چهارشنبه ۸ دی ۱۳۹۵ - ۰۶:۴۸
۰ نفر

همشهری آنلاین: غرب پسا داعش، روانشناسی ترامپ و منافع ایران و ... از جمله موضوعاتی بودند که در ستون سرمقاله‌های روزنامه‌های چهارشنبه-۸ دی- جای گرفتند.

روزنامه كيهان در ستون سرمقاله‌اش با تيتر«حلب، موصل و غربِ پسا داعش» نوشت:روزنامه کیهان‌، ۸ دی

آزادی «حلب» آنقدر مهم هست که بتوان گفت، با رسیدن به این مهم، طومار «داعش»، «تکفیر» و «توهمِ خلافت»، هر سه یکجا در سوریه در هم پیچیده شد. نگاهی به تحولات میدانی و سیاسی مرتبط با این عرصه پس از آزاد‌سازی حلب نشان می‌دهد، پیروزی در حلب فقط پیروزی در یک میدان بزرگ جنگ نبود. اینکه بشار اسد می‌گوید، تاریخ سوریه را باید به قبل و بعد از آزاد‌سازی حلب تقسیم کرد هم، حرف زیاد بیراهی نیست. بعد از آزادی حلب، مذاکرات بسیار مهم و سرنوشت‌سازی بین فاتحان جنگ از یک طرف و برخی بازندگان این میدان از طرف دیگر، در جریان است. برخی دیگر از بازندگان این جنگ نیز به نوشته اسپوتنیک، تقاضای پیوستن به این مذاکرات را دارند که تا این لحظه با تقاضای آنها موافقت نشده است. تقاضا برای شرکت داده شدن در مذاکرات از سوی کشورهایی که شعارشان«اسد باید برود» - Assad Must Go - بود، یکی از پیامدهای مهم آزاد‌سازی حلب است.

مذاکرات ایران و روسیه با ترکیه در مسکو و ادامه این مذاکرات در قزاقستان آن هم در غیاب آمریکا پیام محکمی مخابره می‌کند. آمریکا شاید برای نخستین بار در چند دهه گذشته، هیچ نقشی-تاکید می‌شود-هیچ نقشی در مهمترین نشست منطقه درباره مهمترین تحول منطقه ندارد.

پیش از آزاد‌سازی حلب، آمریکا به کمک ابزارهای خود یعنی سازمان ملل، رسانه‌ها و متحدینش، تلاش می‌کرد با مذاکره، جنگ بین تروریست‌های آدم‌خوار و دولت بشار اسد را حل کند! بدین ترتیب که تروریست‌ها را به خوب و بد تقسیم و از گروه‌هایی که هنوز مثل داعش رسوا نشده بودند، علنا حمایت می‌کرد. اصرار به حل سیاسی بحران نیز همزمان با پیروزی‌های ارتش سوریه و مقاومت، بیشتر و بیشتر می‌شد! مقاومت اما، فریب نخورد و نتیجه شیرین مقاومت را چشید. آمریکا امروز نقشی در تحولات سوریه ندارد و از معادلات این کشور-حداقل فعلا-حذف شده است.

برخلاف حلب، موصل اما، به رغم شروع طوفانی عملیات و پیشرفت‌های خیره‌کننده جبهه مقاومت، هنوز آزاد نشده است. آغاز عملیات آزاد‌سازی حلب با عملیات آزاد‌سازی موصل، تقریبا همزمان بود. اهمیت این دو عملیات نیز به دلیل پیامدهای مشابه و مهم آنها برای منطقه و جهان تقریبا یکسان است. حلب آزاد و رویای تکفیری‌ها در سوریه نقش بر آب شد. در این کشور حملات کور و پراکنده‌ای در جریان است و تروریست‌ها نیز امید چندانی به بازگشت دوران طلایی نخست خود ندارند. خبرهایی هم که از سوریه مخابره می‌شود، بیش از اینکه راجع به نبردها در میدان جنگ باشد، درباره چگونگی بازسازی حلب و کشف جنایات قدیمی تروریست‌ها و ... است. اما موصل... چرا این شهر هنوز آزاد نشده است؟

در عملیات آزاد‌سازی حلب، آمریکا در جبهه دشمن و تروریست‌ها بود و همانطور که اشاره شد از هیچ کمکی به تروریست‌های تکفیری دریغ نکرد. بنابر اعلام برخی رسانه‌ها و سیاسیون، کمک‌های مالی و تسلیحاتی غرب و ارتجاع عرب به تروریست‌ها در حلب آنقدر زیاد بود که تعجب را بر می‌انگیخت. آمریکا و متحدانش تا آخرین لحظات از تروریست‌های حلب حمایت کردند اما حریف «مقاومت» نشدند.

آمریکا در عملیات موصل نیز حضور دارد اما در جبهه مقاومت! نکته دقیقا در همینجاست. راز پیروزی مقاومت در حلب این است که آمریکایی‌ها نتوانستند خود را در جبهه مقاومت جا زده و در عملیات بازپس‌گیری حلب سنگ‌اندازی کنند. اما در عراق توانستند. امروز آمریکایی‌ها می‌گویند، با تشکیل ائتلاف ضد داعش، در کنار ارتش عراق با تروریست‌های تکفیری در موصل می‌جنگند! به گفته برخی منابع نظامی ارتش و بسیج عراق، آمریکا با سنگ‌اندازی در عملیات موصل، مانع از پیشروی ارتش و مقاومت می‌شود. اظهارات فرمانده ائتلاف آمریکایی به اصطلاح ضد داعش مبنی بر اینکه، آزادی موصل تا 2 سال آینده تحقق نمی‌یابد نیز، پیام تهدیدی است برای مقاومت که حداقل خسارت آن، تضعیف روحیه جبهه عراق است. عملیات موصل هیچ چیز کم ندارد. ارتش، حشد‌الشعبی، انگیزه، تجهیزات جنگی و اتحاد و همدلی در این میدان هست اما تا وقتی پایگاه نظامی القیاره و آمریکایی‌ها در جبهه عراق حضور دارند، این عملیات به کندی پیش خواهد رفت. آمریکایی‌ها اگر مثل حلب، علنا به جبهه تکفیری‌ها بروند، طی یکی دو ماه آینده، شاهد دومین پیروزی سرنوشت‌ساز و بزرگ مقاومت در منطقه و درهم پیچیده شدن طومار تروریست‌های تکفیری در منطقه خواهیم بود.

 اما دیر یا زود، آمریکا چه بخواهد و چه نخواهد این غائله تمام خواهد شد و تروریست‌های تکفیری نیز یا به هلاکت رسیده یا به کشورهای خودشان باز خواهند گشت؛ چرا که اصولا داعش و تروریست‌های تکفیری برای ماندن و تشکیل خلافت ساخته نشده بودند. تغییر مرزهای جغرافیایی منطقه (تکرار طرح سایکس پیکو و از سرگیری طرح شکست خورده خاورمیانه بزرگ) و تشکیل کشورهای ضعیف و وابسته‌ای که نتوانند خطری برای اسرائیل داشته باشند، هدف اصلی راه‌اندازی پروژه داعش بود که به لطف مقاومت، ایران و سردار سلیمانی‌ها شکست خورد. میلیون‌ها نفر در سراسر جهان از تروریست‌های تکفیری زخم خورده‌اند و هیچ انسانی قادر به تحمل چنین موجودات وحشی و نفرت‌انگیزی نیست. در چنین فضایی نگاه این مردم به کسانی که بتوانند شاخ داعش را بشکنند، چگونه خواهد بود؟ نگاه آنها به کسانی که داعش را تغذیه فکری و نظامی کردند چطور؟!

«رابرت فیسک»، روزنامه‌نگار نام‌آشنای انگلیسی چندی پیش در روزنامه ایندیپندنت نوشت که بازیگران اصلی منطقه از این پس فاتحان جنگ با داعش و النصره و ... یعنی «تشیع، ایران و روسیه» خواهند بود. «رابرت» درست می‌گوید. در این چند سال گذشته که از زمان ظهور پدیده نامیمون داعش می‌گذرد، پدیده‌های مبارک دیگری هم ظهور کرده‌اند که از این پس تحولات منطقه را آنها رقم خواهند زد. بسیج مردمی امروز فقط در عراق و سوریه نیست؛ اعضای تشکیل دهنده بسیج هم فقط شیعیان نیستند. امروز یک بسیج میلیونی جهانی متشکل از شیعه، سنی، مسیحی، ایزدی و... تشکیل شده است که اگر در اعتقادات دینی‌شان اختلافات علمی دارند، در دشمنی با وهابیت سعودی و یهودیت صهیونیسم و آمریکا هیچ اختلاف‌نظری ندارند.

غرب اما در مقابل، با ملغمه‌ای از بحران‌های پیچ در پیچ مواجه شده که آنها هم از دل داعش زاییده شده‌اند. هجوم پناهجویان و جنگ‌زدگان، بازگشت تروریست‌های چشم آبی، حملات بی‌امان تروریستی، تقویت جریان‌های تندرو و نژاد پرست، خطر فروپاشی (اتحادیه اروپا)، تجزیه‌طلبی و به طور کلی «نا امنی و هرج و مرج» در کشورهایی که سال‌هاست با بحران اقتصادی دست به‌گریبان هستند، گوشه‌هایی کوچک از بحران‌های بزرگ غربِ پس از داعش هستند...عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد.

  • خزانه کجاست؟

صادق زیباکلام استاد دانشگاه در ستون سرمقاله روزنامه ايران نوشت:روزنامه ایران، ۸ دی

همه می‌دانند که دولت حسن روحانی در چه شرایط وانفسایی کشور را تحویل گرفت؛ متأسفانه روحانی زمانی زمام امور را در دست گرفت که سیاست‌‌های دولت قبل، ارکان مختلف را دچار مشکل کرده و انبوهی از گرفتاری را به یادگار گذاشته بود اما دیگر کمتر کسی تردید دارد که رسانه های مخالف

در سه سال و نیم گذشته هر آنچه از دست شان برمی‌آمده، علیه دولت به کار نبرده باشد؛ با هر نگاه و رویکردی که به عملکرد و موضعگیری‌های این رسانه ها نسبت به دولت یازدهم بنگریم، نمی‌توانیم از این واقعیت تلخ بگریزیم که آنها «جانبدارانه»، «غیرمنصفانه» و «یکسویه» با دولت حسن روحانی و دستاوردهای قابل توجهش برخورد کرده و می‌کنند. اگر چه در طول عمر دولت یازدهم، رسانه های مخالف برای هجوم به دولت از هر موضع و درباره هر موضوعی، پیشتاز بوده اند، اما این رویکرد تخریبی در موضوع حل بحران هسته‌ای، برجام و به ویژه در روزهای اخیر به اوج خود رسیده است و آنان در این مسیر حتی از خبرسازی ناروا و ایراد تهمت هم ابایی ندارند.

در همین راستا بود که دیروز اسحاق جهانگیری، معاون اول رئیس جمهوری خطاب به «بهانه‌جویان» تأکید کرد: «سیاست شما همان بود که فضای اقتصادی کشور را به پرتگاه رساندید... شما کشور را به ته دره بردید و ما آن را چند پله از ته دره بالا آورده‌ایم؛ اما هنوز در دره است. آمار تورم،‌ رکود و درآمد سرانه مردم در سال 91 آنقدر بد بوده که هرچه تلاش می‌کنیم، نمی‌توانیم خرابکاری آقایان را جبران کنیم.» حقیقتی که اذعان می‌کند کمترین دستاورد «برجام» این بود که کشور را از باتلاقی که هشت سال گرفتار آن بود، نجات داد. اما متأسفانه صدا و سیما با چنان تبحر خاصی به بزرگ‌ترین دستاورد دولت ضربه زده است که این گونه به نظر می‌رسد بزرگ‌ترین نقطه قوت دولت روحانی، بزرگ‌ترین نقطه ضعف بوده است.

آقای جهانگیری در سخنان دیروز خود گفت که «برخی رسانه‌ها که از پول بیت‌المال استفاده می‌کنند، به گونه‌ای تیتر می‌زنند که اگر مجموعه‌ای در خارج از کشور می‌خواست کاری کند که مردم مأیوس شوند، به این خوبی نمی‌توانست»؛ اگر چه در صحت این سخن تردیدی نیست اما سؤال اینجاست که دولت تاکنون در برابر این بداخلاقی‌‌ها چه کرده است و بعد از این چه خواهد کرد. متأسفانه با مروری به حملات رسانه‌‌های منتسب به اصولگرایان تندرو در دی ماه 92 و مقایسه آن با دی ماه 95، این نتیجه به دست می‌آید که آنها بر وسعت و شدت حملات ضددولتی خود افزوده‌اند. در نقطه مقابل، روحانی و دولتمردان او تلاش کرده اند با نجابت، خویشتنداری و تحفظ با این طیف برخورد کنند، زیرا از نگاه دولت اعتدالی، لازمه تأمین منافع ملی و پایبندی به اخلاق، چنین رویکردی است. اما آیا این نجابت و خویشتنداری باعث شده مخالفان، منصف‌تر شوند یا هرقدر روحانی مراعات کرده، آن‌ها جلوتر آمده‌اند؟ آن گونه که از شواهد امر برمی‌آید، هر چه جلوتر برویم، بر شدت این حملات افزوده خواهد شد. بنابراین شاید وقت آن رسیده است که دولت، شفاف و صریح با مردم سخن بگوید؛ یکی از مواردی که خوب است دولتمردان مطرح کنند و از مخالفانشان بخواهند به آن پاسخ بدهند، این است که درباره نحوه تأمین مالی خود، به ویژه در بخش رسانه ای شفاف سازی کنند و به افکار عمومی توضیح دهند هزینه های سنگین تبلیغات تخریبی علیه دولت را که آسیب نهایی آن به منافع ملی وارد می شود، از چه خزانه ای تأمین می کنند؟

  • روان‌شناسی ترامپ و منافع ایران

سیدصادق حقیقت . استاد مدعو دانشگاه بین‌المللی فلوریدا در ستون سرمقاله روزنامه شرق نوشت:روزنامه شرق، ۸ دی

با شروع دوران ریاست‌جمهوری ترامپ، این سؤال مطرح می‌شود که او چه سیاستی در قبال ایران خواهد داشت و سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران به چه شکل سامان خواهد گرفت. عوامل و مؤلفه‌های مطرح در پاسخ به این سؤال بسیار زیادند که در اینجا می‌توان به برخی از آنها اشاره کرد:

1- دو نمونه برای سخت‌بودن پیش‌بینی در علوم اجتماعی، خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا (Brexit) در سال 2016 و پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ریاست‌جمهوری 2017 آمریکاست. اکثر متفکران و دستگاه‌های مربوطه نتوانستند این دو مسئله سرنوشت‌ساز را به شکل علمی پیش‌بینی کنند. هابرماس واقعه اول را مقهورشدن کاپیتالیسم در مقابل پوپولیسم خواند. نوام چامسکی نیز شش سال قبل از انتخابات آمریکا هشدار داده بود شرایط مثل جمهوری وایمار است و مردم از نظام پارلمانی ناامید شده‌اند. به اعتقاد استیون هاوکینگ، فیزیک‌دان معروف، خروج انگلیس از اتحادیه اروپا و پیروزی ترامپ، فریاد مردم فراموش‌شده از سوی رهبرانشان بود. ظاهرا این آرای خاموش نتیجه انتخابات را به سمت‌وسویی دیگر برد. پیروزی ترامپ در مقابل کلینتون موجب تحیر اکثر اصحاب رسانه، دانشمندان علوم اجتماعی و مؤسسات نظرسنجی شد. گویا جمهوری اسلامی ایران نیز برای چنین روزی آماده نشده بود.

2- برخی معتقد بودند ظهور پدیده ترامپ درمجموع به نفع سیاست خارجی ایران است، چراکه کلینتون با داشتن روابط حسنه با عرب‌ها و اسرائیل، برنامه مشخص تحریم را علیه ایران شروع خواهد کرد. او به شکلي صریح گفته بود ایران با تحریم به این مرحله رسیده و با تداوم تحریم‌ها قابل کنترل خواهد بود. البته همه معتقد بودند ترامپ پیش‌بینی‌ناپذیر است و چه‌بسا اقدامات دور از انتظاری از او سر زند. دلایل دیگری نیز ادعای خوش‌بینی به ترامپ را تأیید می‌کرد؛ از جمله می‌توان به منافع مشترک ایران و آمریکا در عراق و سوریه، ضدیت با داعش و همکاری با روسیه اشاره کرد. البته باید دید روسیه چقدر قابل اعتماد است و امکان نزدیک‌شدن او به آمریکا و معامله بر سر ایران چقدر است. روسیه بازیگر حسابگری است که منافع ملی خود را به اهداف ایدئولوژیک گره نمی‌زند؛ امری که در منطق سیاست خارجی ما دیر فهم می‌شود؛ بنابراین روسیه نه دوست دائمی ماست و نه دشمن همیشگی‌مان؛ «أَحْبِبْ حَبِیبَک هَوْناً مَا عَسَی أَنْ یکونَ بَغِیضَک یوْماً مَا». هیچ‌یک از ابرقدرت‌ها دوست یا دشمن قسم‌خورده ما نیستند!

3- حوادث قبل از شروع دوره ریاست‌جمهوری ترامپ نشان از آن دارد تصور اشاره شده از دولت وی چندان با واقعیت انطباق ندارد و سیگنال‌های خوبی از جانب او به ایران ارسال نشده است. گروه‌های فکری (موسوم به تینک تنک) فعال در آمریکا در ماه‌های پایانی سال میلادی پیام‌های خوبی برای ایران به ارمغان نیاورده‌اند.

 

 از جمله می‌توان به نشست فکری مخالفان ایران حول محور طرح عربستان (با حضور اندیشمندانی مثل فوکویوما) و نشست دیگری با شرکت دموکرات‌ها (مانند مادلین آلبرایت) در واشنگتن اشاره کرد. در نشست اول برخورد و در نشست دوم محدودسازی جمهوری اسلامی ایران مطرح شده بود. متأسفانه به دلایل مختلف، در این گونه گروه‌های فکری حضور اندیشمندان و سیاست‌مداران طرفدار ج.ا.ا. کم‌رنگ به نظر می‌رسد. مهم این است سیاست خارجی آمریکا با این‌گونه نشست‌ها و گفت‌وگوها گره خورده است و هرکس حضور مؤثرتری داشته باشد، برنده بازی خواهد بود.

4- یکی از رویکردهای فهم سیاست بین‌الملل، روان‌شناسی سیاسی مسئولان است. رویکرد روان‌شناسانه نه‌فقط رقیب دیگر رویکردها- همچون رویکرد سیاسی و اقتصادی و جامعه‌شناختی- نیست، بلکه به شکلی مکمل آن تلقی می‌شود. روان‌شناسی ترامپ اساسا هیچ‌گونه مشابهتی با روان‌شناسی اوباما ندارد و خود را در سه مسئله به‌خوبی نشان می‌دهد: اهل معامله‌بودن، پوپولیسم و رویکرد احساسی (و گاه عصبی). جالب است این‌گونه ویژگی‌ها در برخی کاندیداهای او (مانند تیلرسون) برای احراز پست‌های مهم نیز دیده می‌شود؛ تجارت‌پیشه موفق، اهل معامله، پوپولیست، با حداقل سابقه دیپلماتیک!

5- به نظر می‌رسد عربستان سعودی نشانه اول روان‌شناسی ترامپ را به‌خوبی دریافته و قبل از شروع دوره ریاست‌جمهوری وی، طرحی برای مقابله با ایران آماده و ارائه کرده است. با وجود نزدیک‌بودن سیاست‌های دموکرات‌ها به اسرائیل و عرب‌ها، عربستان به‌خوبی نشان داده حتی با ترامپ هم می‌تواند وارد معامله شود.

6- از جمله مسائلی که تعامل با ترامپ را تسهیل می‌کند، سیاست خارجی غیرمداخله‌جویانه اوست. وی با این شعار رأی مردم آمریکا را به دست آورد که به جای هزینه‌کردن در دیگر کشورها باید آمریکا را دوباره بسازیم و به دوران شکوفایی‌اش بازگردانیم. براین‌اساس، ترامپ قصد عملیات نظامی پرهزینه علیه ایران و هیچ کشور دیگر، را ندارد. استثنای این قاعده آن است که او به شکلی حساس شود و حیثیت خود را در تعرض نظامی (شاید محدود) ببیند.

7- ممکن است تصور شود سیاست خارجی آمریکا نظام‌مند است و بازیکنان اصلی آن کارتل‌ها و تراست‌ها هستند، نه این شخص یا آن حزب. براساس این فرض، با آمدن یک شخص سیاست خارجی آمریکا دچار تغییر عمده نخواهد شد. این سخن در جای خود صحیح است، اما به‌هرحال، رئیس‌جمهور آمریکا از اختیارات گسترده‌ای برخوردار است و هنگام لزوم، می‌تواند دستور حمله به کشوری را صادر کند، هرچند بعد باید به کنگره جواب‌گو باشد.

8- با این اوصاف، انتظار می‌رود جمهوری اسلامی ایران در راستای حفظ و تقویت منافع ملی خود، سیاستی یکدست و هماهنگ در مقابل سیاست خارجی ترامپ از خود نشان دهد. از یک‌سو، ریاست محترم مجمع تشخیص مصلحت ترامپ را خطرناک می‌خواند و از سویی دیگر، برخی نمایندگان مجلس، او را فردی صادق و به نفع ایران می‌خوانند. همچنین از یک‌سو، ریاست محترم مجلس اعلام می‌کند عربستان دشمن ما نیست و از سوی دیگر، سیاست‌های اعمالی و اعلانی ما چنین چیزی را نشان نمی‌دهد. درمجموع باید گفت ترامپ مجموعه‌ای از فرصت‌ها و تهدیدها را در مقابل سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران قرار داده است. ایران و آمریکا بر سر مسائل اصلی مانند محدودکردن داعش، جنگ سوریه، مسائل مختلف عراق و نوع همکاری با پوتین اشتراک نظر دارند. از سوی دیگر، اموری از جمله فعال‌شدن تیم ایران‌ستیز او، همکاری مشترک عربستان و اسرائیل و طرح‌های ضدایرانی آنها، به‌هم‌خوردن برجام، فشارهای حقوق‌بشری و مانند آن ممکن است تهدیدهایی بالقوه یا بالفعل برای ما باشند. به همه اینها می‌توان بی‌توجهی به روان‌شناسی او را افزود. اگر برای مثال، تحرکی حساسیت‌برانگیز در آب‌های خلیج‌فارس صورت پذیرد، چه‌بسا تبدیل به معضلی بزرگ شود. از طرف دیگر، ترامپ اهل معامله است و باید دید کدام‌یک از طرف‌ها بهتر می‌توانند با او تعامل کنند. در بازی روابط بین‌الملل هر کشوری به دنبال ارتقای منافع ملی خود است و باید دید با چه کشوری به چه شکل می‌توان تعامل کرد.

  • آيا آسيب‌هاي اجتماعي كاهش پيدا مي‌كند؟

عباس عبدي روزنامه‌نگار در ستون سرمقاله روزنامه اعتماد نوشت:روزنامه اعتماد،۸ دی

برخي از مسائل اجتماعي كشور به صورت مزمن درآمده و گويي در برابر هرگونه برنامه‌ريزي در جهت مقابله با آنها واكسينه شده‌اند. اين وضعيت موجب شد كه حساسيت‌هاي لازم براي مقابله با اين مسائل به وجود آيد، به همين دليل تاكنون در بالاترين سطح سياسي و مديريتي كشور چندين جلسه درباره حل مسائل اجتماعي تشكيل شده است و از ميان مجموعه‌اي از مشكلات كه به 22 مورد رسيده، 5 مساله را در اولويت قرار داده‌اند كه براي حل آنها اقدام كنند و بودجه خاصي نيز براي اين موضوعات اختصاص داده شده است. ولي اطلاعات دريافتي از برنامه‌ها و اقدامات در دست اجرا اين اميد را ايجاد نمي‌كند كه گام موثري در مقابله با اين معضلات برداشته شود. ايجاد يك تشكيلات جديد و موازي در كنار نگرش‌هاي غيرواقعي به موضوع آسيب‌هاي اجتماعي كه پيشاپيش تجربه خود را پس داده‌اند، نمي‌تواند چنين اميدي را در كنترل يا كاهش اين مسائل ايجاد كند. متني كه به عنوان پيش‌نويس تقسيم كار ملي براي كنترل و كاهش آسيب‌هاي اجتماعي تهيه شده، اگرچه غيرقابل استناد است و به طور قطع در ادامه تغييراتي را خواهد داشت، ولي اگر اين تغييرات در حد امور جزيي باشد، به طور قطع مي‌توان انتظار داشت كه با گذشت چند سال و صرف هزينه‌هاي جديد و نيز شكل‌گيري يك سازمان و ساختار جديد اضافه بر سازمان‌هاي پيشين، موفقيت چشمگيري در كاهش و كنترل مسائل و آسيب‌هاي اجتماعي به دست نخواهيم آورد.

در تاييد اين ادعا كافي است كه به برخي از موارد اين متن اشاره شود. طلاق يكي از 5 مساله و آسيب اجتماعي مهم شناخته شده است. در اين پيش‌نويس دستگاه اصلي كه متولي برنامه‌ريزي و اجراي برنامه‌ها براي كاهش طلاق شده، دبيرخانه شوراي عالي انقلاب فرهنگي است؛ شورايي كه مطلقا فاقد وظيفه اجرايي بوده و كاركرد اصلي آن سياستگذاري فرهنگي است كه ساير دستگاه‌ها بايد آن را اجرا كنند. در كنار اين دبيرخانه، برخي از اصلي‌ترين دستگاه‌ها مثل سازمان بهزيستي، معاونت امور زنان رياست‌جمهوري، وزارت ورزش و جوانان و وزارت بهداشت و درمان، به عنوان دستگاه همكار در نظر گرفته شده‌اند!

در بخش شاخص‌هاي اصلي و اهداف كمي، كاهش 4 درصدي از ميزان طلاق در هر سال تعيين شده است. معلوم نيست كه اين رقم از كجا آمده؟ آيا به طور كلي چنين هدفي قابل تحقق است؟ حتي اگر بتوان مانع از افزايش طلاق هم شد، اقدام مهمي صورت گرفته است، چه رسد به اينكه سالانه 4 درصد كاهش پيدا كند. جالب اينكه دولت در برنامه ششم توسعه در جدول 14 ماده 93 هدفگذاري خود درباره طلاق را، كنترل افزايش طلاق عنوان كرده به طوري كه از امروز تا سال 1400 سالانه فقط يك و نيم درصد رشد طلاق داشته باشيم و نه بيشتر و اين سياستگذاري معقولي درباره طلاق است اگر بتوانند اجرا كنند. البته با ممنوع كردن طلاق و ايجاد موانع مي‌توان آن را به صورت شِكلي و نه به صورت واقعي كم كرد. تعيين همين يك شاخص نشان مي‌دهد كه ذهنيت دقيق و مستدلي از شناخت مساله و راه‌حل آن پشت اين برنامه نبوده است.

نمونه ديگر موضوع كاستن از شكاف پنداشت مردم و واقعيت است كه سازمان صداوسيما متولي اصلي آن تعيين شده است و هدف تعيين شده نيز كاستن از بدبيني مردم به مسوولان به ميزان 10 درصد! يا كاستن از بدبيني مردم در مناسبات فردي، خانوادگي و اجتماعي به ميزان 10 درصد است!

همچنين افزايش ميزان اميد و سرمايه اجتماعي نيز هدف اين بخش تعيين شده است. فرض اصلي اين آسيب چنين است كه ميان پنداشت مردم و واقعيت فاصله‌اي به ضرر واقعيت وجود دارد و اگر صداوسيما اطلاع‌رساني كند اين پنداشت به نفع ساختار رسمي تعديل مي‌شود. فارغ از اينكه اين فرض نادرست بوده و محل بحث است، به موضوع مهم‌تري كه توجه نكرده‌اند و شايد يكي از مهم‌ترين علل بروز بخشي از اين آسيب‌ها باشد، ناكارآمدي نهادهاي متولي حل مساله از جمله صداوسيماست. وقتي اين رسانه فاقد اعتبار و كارايي است، چگونه مي‌تواند مساله‌اي را حل كند؟اين پيش‌نويس به طور قطع حاوي نكات مثبتي نيز هست ولي مشكل اصل آن است كه فاقد يك نگرش جامع و كلي و قابل دفاع به بروز مشكلات و آسيب‌هاست، تا براساس آن نگرش كلي، راه‌حل‌هاي جزيي و اجرايي پيشنهاد شود. به همين دليل خواننده يا مجري اين سياست‌ها چندان متوجه نمي‌شود كه ريشه اين مسائل كجاست و چگونه بايد آن ريشه را خشك كند؟ براي نمونه در موضوع امنيت عمومي (شامل سرقت، نزاع، خشونت، پرخاشگري و قتل) نيروي انتظامي دستگاه اصلي حل مساله تعيين شده است، و اهدافي از جمله كاهش سالانه 10 درصد جرايم و... نيز براي آن در نظر گرفته‌اند، در حالي كه بيشتر اين موارد ربطي به نيروهاي انتظامي ندارد، اگر مردم با يكديگر نزاع مي‌كنند چه ربطي به نيروي انتظامي دارد؟

اين نيرو در بهترين حالت مي‌تواند آنها را به پاسگاه نيروي انتظامي ببرد و تحويل دستگاه قضايي دهد. مساله نزاع مربوط به بروز اختلافات رو به افزايش ميان مردم و ناتواني نهادهاي حل اختلاف در فيصله بخشيدن به آنها و نيز ناتواني طرفين نزاع در پيشبرد اهداف خود از طريق گفت‌وگو و وجود فرهنگ خشونت است كه اين موضوعات به نهاد قانونگذاري، نهاد دادگستري، آموزش و پرورش و... مربوط مي‌شود و ربطي به نيروي انتظامي ندارد. با اين ملاحظات انتظار مي‌رود اكنون كه نسبت به مسائل اجتماعي حساسيت ايجاد شده است، كاري نكنيم كه پس از گذشت چند سال باز هم بگوييم دريغ از پارسال.

کد خبر 356960

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار رسانه و روزنامه‌نگاری

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha