بلکه تنها برای خود زمان میخرد تا 16 ماه باقی مانده از دوره دوم ریاستجمهوری به پایان برسد و این افتضاح اعتباری بر گردن رئیسجمهور بعدی انداخته شود.
گزارش دیوید پترائوس در ماه سپتامبر که بسیاری از منتقدان جنگ عراق و سیاستهای جنگ طلبانه و افراطی کاخ سفید را ناامید کرد، به شکلی با مخدوش و دوپهلو جلوه دادن اوضاع امنیتی در عراق، این دستاویز را در اختیار تصمیمگیران نو محافظه کار کاخ سفید قرار داد تا با تأکید بر طرح افزایش نیرو، این کشور بحران زده را همچنان صحنه تاختو تاز و شاید تجربه اندوزی خود قرار دهند.
آنچه در پی میآید گفتوگوی اختصاصی همشهری با فرد ایکل، معاون وزیر دفاع آمریکا در دو دوره ریاستجمهوری رونالد ریگان است.
این نظامی بازنشسته که روزهای سخت و توأم با جنگ چندین رئیسجمهور در کشورش را تجربه کرده است؛ جنگ عراق را نمونهای بارز از بیتدبیری و افراطی گری در کاخ سفید توصیف میکند.
- در آغاز گفتوگو نظر خود را درباره ماهیت جنگ عراق بگویید. آیا میتوان این جنگ را جنگ ضرورتها دانست؟
شاید اگر این سؤال را 3 سال پیش یعنی زمانی که مقامات کاخ سفید وجود انبارهای تسلیحات کشتار جمعی و ارتباط و کمک دولت صدام به گروههای تروریستی به ویژه القاعده را بهانه این تهاجم نظامی قرار داده بودند، میپرسیدید پاسخی مثبت میدادم.
اما امروز که نه انبار تسلیحات شیمیایی، میکروبی و بیولوژیکی که میتوانست به قول جف هون (وزیر دفاع وقت انگلیس) در کمتر از 40 دقیقه لندن را هدف قرار دهد، خبری هست و نه هیچ مدرکی دال بر ارتباط تروریستهای القاعده با عراق زمان صدام بدست آمده است، بیتردید پاسخ سؤال شما منفی است.
جنگ عراق به هیچ وجه نمیتواند نمونهای مناسب برای جنگ ضرورتها و حتی جنگ پیش دستانه باشد.
- بوش میتواند پیروز این جنگ باشد؟
پاسخ به این سؤال به این نکته بستگی دارد که پیروزی در این کشور به چه چیزی اطلاق شود. سرنگونی صدام، تشکیل دولت دمکراتیک، آزادی مردم یا تثبیت اوضاع امنیتی؟
به عقیده من بوش در زمان باقی مانده از دوره دوم ریاستجمهوری خود نمیتواند با افتخار و در حالیکه عراق شرایطی امن و با ثبات را تجربه میکند، سربازان خود را از این کشور خارج کند.
اگرچه این تهاجم عجولانه دست آوردهایی نیز به همراه داشته است اما معتقدم عراق پیش از اشغال به مراتب از منظر امنیت با ثباتتر بوده است.
بنابراین اگر پیروزی به معنی تثبیت اوضاع در عراق و شکل گیری حکومتی دمکراتیک در این کشور باشد که بتواند از پس تأمین امنیت خود برآید باید بگویم خیر؛ بوش نمیتواند پیروز این جنگ باشد.
- رئیسجمهور بعدی آمریکا چگونه میتواند از این امتحان دشوار سربلند بیرون آید؟
به عقیده من تنها راه خروج از چاهی که آمریکا برای خود در خاورمیانه کنده است ثبات است.
معتقدم ثبات باید به اولویت سیاستهای ایالات متحده در خاورمیانه تبدیل شود؛ بدان معنی که نه تنها باید در پی ثبات در کشورهای کلیدی بود بلکه باید در عرصه توازن قوا نیز این اولویت در نظر گرفته شود.
پس از ثبات، مهمترین عامل در خروج از این بحران جامع بودن رویکرد است. نمیتوان انتظار داشت هر یک از بحرانهای منطقهای به تنهایی و با رویکردی انحصاری حل و فصل شود.
برای مثال نمیتوان به پایان مناقشه اعراب و اسرائیل امیدوار بود در حالیکه سوریه نادیده گرفته میشود. نمیتوان به توازن قوا در خاورمیانه اندیشید درحالیکه مناقشه هستهای ایران در بن بست کنونی قرار دارد.
آمریکا باید راهبردی منطقهای که به معنای واقعی جامع باشد را سرلوحه کار خود در خاورمیانه قرار دهد، نه اینکه با انکار موقعیت ایران و تشدید تحریمها، از تهران انتظار داشت به ما در لبنان، فلسطین و عراق کمک کند.
آمریکا باید بپذیرد از طریق نظامی نمیتواند به اهداف خود در خاورمیانه نایل گردد. تحولات پس از جنگ اول خلیج (فارس) این نکته را به ما گوشزد میکند که اگر قرار به دفاع از منافع در خاورمیانه است باید راهبردهایی ورای عملیات نظامی در این منطقه در دستور کار قرار گیرد.
تنها چیزی که از اصرار در باقی ماندن سربازان آمریکایی در عراق و دیگر مناطق خاورمیانه عاید ما میشود، تقویت القاعده یا هر گروه تروریستی دیگر است.
منظور من این نیست که باید نیروهای ائتلاف بلافاصله از عراق خارج شوند؛ بلکه در چارچوبی قابل پشتیبانی که شاید یک سال به طول بینجامد. همچنین معتقدم خروج اینچنینی نیروها باید با مذاکراتی دیپلماتیک با مقامات عراق و همسایگان این کشور همراه باشد تا آنها نیز به اهمیت شکل گیری این تحول با ثبات سیاسی در منطقه واقف شوند.
کلید رهایی رئیسجمهور بعدی و بهطور کل ایالات متحده از این مخمصه دیپلماسی قوی منطقهای و تعهد در یک مقطع معین زمانی است تا از این طریق بتوان از شرایط حضور نظامی در خاورمیانه به دوره فرانظامی جهش کنیم.
- عراق جنگ داخلی را تجربه خواهد کرد؟
این امکان وجود دارد. برخی معتقدند جنگ داخلی چندی است در عراق آغاز شده است. من با این ارزیابی موافق نیستم. تاریخ خاورمیانه مرا به چنین نگرشی سوق داده است.
بیتردید اگر این خشونتها و ناآرامیها در منطقه اسکاندیناوی بود جنگ داخلی تنها برداشت هر ناظری میتوانست باشد اما تاریخ خاورمیانه سبب میشود شرایط کنونی را مساوی با جنگ داخلی تصور نکنیم.
اما همانگونه که اشاره کردم همه چیز امکان دارد و میتوان تصور کرد با ادامه این روند جنگ داخلی نیز در عراق آغاز شود. مگر روز نخست سرنگونی صدام یا روزهای آغازین اشغال، اوضاع اینگونه بود؟!