با اینکه مورخان هنوز به نظر مشترکی در خصوص چگونگی قدرت یافتن یک امپراتوری نرسیدهاند اما مشترکاتی در نوع نگرش و برخورد حاکمانی که امپراتور میشدند وجود داشت. در ادامه به توضیح و تسری این الفاظ و ابعاد در حیطه شخصی و سازمان میپردازیم.
قدرت طلبی، تنگ نظری، احتکار، بیگاری کشیدن از دیگران، سرکوب، اعتنا نکردن به حقوق و افکار دیگران، ترس از شکست که عامل کنترل و حفظ و تلاش برای جمع آوری ثروت و قدرت بیشتر میشود و. ....... همه و همه اشتراکاتی است که اکثر قریب به یقین امپراتوریها از آن تبعیت میکردند.
پس از سالها کار در حوزه سازمان و کسب تجربیات بسیار در صنایع مختلف و تحلیل رفتاری کارکنان آن سازمانها، یقین حاصل کردم که در همه سازمانها افرادی وجود دارند که پتانسیل انجام این کار را دارا هستند و در مواردی موفق به پیاده سازی ایدههای خود نیز شدهاند.
در این بین موارد مثال زدنی فراوانی هست اما قصد ورود به جزئیات را ندارم و به همین بسنده میکنم که بعد از این سالها با نگاهی دیگر (کلگرا و سیستمی) و از بیرون به درون، شباهتهای بسیاری را در امپراتوریهای افراد با امپراتوریهای سنتی و تاریخی یافتم و به این نتیجه رسیدم که ممکن است در ابعاد کوچکتر مثل خانواده و حتی خطرناکتر از آن در سطح دیگر، در درون افراد در مغز، جان و روح و فکر انسانها نیز این موضوع مصداق داشته باشد. توضیح بیشتر اینکه ممکن است افراد بصورت ناخودآگاه و با یافتههای سنتی و تجربی خویش در طول عمر و زندگیشان درست یا غلط بتهایی را در ذهن خود ساخته باشند و بخش اعظمی از منابع فکری و ذهنی و روحی و حتی جسمانی خویش را در جهت حفظ و قدرتگیری این امپراتوریهای خود ساخته در محدودیت نگه دارند و فرصتهای روزگار کنونی را که فرصتهای لبه تیغ نام نهادهاند را یکی یکی از دست دهند....
در سازمانها هم وضع به همین منوال است، اینگونه افراد علاوه بر ایجاد محدودیت برای خود و تجاوز به منافع و حقوق دیگران، راه را برای توسعه و تحول و پیشرفت سازمان تنگ میکنند و مسیر را با در اختیار گرفتن منابع و اطلاعات و کارکنان و بودجه و حق تصمیم گیری و. ... دشوار و سخت میکنند.
هنگامی که آنها با ایجاد تعارض و عدم مشارکت و در نهایت ناکارآمدی راه توسعه را سد میکنند در واقع منابع سازمان را هدر میدهند و در واقع مسیر رقابت و مبارزه با رقیب خارجی به درون سازمان شما را هدایت میکنند و با تنگ نظری مانع تحقق پروژههای شما در زمان و با بودجه متعارف میشوند و در واقع سازمان را به محل جنگ داخلی مبدل کرده و در نهایت آنرا را از مسیر موفقیت دور میکنند.
مهمترین مسئله، تشخیص این امپراتوریها و چگونگی مواجه با آنان برای مدیران و رهبرانی است که بدور از خودکامگیها و با تصمیمهای مشارکتی و استفاده از سرمایههای انسانی در حال هدایت سازمان در مسیر درست هستند، گاهی یک تصمیمگیری خودکامه و اجبار در پیروی و مشارکت کارکنان در همراهی با آن تصمیم و نشنیدن حرفهای دیگران بدلیل اینکه محمل ذهنی برای درک آن توسط مدیران و رهبران وجود ندارد، آغاز گام نهادن در مسیر انحراف است، مدیران ممکن است احساس کنند که هیچ انتخاب دیگری ندارند و در مواردی هم ناخواسته خود سرگروه امپراتوریهای دیگران میشوند که صاحب قدرت هستند و از منابع قدرت دیگران در سازمان استفاده ابزاری میکنند و گاهی ترس از شکست این امپراتوریها مدیران و رهبران سازمان را دچار سردرگمی و ابهام میکند، امّا به قول بودو شفر: در همان جایی قدرت دارید که ترس هایتان نهفته است.
ریزبینی و تشخیصهای درست در سازمان خصوصاً در حوزههای داخلی و تشخیص اشکالات و تعیین روشهای درست حل آنها امروزه به مسئله بسیار مهمی در سازمانها مبدل شدهاند که عملکرد موفق در این زمینه میتواند انرژی و پتانسیل بالقوهاي را برای مبارزه در بازار و بیرون از سازمان برای دستیابی به فرصتها خلق کند.
آلبرت اينشتين میگوید: شما نميتوانيد مشکلات جاري را با تفکر جاري حل کنيد. مشکلات جاري زاييده تفکر جاري شما هستند.
لذا باید نگرش خود را عوض کنیم و شاید مجبور باشیم ابراهیم وار و با شجاعت بت هایی را که بطور اشتباه در طول سالیان در ذهنمان یا سازمان خود ساخته ایم را خراب کنیم.
در این راه استفاده از افراد متخصص و با انگیزه و با تجربه مفید (کارا و مؤثر) از بیرون سازمان میتواند کمکهای قابل توجهی را برای ما به همراه داشته باشد.
* مشاور کسب و کار
نظر شما