ديگر اينكه در چه زمينه و در چه شاخهاي فعاليت كني چندان تفاوتي ندارد؛ مهم عاشق بودن است و بس. باغبان قصه امروز ما هم يكي از همين عاشقان است؛ عاشق محيطزيست و طبيعت. كريم پاكدل آرزوي كودكياش سرسبزي كوه مدبه بوده است؛ كوهي كه مشرف به محل زندگي او، يعني كوي عليآباد است؛ كوهي كه حالا بهعنوان يكي از ظرفيتهاي گردشگري استان لرستان محسوب ميشود و به محلي براي گذراندن اوقات فراغت نهتنها شهروندان خرمآبادي كه بسياري از مسافران و گردشگران بدل شده است. پاكدل، باغباني است كه ميتوان گفت بيشتر آنهايي كه يكبار گذرشان به بام خرمآباد افتاده، او را ديدهاند. اين باغبان 50ساله متولد محله پشت بازار خرمآباد است. عشق و علاقهاش به و محيطزيست موجب شده او از سال 89تاكنون در بام خرمآباد مشغول باغباني شود. اما نكتهاي كه او را در كانون توجه قرار ميدهد نويسندگي اوست! اين باغبان عاشق محيطزيست، 2جلد كتاب را در زمان باغبانياش نوشته است؛ كتابهايي كه بهدليل مشكلات مالي و عدمحمايت مسئولان هنوز چاپ نشدهاند.
- ورود به بام يك شهر
بيش از 6سال است كه در بام خرمآباد مشغول فعاليت هستم و بعضي اوقات تا ساعتهاي پاياني شب كار ميكنم. سعي كردهام كه كارم براي رضاي خدا باشد و برايم مهم نيست سرپرست يا مسئولي بالاي سرم باشد يا نباشد زيرا كارم را دوست دارم و براي رضاي خدا انجامش ميدهم. قبلا در تهران كار ميكردم. پس از مدتي كه براي مرخصي به خرمآباد آمدم، سوسوي چراغها را در كوه مدبه ديدم. علت را از خانوادهام پرسيدم. گفتند قرار است اينجا مجتمع گردشگري و تفريحي افتتاح شود. بلافاصله به آنجا رفتم و درخواست كار دادم. ابتدا ميگفتند درخواستها زياد است و ممكن است انتخاب نشوي.
يكي از آرزوهاي دوران كودكيام اين بود كه به اين منطقه راه دسترسي ايجاد شود. زماني كه از احداث مجتمع گردشگري باخبر شدم تصميم گرفتم ديگر به تهران نروم و همينجا مشغول كار شوم. يك روز بدون اينكه كسي از من بخواهد، بخشي از كارهاي عقبمانده اينجا را انجام دادم كه حبيبالله دهمرده، استاندار پيشين لرستان، اتفاقي ماجرا را فهميد و همين موجب شد بهعنوان باغبان بام كه آن زمان مجتمع «چهارده معصوم(ع)» نام داشت، انتخاب شوم.
- ماجراي نوشتن كتاب
در مراحل ساخت پروژههاي بام شهر حضور داشتم و سختيهاي افراد را از نزديك مشاهده ميكردم. همين شد كه تصميم گرفتم افرادي را كه براي اين پروژه تلاش كردهاند در كتابي ماندگار كنم. زماني كه استاندار از اين استان رفت، شب، تلفني با من صحبت كرد و سفارش بام و پروژههايش را به من كرد. بعد از روزها، به فكرم افتاد كه آيندگان درباره چگونگي ساخت بام شهر بايد نكاتي را بدانند. البته بايد به اين نكته اشاره كنم كه من شعر هم ميگويم و تاحدودي دست به قلم هستم. اين موضوع هم در نوشتن كتاب تأثيرگذار بود.
تحقيقات زيادي انجام دادم. با همه افرادي كه از روز اولي كه كلنگ ساخت اين مجتمع بر زمين زده شد در پروژه حاضر بودند، گفتوگو كردم. عكسهايي هم از كتابهاي خرمآبادشناسي تأليف فريد قاسمي و ديگر نويسندگان جمعآوري كردم. كتاب را در 2جلد نوشتم؛ جلد اول درباره محله شمشيرآباد، پل گپ تا انتهاي عليآباد و جلد دوم درباره كوه مدبه كه در آن به چند اثر تاريخي و باستاني هم اشاره شده است كه تاكنون كمترشناخته بودند. مدتها پيش اين دو كتاب تمام شده است اما چون هزينه چاپ را ندارم كتابها هنوز چاپ نشدهاند. به هر دري هم كه زدهام تا هزينه چاپ را تأمين كنم، موفق نشدهام. وضع مالي خودم هم درحدي نيست كه بتوانم كتابها را چاپ كنم.
- دغدغههاي زيستمحيطي
مهمترين دغدغه من اين است كه مردم و مسئولان استان نسبت به محيطزيست توجهي ندارند؛ نمونهاش خشك شدن سالانه 150اصله درخت در پايين بام شهر در نتيجه بيآبي است. هر چند تشكلهاي محيطزيست و انجمنهاي مردمنهاد واقعا درحفاظت از محيطزيست نقش بسزايي داشتهاند اما محيطزيست نياز به توجه تكتك ما دارد. هركدام بايد از خودمان شروع كنيم و پيش برويم و روزبهروز رفتار محيطزيستيمان را اصلاح كنيم تا به نتيجه جمعي درست و حسابي برسيم.
- آرزوهاي باغبان بام شهر
آرزويم اين است كه محله ما و كوي عليآباد برداشته و به فضاي سبز تبديل شود زيرا بهنظرم اگر همه شهر زيبا شود اما محلهاي كه ورودي شهر است اينطور نابسامان بماند باز هم يك جاي كار ميلنگد. من در روياهاي خودم پيرمرد عصا بهدستي را ميبينم كه روي سنگفرشهاي عليآباد قدم ميزند. بنابراين شكوفايي و پويايي خرمآباد حاصل نميشود مگر با تبديل محله عليآباد به فضاي سبز.
- فرزندي براي افتخار
4 فرزند دارم كه خدا را شكر همه آنها سالم هستند و خوشحالم فرزندان سالمي را تحويل جامعه دادهام. يكي از فرزندانم مدير يك مؤسسه خيريه در همين عليآباد است كه به او افتخار ميكنم. به لحاظ مادي از زندگيام گلايهاي ندارم. زندگي ما يك زندگي ساده و درويشي است. هرچند واقعا اين حقوق ناچيزي كه به من پرداخت ميكنند كفاف زندگيام را نميدهد، اما شكر خدا، تاكنون خانوادهام با اين وضع مالي من ساختهاند و كنارم بودهاند. حقوق بيشتر ميتواند مشكلات ماليام را كمتر كند اما بيش از هر چيز دوست دارم كاري كه انجام ميدهم براي رضاي خدا و خلق باشد.
- دستش را ميبوسم
رسول پاكدل؛ مديرمؤسسه خيريه باب الحوائج
پدرم تا پاسي ازشب وگاهي اوقات تا ساعات پاياني شب مشغول انجام وظيفه است بدون هيچ توقع و چشمداشتي و تنها هدفش سربلندي و سرسبزي خرمآباد است. هر فرزندي آرزوي ديدن موفقيت خانوادهاش را دارد و من هم از اين قاعده مستثنا نيستم وقتي ميبينم پدرم كتاب مينويسد خوشحال ميشوم. زماني كه ميبينم باوجود تمام زحمتهاي پدرم، بهعلت تنگدستي نميتواند كتابش را منتشر كند ناراحت ميشوم زيرا حس ميكنم كه زحماتش ناديده گرفته شده است. من افتخار ميكنم پدرم يك كارگر است و لقمه حلال براي خانوادهاش تهيه ميكند، آن هم درشرايطي كه نان حلال بهدست آوردن سخت است. يكي از مشوقهاي من در راهاندازي مؤسسه خيريه، پدرم بوده است، آن هم در منطقهاي كه همه با ديد منفي نگاهش ميكنند و در ذهنها بدتداعي شده است. من دست پدري كه به عشق بام شهر و مردمانش سختيهاي زيادي را تحمل كرده است ميبوسم.
نظر شما