دیوار و زمین آن پر از خوردنی است
بقالی کوچه، سرزمین رؤیاست!
- رباعی دوم
ای کاش ارادهی من از آهن بود
یا حداقل وظیفهام خوردن بود
شرمنده ولی محمدآقا بقال!
ای کاش مغازهات برای من بود
- رباعی سوم
یک پیرهن رنگ لواشک دارد
لپهاي گُلي به رنگ يخمك دارد
بقال محل ما «عمو نوروز» است
یک ریش قشنگ، جنس پشمک دارد
- رباعی چهارم
هی کج میشدم اینوری و بعدش آنور
داغان شده هم دستم و هم پا و کمر
مامان گلم! اگر که رفتیم خرید
اندازهی شصت سال آذوقه نخر!
تصويرگرى: شادي هاشمى
نظر شما