میکند و.. اما او آنچنان غرق در خیرخواهی و کمک به دیگران است که از وجه دیگری از زندگی باز میماند. اینکه همسری دارد و شوهر او مطالبات عاطفی، روحی و روانی دارد.
قدسی فراموش میکند که در خانه نباید رئیس و مدیر کل باشد، بلکه باید یک زن باشد با تمام لطایف و ویژگیهای جنس زن و آنچه خداوند در قرآن بدان اشاره کرده و میفرماید: ما زن را آفریدیم تا شما در کنار آنها آرامش پیدا کنید. حاج فتوحی در خانه به دنبال آرامش میگردد اما قدسی هیچگاه این آرامش را فراهم نمیکند.
در این خلأ عاطفی زمینه برای خلق تراژدی قصه «میوه ممنوعه» فراهم میشود. از منظری شما یک تراژدی میبینید و از منظر دیگر پوست انداختن یک انسان مؤمن که عجب و غرور دینیاش کمکم فرو می ریزد و در نهایت به یک درک فروتنانه از دین نائل میشود؛ چیزی که در قصه شیخ صنعان هم میبینیم. از منظر دیگر خانوادهای را میبینید که برای رسیدن به یک دوام و قوام بیشتر، نیازمند یک شوک هستند. از منظرهای مختلف میتوان این واقعه را دید و تحلیل کرد.
- و حالا آیا شما با نمایش رفتار حاج یونس قصد داشتید، به مردم جامعه هشدار بدهید و تلنگری به آنها بزنید.
قطعاً همینطور است. فکر میکنم رسالتی که هنر در هر جامعهای ایفا میکند هشدار دادن راجع به یک سری مسائل اجتماعی است که اگر به آن اهمیت داده نشود میتواند به یک بحران بزرگ تبدیل شود.
در همه کشورها هم این رسالت علاوه بر اصحاب آموزش و پرورش، متوجه هنرمندان است و سریال ما هم از این قاعده مستثنی نیست. اینکه شما به خانوادهها بگویید در بیرون از خانه به دنبال اشتغالات اجتماعیتان باشید اما با تمام هنرمندیهایی که یک زندگی خانوادگی میطلبد، در خانه حضور داشته باشید.
این از نکاتی است که مورد توجه دستاندرکاران سریال بود تا چنین پیامیبه صورت تلویحی و تصریحی داده شود. اینکه ما خانوادهها به دلیل گرفتاریهای زندگی در کلانشهر، کمتر همدیگر را میبینیم و کمتر رو در رو با یکدیگر بحث و صحبت میکنیم تا از دل آن بحث و مشورت و خرد جمعی که برخانواده حاکم است، راهحلها بیرون بیاید.
این روزها متاسفانه هر کس سعی میکند در خلوت خودش راجع به مشکلات تصمیمگیری کند. سنت مشاوره از متن فرهنگ ما برمیآید و الزاماً دستاورد علوم اجتماعی مدرن نیست. در سنتهای قدیمیمان در تاریخ ایران به این موضوع اشاره شده که خانوادهها صلهرحم کنند.
این کار برکاتی داشته برای تکتک آن افراد و این مسأله هم مورد نظر ما بود. تنهاییهای ما این روزها بیشتر شده و حس اینکه ما به یک گروه و خانواده تعلق داریم کمرنگ شده است.
- به نظر میرسد جنس دیالوگها مخصوصاً در بازیگران اصلی، گاهی بسیار شبیه به هم میشود؛ چرا بیشتر آنها با نثر آهنگین صحبت میکنند. به نظر خودتان به نوعی ضعف کار نیست؟
شما خودتان در زندگی روزمره ممکن است مثل مادربزرگتان از ضربالمثل استفاده نکنید. قطعا او بیشتر از شما از زبان تمثیل استفاده میکند. اما همین ما که با کمال تاسف امروزه با فرهنگ تمثیل بیگانه شدیم، فرهنگی که یادآور دورهای از زندگی اجتماعی ما ایرانیان است، زبان یک وسیلهای برای گفتوگو و انتقال مفهوم نبوده، بلکه یک هنر بوده و به تعبیر اریک فروم ما زبانی داریم که شاید بتوان از آن به عنوان زبان از یاد رفته یاد کرد.
در هر کاری به هر دلیلی من سعی میکنم گریزی به این زبان از یاد رفته بزنم. به خاطر دغدغهای که راجع به فرهنگ تمثیل و استعاره دارم. اما برگردیم به مثال من، ممکن است شما به اندازه مادربزرگتان از این زبان استفاده نکنید.
اگر هستی از این زبان استفاده میکند، آن را از مادربزرگش یاد گرفته است. گاهی یک ضربالمثل 5 کلمهای جای یک پاراگراف را میگیرد و مفهوم را بیان میکند. جوانترها هم امروزه از یادگیری این ضربالمثلها استقبال میکنند.
پسر من که به دبیرستان میرود به من میگفت که دوستانش چقدر از این ضربالمثلها استقبال میکنند. چه اشکالی دارد که ما ضربالمثلها را به مردمی که گذشتهشان پر از این تمثیلهاست یادآوری کنیم. من هم این ضربالمثلها را از مادربزرگم یاد گرفتهام.
این پیرزن همیشه با زبان استعاره و تمثیل صحبت میکرد و شاید بخشی از علاقه و تعلق خاطر من به فرهنگ ضربالمثل و استعاره برمیگردد به نحوه صحبت او. شاید یکی از بزرگترین افسوسهای زندگی من این است که چرا زمانی که همسن و سالهای این پیرزن کنار او جمع میشدند و ساعتها حرف میزدند من با یک ضبط صوت گفتوگوهای آنها را ضبط نمیکردم.
من به عنوان نوه آن پیرزن تحت تاثیر زبان او قرارگرفتهام، میتوانیم تصور کنیم که هستی هم تحت تاثیر مادربزرگش است. اما استفاده هستی از زبان تمثیل، به اندازه استفاده حاج فتوحی نیست.
نکته دیگر اینکه میبینیم برخی سؤال میکنند که چرا اینها شاعرانه حرف میزنند، من سؤال میکنم چرا حرف نزنند؟ من فکر میکنم همواره در هنر اتفاقی که میافتد، این است که ما واقعیت را پالوده میکنیم. استریلیزه شده واقعیت را باید چه در میزانسن، چه در بازیها، چه در نوع قصه نمایش دهیم. مگر شکسپیر این کار را نکرد. تمام نمایشنامههای او شاعرانه نوشته شده است.
اینگونه نبود که مردم زمان او، عین دیالوگ های او را به کار ببرند. او عصاره واقعیت را گرفته و در یک قالب شعرگونه بیان کرده است، چرا ما این کار را نکنیم. من قویاً اعتقاد دارم بین واقعیت به معنای ناتورالیستی کلمه و واقعیت هنری تفاوت وجود دارد و تفاوتش آن مقدار تخیل شاعرانهای است که هنرمند در خلق یک امر ناتورالیته و واقعگرایانه به کار میبرد. گاهی در «شب دهم» هم این ایراد گرفته میشد. اما وقتی ما به شعر و تخیل نزدیک میشویم اثر هنری عیار بالاتری به خود میگیرد.
در «میوه ممنوعه» علیرضا نادری که یکی از نمایشنامهنویسان خوب ماست دیالوگها را نوشت و او هم برمبنای همین قاعده کارکرد. با کلمات شاعرانه وجه واقعیت شخصیتها را در کنار وجه هنری و زیباییشناسی اثر درست ادا کرد. من این نوع نگاه به هنر را بیشتر میپسندم همانطور که نقاشیهای مینیاتور را به نقاشی های طبیعتگرا ترجیح میدهم، در حالی که ماده مطالعه هر دوی این سبکها واقعیت است. در نقاشیهای طبیعتگرا هیچ چیز برای شگفتی و کشف وجود ندارد و تنها تبحر نقاش در آن قابل تحسین است. اما نگاههایی که انتزاعیتر است و عنصر تخیل در آن دخیل است را من بیشتر میپسندم.
- در «میوه ممنوعه» تعدادی از بازیگران بسیار فوقالعاده ظاهر شدند. اما در کنار اینها تعدادی از بازیگران در نقشهای فرعی بسیار ضعیف بودند و در مجموع ترکیب بازیگران یکدست و همگون نبود. این انتقاد را قبول دارید؟
همه بازیگران من صادقانه تلاش خود را کردند و من از همه آنها ممنونم. اما من به اندازه بودجهای که داشتیم و البته براساس اهمیت هر نقش، بازیگران را انتخاب کردم. به اندازه موقعیتی که قصه ما برای هر بازیگر درست کرده، آن بازیگر امکان ارائه بازی دارد. بنابراین اگر بعضیها را چشمگیرتر میبینید، به این خاطر است که جای کار بیشتر و فضا برای نقشآفرینی زیبا را بیشتر از بقیه داشتند و چون خیلی خوب بازی کردند، خود این باعث شده دیگران در مقایسه با اینها بازیشان چندان جلوه نکند.
اماپیشنهاد میکنم به جای اینکه بازیگران یک کار را با یکدیگر مقایسه کنید، نقش سوم «میوه ممنوعه» را با نقش سوم دیگر سریالهای مناسبتی مقایسه کنید. در این مقایسه ممکن است شما باز هم به من یا سریال دیگر نمره بدهید، اما به لحاظ متدیک این کار صحیح است.
یک نکته دیگر اینکه وقت ما کم بود و در وقت کم بازیگرانی که تجربه بیشتری دارند میتوانند گلیم خودشان را از آب بیرون بکشند، اما اینکار برای بازیگران کم تجربه سخت است. در «میوه ممنوعه» گاه از شیوهای برای بازی گرفتن استفاده میکردم که اصلاً آن را دوست ندارم.
من بر مبنای شیوه تحلیل عمل میکنم. به بازیگرانم وقت میدهم تا در مورد نقش مطالعه کنند و موقعیتها را تجربه کنند. اما در «میوه ممنوعه» من تنها 2 ماه فرصت داشتم. در اینجا گاهی مجبور بودم خودم برای بازیگر، بازی کنم شیوهای که اصلاً نمیپسندم. به هر حال من قطعاً سریال مناسبتی نمیسازم اما در این فرصت کم من برحسب مدت زمانی که در اختیارم بوده، کار خوبی ارائه دادم.
سنتی و غیر سنتی، فرقی نمی کند
پیشگیری از هر حیث، بهتر از درمان است و هزینه آن کمتر است، پس کار هنرمند از یک منظر، بشارت و انزار و هشدار دادن است، به این جهت که پیشگیری اتفاق بیفتد و ما هم در «میوه ممنوعه» قصد داشتیم مسائل و مشکلاتی را که این روزها در خانوادهها در حال پررنگ شدن است مطرح کنیم. اتفاقاً این مشکلات سنتی و غیرسنتی هم نمیشناسد.
هر یک به نوعی درگیرند و خطاب ما در این کار عام است و تفکری که برای عدهای بهوجود آمده بود و میگفتند که اینها میخواهند متدینین را و خانوادههای سنتی را مورد انتقاد قرار دهند، مطلقا چنین چیزی نبود.
من خودم در یک خانواده سنتی بزرگ شدم. تمام قصههای من هم که سر از آداب و رسوم و سنتهای قدیمی درمیآورد به همین خاطر است. خانواده و فامیل من سنتی بودند و من نسبتهای آنها را میشناسم و دوستشان دارم. بنده که نمیخواهم خودزنی کنم. اگر کاری ساختم نمیخواستم کسی را نقد کنم.
خطاب ما به همه آحاد و اقشار جامعه است و در یک کلام خطاب این قصه با انسان است، بیرون از هر تعینی که این انسان میتواند دارا باشد.
معتقدم این سوءتفاهم غلط و کاذب است. اگر میگویید این مشکلات را به بحث نگذاریم، با فراموش کردن و پنهان کردن و به روی خود نیاوردن، فقط مشکلات جامعه ما را گستردهتر میکنید. اگر مردم و جامعهمان را دوست داریم باید نسبت به مردم احساس مسئولیت داشته باشیم.